![]() ![]() وحقوق خاص آنها صادر کرده است. [1] برخی معتقدند عهدنامه نویسی همان شرح وظایف است که در زمان پیامبر (ص) و امام علی (ع) شروع شد. [2] برای اثبات این امر ابتدا کاملترین نامهای را که به دستمان رسیده است و مطلوب ما را تأمین میکند میآوریم. این عهدنامه را حضرت (ص) به عمروبنحزم که عازم یمن به عنوان والی بود نگاشت. [3] ترجمه نامه طبق نسخه ابن هشام چنین است: بسم الله الرحمن الرحیم: این بیانی است از خدا
[4] و رسولش، خطاب به عمر بن حزم، زمانیکه
او را به یمن مبعوث کرد: ـ او را امر میکند به تقوای الهی در همه امور (إنَّ الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون). [5] - او را امر میکند به حق عمل کند و حق مدار باشد.
مردم را به خیر بشارت دهد و به خیر امر کند.
به مردم قرآن تعلیم نماید و آنها را دین شناس کند.
مردم را از تماس با قرآن نهی کند مگر آنکه طاهر باشند.
خبر دهد مردم را به مطالبی که له و علیه آنهاست (حلال و حرام و
اوامر و نواهی).
با مردم که بر حق هستند، آرام و ملایم باشد و اگر ظالمند، بر آنها
شدت و سخت بگیرد.
خداوند ظلم را دوست ندارد و از آن نهی کرده است و فرمود: "ألالعنة
الله علی الظالمین." [6]
مردم را به بهشت و اعمال بهشتی بشارت دهد و از آتش بترساند و از
عمل آتش آفرین
بیمدهد. مردم را جمع کند تا دین بیاموزند.
به مردم قوانین حج و واجبات و مستحبات آن را بیاموزد و اینکه خدا
به حج اکبر امر
کردهاست. به مردم بیاموزد لباس مناسب بپوشند که عورت را نمایان نکند.
آرایش مو را درست کنند و موها را از پشت سر نبندند.
آنها را از قبیله و عشیره گرایی نهی کند و به خداگرایی تمایل دهد
و ملی گراها را بکشد.
مردم را به زیاد وضو گرفتن امر کند.
مردم را به نماز در وقت آن و اتمام رکوع و سجود امر کند و اوقات
نماز را به آنها بیاموزد.
آنها را به نماز جمعه و غسل جمعه امر کند.
از مردم سهمی از غنائم و مغانم بگیرد. خمس بگیرد و زکات را به 110
در دیم و 120 در آبیاری بگیرد.
در هر ده شتر دو گوسفند بگیرد. در هر 20 شتر، 4 گوسفند و در هر سی
گاو... و در هر
40گوسفند که خود به چرا میروند، یک گوسفند. هر یهودی و نصرانی که اسلام آورد، تابع قوانین اسلام و مسلمانها
خواهد بود.
هر کس نصرانی یا یهودی بماند، باید جزیه بدهد و گرنه دشمن خدا و
رسول خدا
آنچه در این نامه - علاوه بر جامعیت و
کمال آن - نظر ما را جلب میکند آن است که پیامبر ومؤمناناست. فرمود: اینها از خدا و رسول است؛ یعنی مبتنی بر وحی است، که این فرمایش، گمشده ما است |
![]() ![]() که میخواهیم ساختاری آسمانی و اسلامی را اثبات کنیم، از اینرو تصریح به این نکته برای ما حائز اهمیت است، گرچه بحث مشروح در مقدمه گذشت. شبیه چنین نامهای با همین مضمون با مقداری تفاوت در کتب سیره در باره وظایف معاذ بن جبل آمده است. [7] در سیره ابن هشام شرح وظایف به شکل غیر مستقیم خطاب به او گفته شده، ولی در روایتی که در تحف العقول است، خطاب مستقیم است. وقتی پیامبر او را به عنوان والی فرستاد، در توشه راه او وصیت و عهدنامهای قرار داد تا در پرتو آن حرکت کند. [8] "یا معاذ! علّمْهم کتابَ الله، و أحسِنْ ادبهم علی الاخلاق
الصالحة، و أنزل ِالناسَ منازلَهم
خیرَهم و شرَّهم، و انفذ فیهم أمر الله، و لا تحاش فی أمره و لا مالِه أحداً، فإنّها لیست بولایتک ولا مالک و أدِّلهم الأمانةَ فی کلّ ِقلیلٍ و کثیرٍ، و علیک بالرفق و العفو فی غیرترک الحق، یقول الجاهل قد ترکتَ مِن حق الله، و اعْتذرْ إلی أهل عملک مِن کّل أمر خشیتَ أنْ یقع الیک منه عیبٌ، حتی یعذّروک و أمِتْ أمَر الجاهلیة إلّا ما سنَّه الإسلام، و أظهرْ أمرَ الإسلام کلَّه کبیره وصغیره، و لْیکنْ أکثر همّک الصلاة فإنّها رأس الإسلام بَعد الإقرار بالدین، و ذکِّر ِالناسَ باللهِ والیوم الآخر، و اتَّبع ِالموعظة فإنّهأقوی لهم علی العمل بما یحبّ الله، ثم بثِّفیهم المعلمین، واعْبدالله الذی إلیه ترجع، و لا تخفْ فی الله لومة لائم، و أوصیک بتقوی الله و صدق الحدیث والوفاء بالعهد و أداء الامانه...؛ ای معاذ!
به آنها قرآن بیاموز.
آنها را براساس اخلاق صالحه تأدیب و تربیت کن.
