اندیشه فردا

سیاسی ، اقتصادی ،اجتماعی ،فرهنگی ، مدیریتی

اندیشه فردا

سیاسی ، اقتصادی ،اجتماعی ،فرهنگی ، مدیریتی

روحانیت و حضور در مدیریت سیاسی کشور


|2|



|3| 


|4|
آنچه گاه در برخی محافل سیاسی و از زبان منتقدان به نوع دخالت
روحانیون در مدیریت سیاسی کشور، مطرح می‏شود، فارغ از انگیزه
وادبیاتی که در بازخوانی و "دوباره گویی" این موضوع وجود دارد، و باید
جداگانه بررسی و تبیین شود، نیز فارغ از پاره‏ای عملکردها که به روشنی
زمینه‏ساز چند باره‏گویی در این موضوع و پذیرش برخی مخاطبان بویژه
جوان می‏شود، لازم است نکاتی در باره آن بازگو شود؛ نکاتی که هر چند
عمدتاً درگذشته بارها بر آن تأکید شده است، امّا می‏تواند نگاه منتقدان
دلسوز و خیرخواه را به واقع‏بینی بیشتر و انصاف فزونتر معطوف سازد،
و بهانه جویان فرصت‏طلب و پریشان‏گو را دو باره و چند باره متوجه این
حقیقت کند که به‏رغم پاره‏ای کاستی‏ها و مشکلات که نقد آن را باید به
دیده منت پذیرفت و اصلاح آن را به تدبیر لازم و همت عالی سپرد،
روحانیت، حضور در صحنه سیاسی انقلاب و نظام و کشور را وظیفه
دینی و ملّی خود می‏داند و نباید با مخالفتهای این و آن و نسبتهایی چون
اقتدار گرایی، بنیاد گرایی، انحصارطلبی و استبدادورزی، در اصل حضور
خود در صحنه سیاسی کشور و بر دوش‏گرفتن بار مسؤولیت انقلاب
ونظام، دچار تردید شود و مسؤولیت الهی و مردمی خویش در دفاع از
دین و انقلاب و مصالح جامعه و منافع مردم را نادیده بگیرد. کسی که تنها
آشنایی کوتاهی با متون دینی و منطق اولیاء اسلام و قرآن کریم داشته باشد
می‏داند که این مسؤولیت و تکلیفی نیست که به خواست این و آن واگذار
شده باشد. پیمانی است الهی و تکلیفی شرعی که عالمان دین بر عهده
دارند و از آن گزیری ندارند و البته این تکلیف، نافی مسؤولیت دیگران در
این زمینه نمی‏باشد.
چنین نیست که اساس مسؤولیت و شخصیت علمی و روحانی آنان و فلسفه وجودی حوزه‏ها همواره به حضور یا عدم حضور مستقیم در مناصب قدرت و سیاست، گره خورده باشد؛ گرهی که با گشوده شدن آن، نفوذ معنوی


|5|

و پایگاه اجتماعی و واقعیت تاریخی آنان یکباره از میان
برود. به روشنی پیداست که روحانیون نیز بسته به شرایط و اوضاع
مختلف در چگونگی حضور سیاسی در صحنه و بر دوش گرفتن بار
مسؤولیت، وظایف و تکالیف متفاوتی متوجه آنان است. نکاتی که دراین فرصت، نگاه ما را به خود معطوف داشته اینهاست: 1- تردیدی نیست که مهمترین رسالت عالمان دین و نهاد روحانیت
وحوزه‏های علمیه، و خاستگاه وجودی آنان، شناخت و تبیین اسلام
وشرع مقدس، و ارشاد و هدایت بندگان خداوند است. این مسؤولیت
خطیری است که هیچ امری نمی‏تواند و نباید جایگزین آن شود. همان
رسالت نخست پیامبران الهی علیهم السلام، که اینان در جایگاه آنان
نشسته‏اند. جایگاهی که از یک سو "یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن
المنکر و یحلّ لهم الطیبات و یحرّم علیهم الخبائث" و از سوی دیگر وبه
مقتضای ادامه آیه شریفه "یضع عنهم اصرهم و الاغلال الّتی کانت
علیهم"
[1]، آنان را در پیشانی مسؤولیت‏پذیری و برداشتن بار دشواری‏ها از
دوش مردم و رها ساختن آنان از بردگی و اسارت و نجات از حکومت
وسلطه طاغوت قرار می‏دهد. این مسؤولیت نخست و رسالت اولیه
عالمان دینی، همان است که بارها توسط بزرگان حوزه‏ها و رهبران
انقلاب بر آن تأکید شده و فلسفه وجودی حوزه‏ها و روحانیت با آن
آمیخته است. آن همه خدمات دینی، علمی، فرهنگی و اجتماعی و سیاسی که در
دوازده قرن دوران غیبت، توسط عالمان دین، حوزه‏های علوم اسلامی
وروحانیت صورت گرفته، مایه حیات اسلام و بقای شریعت و نشر
اندیشه اسلامی و گسترش فرهنگ و ارزشهای دینی بوده است و این
حقیقتی است که جای جای کشورهای اسلامی و صفحات تاریخ شاهد
آن است. اضافه کنید جایگاه اجتماعی و سیاسی حوزه‏ها و عالمان اسلامی


|6|

در طول تاریخ را که همواره جزء مردمی‏ترین نهادهای جامعه بوده و در
کنار مردم و علی‏رغم محدودیتهای فراوان توسط قدرتهای وقت،
خدمات بسیار ارزنده و گسترده‏ای را در زمینه‏های مختلف اجتماعی
وسیاسی به مردم کرده‏اند. و در عین حال و علی‏رغم سلیقه‏ها
ودیدگاههای مختلفی که در برخورد با مسایل اجتماعی و سیاسی در میان
روحانیون و عالمان دین وجود داشته است اما ننگ وابستگی و خیانت به
آب و خاک و کشور را از آنان سراغ نداریم. در این فرصت کوتاه جای پرداختن مبسوط به خدمات علمی،
اجتماعی، سیاسی و فرهنگی روحانیت در بیش از هزار سال گذشته
نیست؛ بیان موجزی که رهبر معظم انقلاب، حضرت آیةالله خامنه‏ای، در
این خصوص دارند گویاست:
" از هزار سال پیش تا امروز - یعنی بعد از دوران حدیث و متن‏گرایی،
وازاول دوران استدلال - این حوزه‏های علمیه بودند که توانستند
فکردینی مردم را هدایت کنند و به آنها روحیه دینی بدهند و دین را حفظ نمایند. در طول زمان، در مسائل سیاسی هم این حوزه‏ها تأثیر گذاشتند، و ما
این را در تاریخ گذشته خودمان هم دیده‏ایم؛ مثل دوران علامه حلی
(رضوان الله علیه) که مدرسه سیار داشت و طلاب را حتّی با خود در
شهرها و بلاد گوناگون حرکت می‏داد؛ و قبل از آن، در زمان شیخ طوسی
و شاگردان آن بزرگوار، که در آفاق دنیای اسلام پخش می‏شدند - چه در
طرف شرق، چه در طرف غرب؛ مثل شهرهای شام و طرابلس و مصر
ودیگر مناطق - و یا در زمان سیّد مرتضی؛ و چه در زمانهای نزدیک به
زمان ما، مثل دوران قبل از شیخ انصاری، زمان مرحوم کاشف‏الغطاء، که
حوزه‏های علمیه آن وقت در وضع تحولات جاری زندگی مؤثر بودند؛
وبعد شاگردان شیخ انصاری - مثل مرحوم میرزای شیرازی - و بعد
آخوند خراسانی و دیگرانی که نقش آنها را در قضایای قبل از
مشروطیت ودر خود قضیه مشروطیت و بعد از آن تا زمان ما،همه
می‏دانند(یعنی باید گفت، همه هم نمی‏دانند...) و چه در زمان ما، که
تحرک ملت و تحقق انقلاب اسلامی و حدوث جامعه‏ای با پایه‏های
اسلامی، به وسیله حوزه‏های علمیه انجام گرفت. استاد حوزه علمیه بود


|7|
که پیشاهنگ بود. طلاب و فضلای حوزه علمیه بودند که در سرتاسر
کشور، سربازان آن فرمانده و آن رهبر بودند. کاری انجام گرفت که
درطول تاریخ اسلام، از بعد از صدر اول تا امروز انجام نگرفته بود،
وآن‏تحقق این نظام اسلامی بود. در دوران بعد از انقلاب تا امروز
هم‏ که‏ حضور طلاب و حوزه‏های علمیه در مراحل مختلف انقلاب
واضح‏است." [2]
با این حال اگر در ماههای نخست پیروزی انقلاب، علی‏رغم اینکه
روحانیت و حوزه‏ها پیشگام مبارزه و پیروزی بودند، و به‏رغم پاره‏ای
تأکیدها از سوی شخصیتهای انقلاب و حتی برخی محافل دانشگاهی،
برای حضور مستقیم روحانیون در مدیریت کشور، حضرت امام‏خمینی،
بنیانگذار جمهوری اسلامی و جمعی دیگر از عالمان برجسته دینی
و انقلابی، با چنین حضوری مخالفت می‏کردند و اجازه پذیرش
مسؤولیت عمده توسط شخصیتهای روحانی و حضور در مناصب
رسمی و اجرایی کشور را نمی‏دادند، از جمله ناشی از همین امر بود که
آنان از مسؤولیت اصلی خود باز نمانند و در کنار نظام اسلامی بتوانند به
رسالت ارشادی و نظارتی خود به خوبی عمل کنند. ولی تجربه نشان داد
علی‏رغم این نگاه و اعتماد اولیه‏ای که در واگذاری آگاهانه و به اختیار
مسؤولیتهای کلیدی به دیگران صورت گرفت، انقلاب و کشور، خواسته
و ناخواسته، به سویی هدایت می‏شد و جریان امور به سویی حرکت
می‏کرد که به بیان حضرت امام‏خمینی، مملکت را یا به طرف شوروی
وکمونیسم می‏کشاند و یا به طرف امریکا و سرمایه‏داری.
[3] آیا در چنین شرایطی و با تجربه تلخی که در اعتماد به تعهد و تخصص
دیگران و گمان همراهی آنان با اهداف انقلاب اسلامی و خواست مردم
صورت گرفته بود، عالمان دین که پیشگامان انقلاب و مبارزه بودند
وحضور مستمرّ و مقاومت مردم مسلمان در مبارزه با حضور آنان شکل