با مردم (خوبان و بدان) مطابق شأن آنها برخورد کن.
امر خدا را اجرا کن و در این زمینه ملاحظه احدی را نکن.
امانت مردم را چه کم چه زیاد به آنها برگردان.
در کارها با مردم آسان بگیر و عفو کن، به شرطی که حقی تضییع
نشود.
اگر عیبی از کارمندان سرزد، عذر آنان را قبول کن.
سنتهای جاهلی را محو کن، مگر اسلام پذیرفته باشد.
نشانههای ریز و درشت اسلام را آشکار کن.
بیشترین اهتمام تو برپایی نماز باشد که بعد از اقرار به دین در
رأس اسلام قرار دارد.
مردم را به یاد خدا و قیامت بینداز.
آنها را موعظه کن تا در عمل تقویت شوند.
آموزگاران را بین مردم گسیل دار.
از خدا بترس که باید به سوی او برگردی.
در راه خدا از ملامت ملامتگر مهراس.
یکی از صاحب نظران میگوید این نامه شرح
وظایف کارگزاران را مشخص میکند [9] ووظایف زیر را در بر دارد: 1. اقدام به آموزش و پرورش مردم تحت حکومت. |
![]() ![]() سازمان یک سیستم فنی ا جتماعی تلقی میشود که برای رشد وکمال همواره باید خود را با عوامل متغیر داخلی و خارجی سازگار و هماهنگ سازد. [93] سیستم ِبسته صرفاً با استفاده از نیروهای داخلی و بدون ارتباط با محیط خارج میتواند به کار خود ادامه دهد که از مشخصات آن گرایش ذاتی در جهت تعادل ایستا و رکود و توقف است. در سیستم باز گرایش در جهت تعادل پویا و رشد وتکامل از طریق ارتباط دائم با محیط خارج ملاحظهمیشود. [94] اینها تعاریف کارشناسانه از اصل انعطاف پذیری در سازماندهی بود. در حکومت پیامبر (ص) نشانههایی از انعطافپذیری در دو بُعد گیرندگی ودهندگی مشاهده میشود. ایشان به اخذ علوم از دیار کفار دستور داد و بعضی از اموری را که سودمند بود و ایرانی و غیر ایرانی به کار میگرفتند، استفاده کرد، مثل کندن خندق و روشنایی مسجد با آتش. [95] وقتی پیامبر خواست به هرقل امپراتور روم نامه بنویسد، گفتند عجمان نامه بدون مهر نمیپذیرند. برای پیامبر مهری از نقره ساختند که نقش آن "محمد رسولالله" بود. [96] مسلمانان نظام اداری خود را از ایران اقتباس کردند. دفاتر و دواوین دستگاه خلافت به سبک دفاتر و دواوین قدیمی ایران تنظیم میشد. [97] رسول خدا فرمود: "اطلبو العلم ولو بالصین." بدیهی است منظور حضرت، معارف الهی نبود، بلکه علوم تجربی و تکنیکی بود. [98] کتاب ایران از نظر خاورشناسان نقل میکند که در زمان حضرت محمد (ص) عرب صنعتی نداشت یا اگر داشت، ناچیز بود. بعداً آن را از مصر و ایران و سوریه گرفت. [99] انعطاف پذیری به شکل بارز از زمان عمر شروع شد، چرا که ابوبکر دوسال بیشتر بر کار نبود و از او چندان نامی در توسعه اداری نیست.
| |
![]() ![]() مقریزی، نسخه خطی، ص1039. [19] . مدیریت اسلامی، منصوری لاریجانی، ج 1، ص 31. [20] . سیره ابن هشام؛ فروغ ابدیت، ج 2،ص 372؛ اسد الغابة، ج3، ص506. [21] . سیره ابن هشام؛ فروغ ابدیت، ج2، ص372. [22] . دولة الرسول، محسن الموسوی، ج 1، ص 262؛ تاریخ تحول دولت و خلافت، رسول جعفریان، ص57؛ اسدالغایه، ج 3، ص 104. [23] . دولة الرسول، ج 1، ص 288. [24] . اسدالغابة، ج 2، ص 209. [25] . دولة الرسول، ج 1، ص 292. [26] . تراتیب الإداریه، ج 1، ص 233. [27] . همان. [28] . اسدالغابة، ج 2، ص 454. [29] . تراتیب الإداریه، ج 1، ص 231. [30] . همان. [31] . نظام الحکم و الادارة فی الاسلام، محمد مهدی شمس الدین، ج 1، ص 490- 484. [32] . حکومت اسلامی و تشکیلات اداری آن، مهدی شمس الدین، مقالات چهارمین کنفرانس اندیشه اسلامی، ج 1، ص 179. [33] . عبقریة الإسلام، العجلانی، ج 1، ص 48؛ صحیح مسلم، ج 3، ص 1457؛ السیاسة الشرعیة، ابن تیمیه، ص 11. [34] . نهج البلاغه. [35] . سیره نبوی، دلشاد تهرانی، ج 3، ص 202. (لایذهب بها إلّارجلٌ منّی و أنا منه). [36] . تفسیر تبیان، ج 3، ص 234. [37] . تفسیر درالمنثور، ج 2، ص 175. [38] . نهج البلاغه، خ 173. [39] . همان. [40] . صحیح مسلم، ج 3، ص 1456؛ السیاسه الشرعیة، ص 8. [41] . السیاسة الشرعیه، ص 6؛ سنن بیهقی، ج 10، ص 11. |
![]() ![]() |