|8|

گرفته بود، می‏توانستند همچنان صحنه را برای کسانی که به هر دلیل
نمی‏توانستند یا نمی‏خواستند با انقلاب و اندیشه‏های اسلامی و انقلابی
رهبری آن، همراهی کنند، خالی بگذارند و پی درس و بحث و حداکثر،
نظارت کلی خود بروند؟! آیا در چنین شرایطی، جایی برای پذیرش
وعمل به این توصیه برخی متصدیان وجود داشت که انقلاب تمام شد،
روحانیون به حوزه‏ها و مدارس خود برگردند؟! مسؤولیت نخست
عالمان دین، تبیین اسلام و هدایت مردم و اکتفا کردن به "حداقل" در
عهده‏داری مناصب و مسؤولیتهاست، اما روحانیت نمی‏تواند و نباید
انقلاب و نظام و وظایف ناشی از آن را به عذر پرداختن به مسؤولیت
اولیه‏خود، رها کند و تا اطمینان کامل نیافته، بار مسؤولیت را از
دوش‏خود بردارد؛ این چیزی نیست جز فرار از مسؤولیت و گونه‏ای
روشن از راحت‏طلبی و حتی خیانت به نظام و کشور. و بدین گونه بود که
حضرت امام‏خمینی به صراحت، چند بار از تصمیم اولیه خود برای عدم
پذیرش مسؤولیتهای عمده کشور توسط روحانیون به عنوان یک اشتباه
یاد کرده وفرموده:
"پیش از انقلاب من خیال می‏کردم وقتی انقلاب پیروز شد افراد صالحی
هستند که کارها را طبق اسلام عمل کنند، لذا بارها گفتم روحانیون
می‏روند کارهای خودشان را انجام می‏دهند. بعد دیدم خیر، اکثر
آنهاافراد ناصالحی بودند و دیدم حرفی که زده‏ام درست نبوده
است، آمدم صریحاً اعلام کردم من اشتباه کرده‏ام... امروز می‏گویم
مادام‏که احکام اسلام پیاده نشده است و افراد صالحی نداشتیم تا
طبق‏اسلام عمل کنند، علما باید مشغول به کارهایشان باشند. این
یک‏شأنی برای علما نیست که ریاست جمهوری و یا پست دیگری را
داشته باشند، چون وظیفه است به این کارها می‏پردازند." [4]
2- تبیین درست نسبت میان انقلاب اسلامی و روحانیت
وحوزه‏های علوم اسلامی، و توجه به نقش واقعی و بی بدیل عالمان
دینی، هر چند منطقاً می‏تواند نسبت میان روحانیت و نظام اسلامی‏


|9|

وساختار قدرت و مدیریت سیاسی کشور را نیز مشخص کند و گزافه
نخواهد بود اگر میان این دو نسبت، رابطه مستقیم بر قرار شود و عالمان
وروحانیون، به نسبت نقشی که در پیروزی انقلاب و شکل‏گیری ساختار
نظام سیاسی و شکل مدیریت کشور داشته‏اند، برای حضور مستقیم در
نظام و ساختار قدرت، احساس مسؤولیت کنند و این امر به حکم "جدال
احسن" در منطق حامیان توزیع مناصب و سهمیه بندی قدرت بر اساس
نقش آفرینی طرفهای بازی قدرت، باید امری پذیرفته شده باشد، اما با
این همه، واقعیت آن است که به‏رغم برخی انتقادهایی که باید پذیرفت،
نباید اصل حضور روحانیت در صحنه سیاسی و مدیریت کشور
وپافشاری بر آن را تا حدّ اتهام قدرت‏زدگی و نزاع قدرت و سهمیه بندی
آن، تنزّل داد. به تعبیر صریح شهید آیت‏الله مرتضی مطهری که منتقدان
کنونی، به روشن بینی، حقیقت‏طلبی و جامع‏نگری وی اذعان دارند
حقیقت این است:
"انقلاب ایران اگر در آینده بخواهد به نتیجه برسد و هم چنان
پیروزمندانه به پیش برود، می‏باید باز هم روی دوش روحانیون
وروحانیت قرار داشته باشد. اگر این پرچمداری از دست روحانیت
گرفته شود و به دست به اصطلاح روشنفکر بیفتد، یک قرن که هیچ،
یک نسل که بگذرد، اسلام به کلّی مسخ می‏شود، زیرا حامل فرهنگ
اصیل اسلامی، در نهایت باز هم همین گروه روحانیون متعهد هستند." [5]
با این همه، توجه می‏دهیم به این واقعیت که مقایسه درصد حضور
روحانیون، و غیر روحانیون در مدیریتهای سراسر کشور، نشان می‏دهد
که این امر توسط محافل منتقد یا بهانه‏جو، مقداری بزرگ‏نمایی می‏شود؛
امری که متأسفانه هنگام گزارش آمار شهدای جنگ تحمیلی، درست
عکس آن عمل شد و با اینکه روحانیون و طلاب، بیشترین درصد افتخار
شهادت و جانبازی را داشتند، واقعیت بازگو نشد و به گونه‏ای خواسته
وناخواسته کوچک‏نمایی شد.



|10|
پرسش این است که آیا می‏توان ایستادگی بر انجام این مسؤولیت را
در تمام موارد با بزرگ‏نمایی، به قدرت‏طلبی متهم ساخت؟ طبعاً
وجدانهای بیدار و منصف، چنین داوری نخواهند داشت.
3- در نگاه ما و حتی به اعتراف برخی منتقدان وضع موجود، با
عنایت به ضرورت حفظ وجهه "اسلامیت" نظام و مدیریت کشور،
ساختار سیاسی کشور و نظام که مهمترین و جامع‏ترین معرّف آن قانون
اساسی است، علی‏رغم دیدگاههای متفاوتی که در این باره وجود دارد،
ظرفیت بسیار بالایی را برای مشارکت سیاسی مردم و حضور قشرهای
مختلف در بدنه و بخش اعظم مدیریتهای کلان کشور داراست. همین
ساختار و ظرفیت است که به خواست مستقیم یا غیر مستقیم مردم، بخش
اصلی و عمده حضور سیاسی روحانیون در مدیریت کشور و به عهده
گرفتن مسؤولیتها را به وجود می‏آورد و یا زمینه‏ساز عملی شدن آن
می‏شود. علی‏رغم برخی سلیقه‏های قابل انتقاد و غیر قابل دفاع و به‏رغم
برخی تنگ‏نظری‏ها که مشاهده می‏شود، اگر ا ِعمال وجهه "جمهوریت"
نظام، حضور روحانیونی چند را با اختیاراتی مشخص در مناصب
ومسؤولیتهای نظام، به خواست اکثریت جامعه، باعث شود و یا صبغه
"اسلامیت" نظام و اصل زیر بنایی ولایت فقیه در قانون اساسی و شرط
فقاهت و آشنایی با مبانی اسلام و احکام شریعت که در چندین اصل آن
پیش بینی شده، راهی جز گزینش یا نصب عالمانی چند را بر اساس
قانون‏اساسی که با رأی اکثریت تأیید شده، باقی نگذارد، آیا می‏توان با
اتهاماتی چون اقتدارخواهی و قدرت‏طلبی و صنف گرایی، از آنان
خواست، از حضور سیاسی و مشارکت در انقلاب و مدیریت نظام دوری
جویند و مانند اکثر هم لباسان و هم صنفان خود در حوزه‏ها و مدارس
ومساجد بمانند. و یا کلیّت دیدگاههای آنان را با بر چسب بنیادگرایی،
معطوف به قدرت معرّفی کرد؟! طبعاً همین منتقدان، چنین قضاوت


|11|

وخواستی را در باره دیگر قشرهایی که به حکم قانون و در پاسخ به
نیازهای جامعه در مسؤولیتها و مدیریتهای مختلف کشور قرار گرفته‏اند
نخواهند داشت. البته ارزیابی و نقد دیدگاهها و عملکرد مسؤولان
ودستگاههای مختلف کشور، امری نیست که کسانی بتوانند خود را فارغ
از آن بشمارند و نهاد یا جریانی در این خصوص، خود را تافته جدا
بافته‏ای بداند و جامعه را به پرهیز از آن دعوت کند. بر اساس آگاهی‏های خود و به حکم انصاف و به دیده واقعیت، خود را
مدافع همه جزئیات امور نمی‏دانیم و کسی نمی‏تواند چنین ادّعای بزرگی
داشته باشد. سخن در کلیّت ساختار سیاسی و قانون اساسی و خواست
مردم مسلمان است که در قانون اساسی جلوه یافته است. اگر بها دادن به
دین و حاکمیت احکام شرع و پذیرش رأی و خواست مردم، الگویی
منطقی و پذیرفته شده از حضور مستقیم این قشر یا آن صنف، چه
روحانی و چه غیر روحانی در مدیریت کشور را طلب کند، باید از آن
استقبال کرد و نباید با تعبیرهایی غیر دوستانه و برچسبهای ناروا
فرصت‏عقده‏گشایی را برای کسانی فراهم آورد که اساساً با انقلاب سر
سازش ندارند و حاکمیت اسلام و حضور مسلمانان در قدرت
وحکومت را بر نمی‏تابند.
در همین جا باید بر این نکته نیز تأکید شود که روحانیون و عالمان
دین بویژه آنانی که در مسند قدرت سیاسی حضور دارند، همزمان با
احساس مسؤولیتی که باید برای روشنگری و دفاع منطقی و مدبّرانه از
دین و ارزشهای اسلام و انقلاب داشته باشند، لازم است در عمل به این
مسؤولیت، با سعه صدر و تدبیر لازم، از روشهایی که چه بسا اصل سخن
آنان را تحت‏الشعاع قرار می‏دهد، به شدّت پرهیز کنند، و برخورد آنان
بویژه در مسایلی که شائبه دفاع شخصی و صنفی دارد، به مقتضای آیه
کریمه "و اذا مرّوا باللّغو مرّوا کراماً و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً"
[6]



|12|

برخوردی همراه با کرامت و بزرگ‏منشی باشد. این خصیصه پیامبران
وسجیّه هدایتگران الهی است که "مکارم اخلاقی" را سر لوحه هدایت
وارشاد خود قرار داده‏اند. اگر روحانیان حاضر در حکومت، به اقتدارگرایی و قدرت زدگی
متّهم می‏شوند، باید پیش از دفاع گفتاری، در عمل و از جمله در برخورد
با همین اتهامات، نشان دهند صبغه غالب در سلوک سیاسی و اجتماعی
روحانیون، درعین صلابت و از خودگذشتگی برای حفظ دین
وارزشهای حاکم بر جامعه اسلامی، عبارت از فروتنی، وقار، عقلانیت
وپرهیز از عصبانیت و تلاش بیشتر برای خدمت به نظام اسلامی و مردم
شریف ایران و حتی دیگر ملتهای اسلامی وغیر اسلامی است.
ما همچنان بر منطق حضرت امام‏خمینی پای می‏فشاریم:
"امروز که بسیاری از جوانان و اندیشمندان در فضای آزاد کشور
اسلامی‏مان احساس می‏کنند که می‏توانند اندیشه‏های خود را در
موضوعات و مسائل مختلف اسلامی بیان دارند با روی گشاده و آغوش
باز حرفهای آنان را بشنوید و اگر بیراهه می‏روند با بیانی آکنده از محبت
و دوستی راه راست اسلامی را نشان آنها دهید و باید به این نکته توجه
کنید که نمی‏شود عواطف و احساسات معنوی و عرفانی آنان را نادیده
گرفت و فوراً انگ التقاط و انحراف بر نوشته‏هاشان زد و همه را یکباره به
وادی تردید و شک انداخت. اینها که امروز اینگونه مسایل را عنوان
می‏کنندمسلماً دلشان برای اسلام و هدایت مسلمانان می‏طپد و الّا
داعی ندارند که خود را با طرح این مسائل به دردسر بیاندازند. اینها
معتقدند که مواضع اسلام در موارد گوناگون همان گونه‏ای است که خود
فکر می‏کنند. به جای پرخاش و کنارزدن آنها با پدری و الفت با آنان
برخورد کنید. اگر قبول هم نکردند مأیوس نشوید. در غیر این صورت
خدای ناکرده به دام لیبرالها و ملی‏گراها و یا چپ و منافقین می‏افتند
وگناه این کمتر از التقاط نیست. وقتی ما می‏توانیم به آینده کشور
وآینده سازان امیدوار باشیم که به آنان در مسائل گوناگون بها دهیم و از
اشتباهات و خطاهای کوچک آنان بگذریم و به همه شیوه‏ها و اصولی که
منتهی به تعلیم و تربیت صحیح آنان می‏شود احاطه داشته باشیم.
فرهنگ دانشگاهها و مراکز غیر حوزه‏ای به صورتی است که با تجربه و


|13|
لمس واقعیتها بیشتر عادت کرده است تا فرهنگ نظری و فلسفی.
باید با تلفیق این دو فرهنگ و کم کردن فاصله‏ها، حوزه و دانشگاه
درهم ذوب شوند تامیدان برای گسترش و بسط معارف اسلام
وسیعترگردد." [7]
4- لازمه حضور فعال و مستقیم روحانیون در صحنه سیاسی کشور
و مدیریتهای نظام، نقدهایی است که دامنگیر حضور و عملکرد آنان
می‏شود. و این اختصاص به مسؤولیت پذیری روحانیت ندارد. این
واقعیت ایجاب می‏کند از یک سو مردم ما بویژه فرزانگان و فرهیختگان
جامعه و نخبگان آن،علی‏رغم ضرورت نگاه به "حقیقت مطلوب"، سطح
توقع خویش را نسبت به سلوک و عملکردها بگونه‏ای واقع گرایانه با
"واقعیت موجود" هم‏نسخ سازند. "واقعیتی" که علی‏رغم انگیزه‏های والا
و قابل تقدیر در اداره امور و پیشرفت کشور و تحقق خواست مردم و
برآوردن نیازهای آنان، برداشتهای مختلفی را در خود جای داده است. نیز
نبود الگویی از حکومت دینی، مطابق نیازهای روز که بیشترین
دشواری‏ها و آفت‏ها رإ؛پپ متوجه نظام و مدیریت کشور کرده و برخی
کج‏سلیقگی‏ها و سوء رفتارها، بر دشواری‏ها و ندانم‏کاری‏ها افزوده است.
و "حقیقت مطلوبی" که جز به مدد الهی و مشارکت همه‏جانبه مردم
وگروههای مختلف، از جمله حضور فعال و مستمر روحانیون و همدلی
و نقد پذیری و اعتماد متقابل، نمی‏توان به آن دست یافت.
هیچ قشری، از جمله روحانیت معظّم و هیچ جریان سیاسی نمی‏تواند
فقط به حضور خود در نظام اسلامی و مدیریتهای گسترده کشور
بیندیشد، بی آنکه به همان نسبت خود را پاسخگو بداند و به همان
نسبت‏از نقد منتقدان دلسوز استقبال کند و تحمل خرده‏گیری‏ها و حتی
بهانه جویی‏ها و عقده‏گشایی‏های کسانی را که از آغاز، میانه‏ای با
انقلاب‏اسلامی نداشته‏اند و یا در ادامه، منافع نامشروع آنان به خطر
افتاده‏یا تأمین نشده، داشته باشد.
"خود نقادی" و استقبال از نقدهای دیگران حتی اگر بجا نبوده
وازچارچوب انصاف به دور باشد، روحانیت حاضر در صحنه


|14|

ومسؤولیت پذیر را از حالت انفعالی و موضع تدافعی، بیرون خواهد
آورد. بارزترین و صریح‏ترین نمونه آن در سالهای اخیر که در واقع در
راستای دفاع از روحانیت اصیل و حضور فعال آنان در صحنه سیاسی
ومدیریتی کشور، صورت گرفته، پیام تاریخی و راهگشای حضرت
امام‏خمینی، به روحانیت است که در عین تبیین جایگاه خطیر روحانیت
وخدمات حوزه‏های علمیه و دفاع جامع از این نهاد مقدس، به نقد صریح
و بی‏پرده بخشی از عملکرد کسانی که در زیّ روحانیت بودند، می‏پردازد
و به بازخوانی پرونده سیاه آنان می‏نشیند و خطر گسترش تفکر و حوزه
عمل آنان را بویژه به طلاب جوان، گوشزد می‏کند. مقدس مآبی متحجّران
وروحانی نمایانی که گلوله حیله و نفاق و زخم زبان آنان، به تعبیر امام
"هزار بار بیشتر ازباروت وسرب، جگر وجان را می‏سوخت ومی درید."
امام مرثیه زجرهای آن را در فرصتی دیگر اینگونه بازگو کرده است:
"در سال 41، سال شروع انقلاب اسلامی و مبارزه روحانیت اصیل در
مرگ آباد تحجّر و مقدس مآبی چه ظلم‏ها بر عده‏ای روحانی پاکباخته
رفت. چه ناله‏های دردمندانه کردند، چه خون دلها خوردند، متهم به
جاسوسی و بی دینی شدند ولی باتوکل بر خدای بزرگ کمر همّت را
بستند و از تهمت وناسزا نهراسیدند و خود را به طوفان بلا زدند و در
جنگ نابرابر ایمان و کفر،علم و خرافه، روشن فکری و تحجرگرایی،
سرافراز ولی غرقه به خون یاران ورفیقان خویش پیروز شدند." [8]
و البته در همان پیام است که ایشان ضمن هشدار دادن برای پرهیز از
القاءات روحانی نماها و مقدس مآبها، از طلاب می‏خواهد:
روحانیون بویژه آنان که در مدیریت‏های سیاسی کشور، در خدمت


|15|

نظام اسلامی و مردم مسلمان می‏باشند، باید اقتدار و حوزه نفوذ کلمه
خود را ابزاری برای استقبال بیشتر از نقدها و پرسشها سازند و به اتکای
خاستگاه دینی و پایگاه اجتماعی و قدرت سیاسی خود، در جایگاه
حمایت ازمنتقدان دلسوز و ناصحان خیرخواه چه روحانی، چه
دانشگاهی و چه غیر آنان، برآیند و راه حصول "اقتدار" واقعی را در
فروتنی و سنگلاخ پذیرش "انتقاد" و اصلاح کاستی‏ها بجویند. بی‏شک
حصول چنین اقتداری به رغم بدخواهان، نه تنها نقص و عیبی را متوجه
آنان نمی‏کند بلکه ابزاری ناگزیر در انجام مسؤولیت و خدمت به خلق
خدا و حفظ کیان اسلام و مسلمانان است. اقتداری که "نیم سطر" متکی به
آن، بساط سلطه استعماری انگلیس را همانند برگ "تنباکویی" در هم
می‏پیچد و یا یک "کلمه استرجاع" برخاسته از آن، بساط فتنه منافقان
ومحاربان را در چند ساعت به آتش خشم یک ملت می‏سوزاند و خاکستر
آن را به چشم صحنه گردانان پشت صحنه می‏پاشاند. این است معنای
واقعی اقتدار ملّی. 5- در هر یک از قوای حاکم، اگر کسی علی‏رغم خواست مردم
وخارج از خواست واقعی قانون، خود را بر مردم تحمیل کند همین امر
نشان عدم شایستگی وی برای احراز آن مسؤولیت است و این کار
مصداق روشنی از قدرت‏طلبی واقتدار خواهی ناپسند می‏باشد. و در این
جهت فرقی میان روحانی و غیر روحانی نیست. البته از روحانی و عالم
دینی، توقع بیشتری می‏رود و چنین رفتاری از وی نکوهیده‏تر است اما
شایسته و به انصاف نیست که ناآگاهانه یا برخاسته از انگیزه‏های شخصی
و منفعت‏طلبانه یا به هر دلیل دیگر، خرده‏گیری را فقط متوجه قشر
روحانیت یا جریانی خاص کنیم و جا یا جریانی دیگر را نادیده بگیریم.
چه اینکه اگر امروز کسانی در نقد خود، از "اسلام آمرانه" شکوه دارند


|16|

وآن را جایگزین "اسلام عامیانه" می‏خوانند، باید به این خواست تن در
دهند که مفاهیمی چون دموکراسی، تکثر گرایی و نوگرایی "آمرانه"
نیزپسندیده نیست حتی اگر خواست اکثریت باشد. دیگران نیز این‏حق را
دارند آنچه که در نگاهشان صحیح نیست نپذیرند و یا تفسیر خاصّی از آن
ارائه دهند. از این رو اگر در نگاه و بیان برخی، اسلام حاکم، اسلام بنیادگرا است
وچنین اسلامی افراد را به فساد قدرت و حاکمیت تبدیل می‏کند، نوگرایی
تحمیلی و بی‏ریشه و خارج از موازین مسلّم دین، و دعوت به روخوانی
روشمند! قرآن کریم به هدف بی‏نیازی از تقلید بی‏روش و بی‏متد! نیز
افراد را به پلی برای نفوذ فکری بیگانه و سلطه استعماری دیگران و مسخ
احکام و ویران‏سازی اساس دین تبدیل می‏کند و آنگاه از میان غبار
خرابه‏های آن "ابن ملجم"هایی سر بر می‏آورند که شمشیر روشنفکری
جاهلانه خویش را بر چهره تابناک کسی چون امیرالمؤمنین علی(ع)
فرود می‏آورند و "باز تولید" آن، جوانهای خام و فریب خورده‏ای خواهد
بود که به اسم خالص‏سازی دین و پیراستن آن از پیرایه‏های "ملّایان" در
میان سوت و کف ناآگاهان، و به فتوای جوانی گمراه که قرآن را بگونه‏ای
روشمند! روخوانی کرده است، گلوله جهل و نفرت را بر مغز متفکر
اسلام و انقلاب و روشنفکر بی‏بدیل و اسلام‏شناس بزرگی چون علّامه
شهید آیةالله مطهری نشانه می‏روند و جهان اندیشه و آزادفکری
وآزادمنشی و آزادگویی و آزادخواهی را در سوگ می‏نشانند. و یا شمشیر
تحجر و تنگ نظری را خارج از مدار قانون و شرع و علی رغم حاکمیت
اسلام و حکومت و رهبری اسلامی، خودسرانه به روی کسانی می‏کشند
که در حمایت دولت اسلامی به سر می‏برند و جان و مالشان از هرگونه
تعرّض مصون است.


|17|
جمع‏بند نکته‏های پیش گفته آن است که پیشینه روحانیت و عالمان
دین و تاریخ حوزه‏های تشیّع به روشنی نشان می‏دهد که آنان بیشترین
خدمت را به گسترش دین، هدایت مردم و حیات معنوی و فرهنگی
جوامع اسلامی کرده‏اند. اگر اینک تمدن اسلامی بویژه آنچه از گذشته
مانده و یا در سینه تاریخ ثبت است، مایه مباهات مسلمانان‏است، بخش
عمده آن مرهون تلاش و فداکاری عالمان دین ومجاهدتهای آنان در
رشد اندیشه اسلامی و گسترش علوم و فرهنگ اسلامی بوده است و اگر
آنان به عنوان حلقه اتصال نسلهای متوالی تاریخ‏اسلام با معارف دینی
وعلوم وَحْیانی نبودند، اینک ما حتی آگاهی‏اندکی از اسلام و شریعت
واحکام دینی نداشتیم.
روحانیت از نظر اجتماعی، مردمی‏ترین پایگاه را داشته و دارد.
روحانیت برخاسته از خاستگاه دینی و اجتماعی خود، همواره خود را
خدمتگذار مردم دانسته و تاریخ نشان داده است که "قهر" و "مهر" خود با
حکومت‏ها و قدرت‏های وقت را بر اساس تکلیف دینی و مصالح جامعه
سامان بخشیده است. روحانیت و حوزه‏های علمیه در جنبشهای
یکصدساله اخیر، از جمله نهضت مشروطیت به مقتضای پایگاه اجتماعی
و مسؤولیتهای دینی و انسانی خود، بیشترین نقش را ایفا کرده است. نقطه
اوج آن را در مبارزات پانزده ساله انقلاب اسلامی، به رهبری مرجع
عالی‏قدر و بی بدیل شیعه، حضرت امام‏خمینی، سلام الله علیه، شاهد
بوده‏ایم که نقش اصلی را در شروع و سازماندهی مبارزه و بسیج قشرهای
مختلف و به صحنه آوردن مردم مسلمان ایفا کرد و توانست با فداکاری‏ها
و رهبری اسلامی و مردمی خود، انقلاب را به پیروزی برساند و بر
ویرانه‏های حکومت وابسته و مستبدّ شاهنشاهی، نظام مقدس اسلامی را
در چارچوب قانونی که به تأیید مردم رسید پایه ریزی کند و مستقرّ سازد.
و تردیدی نیست همه اقشار جامعه به نسبت جایگاه اجتماعی و نفوذ


|18|

وانگیزه خود در مبارزه و پیروزی و استقرار نظام اسلامی نقش ایفا
کرده‏اند و جز این نمی‏توانست باشد. روحانیت علی‏رغم خواست اولیه خود و بر اساس تجربه‏ای که از
گذشته مشروطیت داشت و تجربه دو باره‏ای که در ماههای نخست
پیروزی از سر گذراند، به مقتضای مسؤولیت اسلامی و تکلیف دینی
وانقلابی خود نمی‏تواند و نباید صحنه انقلاب و نظام و مسؤولیتهای
سیاسی و اجتماعی را خالی بگذارد و میدان مبارزه و جهاد برای حفظ
انقلاب و نظام و دستاوردهای آن در مقابل حمله‏های همه‏جانبه دشمنان
را به عذرخواست این گروه یا آن فرد و به تناسب راحت‏طلبی و فرار از
بار مسؤولیت، رها کند. البته بخش اصلی عالمان دین و روحانیان معظّم
در حوزه‏های علمیه و در سطح جامعه، خارج از مسؤولیتهای رسمی، به
خدمت مشغولند و تنها بخش اندکی از آنان در نظام اسلامی مستقیماً
عهده‏دار مسؤولیت می‏باشند ولی دخالت در سیاست و اهتمام به امور
مسلمانان و آمادگی برای وظایف و مسؤولیتهایی که اسلام و انقلاب
ونظام اسلامی و خواست مردم مسلمان بر دوش آنان می‏گذارد، امری
نیست که حجره و مدرسه و مسجد و محراب و یا سلیقه این فرد و گرایش
آن گروه و حتی عملکرد ناصواب برخی کسان در همین لباس، آن را به
حاشیه براند. البته آسیب‏شناسی هر جریان و نهاد اجتماعی و سیاسی
وحتی دینی از جمله روحانیت بویژه بخشی که در حکومت و قدرت
سیاسی نقش ایفا می‏کند، مسؤولیت مهمی است که پیش از هر کس
متوجه خود آنان می‏باشد. و مردم مسلمان و متعهد به عنوان صاحبان
اصلی انقلاب و نظام از یک سو، و به عنوان پایگاه اصلی روحانیت
معظّم،همواره گواه صادق بر سلوک عالمان دین و عملکرد روحانیون
خواهند بود و داوری آنان، سرمایه‏ای بزرگ برای همه آحاد روحانیت
مکرّم است، چه آنان که در متن نظام اسلامی دارای مسؤولیت‏اند و چه


|19|

آنان که‏در میان مردم و حوزه‏ها به خدمت صادقانه و ارزشمند خویش توفیق
یافته‏اند.
‏سردبیر‏


پی نوشت ها:
[1] . سوره اعراف، آیه 157.
[2] . حدیث ولایت، ج‏8 ، ص‏58. [3] . نک: صحیفه امام، ج ‏16، ص‏466. [4] . صحیفه امام، ج ‏18، ص‏241. [5] . پیرامون انقلاب اسلامی، نشر انتشارات اسلامی، ص‏146. [6] . سوره فرقان، آیه 63 - 62. [7] . صحیفه امام، ج ‏21، ص‏298. [8] . صحیفه امام، ج ‏21، ص‏240. [9] . همان، ج‏21، ص ‏285.



 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد