اندیشه فردا

سیاسی ، اقتصادی ،اجتماعی ،فرهنگی ، مدیریتی

اندیشه فردا

سیاسی ، اقتصادی ،اجتماعی ،فرهنگی ، مدیریتی

تقسیم کار اجتماعی

در کتاب تقسیم کار اجتماعی سعی شده به سه سئوال اساسی زیر پاسخ داده شود:

1-       کارکرد تقسیم کار چیست؟ 

2-       علل و شرایطی که تقسیم کار از آنها ناشی می‌شود، کدامند؟  

3-       صورتهای غیر عادی تقسیم کار کدامند؟

در کتاب تقسیم کار اجتماعی سعی شده به سه سئوال اساسی زیر پاسخ داده شود:

1-       کارکرد تقسیم کار چیست؟ 

2-       علل و شرایطی که تقسیم کار از آنها ناشی می‌شود، کدامند؟  

3-       صورتهای غیر عادی تقسیم کار کدامند؟

 امیل دورکیم در «تقسیم کار اجتماعی» ابعاد متفاوت پدیده تقسیم کار را مورد بحث و بررسی قرار می دهد.
 او کار خود را به سه بخش اصلی تقسیم می کند; نخست در پی آن است که کارکردهای تقسیم کار را دریابد. یعنی ببیند که این پدیده به کدام نیاز اجتماعی پاسخ می دهد سپس علل و شرایطی را که تقسیم کار از آن ها ناشی می شود تعیین کرده و سرانجام از آن جا که تقسیم کار از حالت عادی اش کم و بیش منحرف می شود و به همین دلیل در معرض اتهام های شدید قرار می گیرد، فصل آخر مطالعه وی به طبقه بندی صور غیرعادی اصلی تقسیم کار اختصاص دارد تا خواننده کارکرد طبیعی تقسیم کار را بهتر دریابد.

در بخش اول، امیل دورکیم بر این باور است که زندگانی اجتماعی از سرچشمه ای دوگانه برمی خیزد: همانندی وجدان ها و تقسیم کار اجتماعی که در مورد نخست فرد از آن رو جامعه را می پذیرد که چون فردیت ویژه ای ندارد، مانند همنوعانش، در درون یک نوع جمعی واحد مستحیل می شود، فرد با وجود دارا بودن چهره و فعالیتی مشخص، درست به خاطر این که از دیگر همانندی های خویش متمایز است وابسته به آن هاست و در نتیجه وابسته به جامعه ای است که از اتحاد آن ها پدید می آید.از همانندی وجدان ها قواعدی حقوقی پدید می آید که به ضرب تدابیر سرکوبگرانه باورها و اعمال یک شکلی را بر همگان تحمیل می کند. همچنین از تقسیم کار قواعد حقوقی ای برمی خیزد که ماهیت و روابط نقش های معین را تعیین می کند ولی تخلف از این قواعد فقط به تدابیر ترمیمی می انجامد و عقوبتی به دنبال ندارد.
 درباره ارتباط بین اخلاق و تقسیم کار، دورکیم به صراحت بر این باور است که هر جامعه ای، جامعه ای اخلاقی است و این خصلت در جوامع سازمان یافته تر حتی برجسته تر است. چون فرد به خودی خود کافی نیست، هر چه را که نیاز دارد از جامعه می گیرد همچنان که برای جامعه است که کار می کند و نمی تواند بدون توافق با دیگران و بدون پذیرش ایثارهای متقابل و بدون برقرار کردن پیوندهای پایدار با یکدیگر به صورت جمعی، زندگی کند.
 به این سان، حس نیرومندی در باب حالت وابستگی فرد نسبت به جامعه تشکیل می شود و فرد عادت می کند که درباره ارزش وجودی خویش برآورد درستی به عنوان جزیی از کل داشته باشد.
 دورکیم معتقد است که در راستای این احساسات، همکاری مشترکی در جامعه پدید می آید که مبنای آن جامعه در برابر فرد وظیفه هایی برعهده برمی گیرد و فرد هم ملزم به ایثار برای گسترش منظم حیات اجتماعی است.
 اما فرد پس از گزینش حرفه و نقش خانوادگی، عواقب اجتماعی را باید بپذیرد که شاید خواستارش نباشد، در این جاست که دورکیم به فرد یادآور می شود که وظایف او برخاسته از عمل ارادی و آزادانه او در انتخاب است.
 فرد در شبکه ای از تعهدات و تکالیف قرار می گیرد که حق ندارد آن را نادیده بگیرد. به ویژه یک ساختار معین وجود دارد که وابستگی ما نسبت به آن روز به روز بیش تر می شود و آن هم دولت است.
 نقاطی که ما از راه آن ها با دولت در تماس هستیم به طور دایم افزایش می یابند و دولت همواره فرصت های بیش تری به دست می آورد که حس همیشگی مشترک ما را به ما یادآوری کند. دورکیم تاکید می کند که جامعه رویدادی بیگانه از عالم اخلاق نیست یا قلمرویی نیست که فقط دستی از دور در اخلاق داشته باشد; جامعه، برعکس، شرط ضروری اخلاق است. جامعه فقط کنار هم قرار گرفتن افراد نیست که هر کدام اصول اخلاقی درونی خویش را با خود به جامعه می آورند بلکه برعکس بشر فقط از آن رو موجودی اخلاقی است که در جامعه زندگی می کند، چون اخلاقیت عبارت است از همبسته گروه خود بودن و اهمیت آن هم تابعی است از همین رابطه. کافی است هر نوع زندگی اجتماعی را از میان بردارید، خواهید دید که زندگی اخلاقی هم خود، به خود از میان برمی خیزد چون دیگر مرضوعیت خود را از دست می دهد.
    او ارزش اخلاقی تقسیم کار را در فشاری می داند که تعدیل کننده خودپرستی فرد و تبدیل کننده وی به موجودی اخلاقی است. چون فرد از طریق تقسیم کار نسبت به وابستگی اش در برابر جامعه آگاهی می یابد و نیروی مهارکننده و دربرگیرنده فرد هم از همین جا برمی خیزد. بنابراین از آن جا که تقسیم کار سرچشمه عالی همبستگی اجتماعی است پایه نظم اخلاقی را نیز تشکیل می دهد.

 فصل دوم به این بحث می پردازد که آیا تقسیم کار از هر یک از ما وجودی ناکامل به بار می آورد که نیازمند وجود دیگری است و ممکن است شخصیت فردی ما را کاهش دهد.او در پاسخ می گوید که طبایع فردی با تخصص یابی بیش تر، پیچیده تر می شوند و از این جهت استقلال بیش تری در قبال کردار جمعی و تاثیرهای موروثی به دست می آورند چندان که آن گونه کردارها و تاثیرها از آن پس دیگر فقط به امور ساده و عام محدود می شوند. همچنین پیشرفت های شخصیت فردی و پیشرفت های تقسیم کار هر دو به علتی واحد وابسته اند و ناممکن است که یکی را بدون دیگری در نظر بگیریم. پس رویای برادری بشری با کوشش برای تحقق تقسیم کار و تخصص بیش تر رقم خواهد خورد و سرانجام در :

فصل سوم دورکیم به مقوله تقسیم کار نابسامان می پردازد. از دیدگاه او تاثیر مستقیم کار در ایجاد همبستگی به خاطر آن نیست که تقسیم کار هر فردی را به مبادله گر تبدیل می کند بلکه برای این است که بر اثر تقسیم کار نظامی از وظایف و حقوق مابین افراد بشر ایجاد می شود که موجب پیوند پایدار آن ها با یکدیگر می شود.   همان طور که همانندی های اجتماعی موجب پیدا شدن حقوق و اخلاقی می شد که وظیفه اش پاسداری از آن همانندی ها بود، تقسیم کار نیز قواعد و مقرراتی پدید می آورد که تضمین کننده هماهنگی مسالمت آمیز و منظم نقش های تقسیم شده اند.

از دیدگاه دورکیم در تقسیم کار بحث بر سر افراد نیست، بحث بر سر وظایف و نقش های اجتماعی است. جامعه به چگونگی کار نقش های اجتماعی علاقه مند است و سلامت جامعه بستگی به این دارد که نقش های اجتماعی با هم هماهنگ باشند. پس، هستی جامعه وابسته به این امر است و هر قدر نقش ها بیش تر تقسیم شده باشند این وابستگی هم بیش تر خواهد بود. بنابراین جامعه نمی تواند این نقش ها را به حال خود رها کند و باید قواعدی را به موازات پیشرفت تقسیم کار پدید آورد که نابسامانی ها را از میان بردارد و راهی بیابد که اندام های اجتماعی موجود که هنوز حرکاتشان با یکدیگر هماهنگ نشده است به نحوی با هم سازگار و هماهنگ شوند تا با کاهش یافتن هر چه بیش تر نابرابری های خارجی که سرچشمه شر هستند، عدالت و انصاف بیش تری در روابط مابین این اندام ها به وجود می آید. در این راستا دورکیم به پدید آمدن یک انضباط تازه اجتماعی نو و قوانین جدید اخلاقی منطبق با شرایط زندگی امروز برای همبستگی اجتماعی بیش تر تاکید می کند.او با گوشزد کردن رهاوردهای منفی تقسیم کار نابسامان و بی برنامه و ناهمخوان با اخلاق جامعه و توزیع نامتعادل نقش های اجتماعی نقش تک تک آدمیان و دولت را در ایجاد یک سیستم تقسیم کار متناسب برای ایجاد انسجام اجتماعی که در نهایت به ایجاد یک جامعه با اخلاق می انجامد پایان بخش گفتار خویش قرار می دهد.

چگونه افراد تشکیل دهنده جامعه می‌توانند شرط لازم برای هستی اجتماعی، یعنی اجماع اجتماعی،‌ را تحقق بخشند؟ دورکیم برای پاسخ دادن به این پرسش بنیادی،‌ دوشکل همبستگی را از هم تفکیک می‌کند:

 همبستگی موسوم به ساختگی یا مکانیکی،‌ و همبستگی موسوم به اندامی یا ارگانیکی.
ویژگی‌های همبستگی‌:

همبستگی مکانیکی یا ساختگی،‌به اصطلاح خود دورکیم،‌ همبستگی از راه همانندی است.
آنان که اعضاء یک اجتماع واحد هستند به هم همانندند و احساسات واحدی دارند و مفهوم مشترکی از تقدس دارند. جامعه از آن رو منسجم است که افراد آن هنوز تمایز اجتماعی پیدا نکرده‌اند.
دورکیم همبستگی مبتنی بر تمایز اجتماعی افراد را به قیاس با اندام‌های موجود زنده، همبستگی اندامی می‌نامد.

جامعه دارای همبستگی مکانیکی یا ساختگی به یک معنا همان جامعه قطاعی یا تیره‌ای است هر چند که تعریف این دو مفهوم دقیقاً‌ یکی نیست.

قطاع یا تیره در قاموس دورکیم،‌ یک گروه اجتماعی است که افراد آن با هم پیوندهای بسیار نزدیک دارند. اما قطاع یا تیره همچنین گروه محلی مشخصی،‌ نسبتاً‌ جدا از دیگر گروهها و دارای زندگی خاص خویش است.
پس مفهوم ساخت قطاعی یا تیره‌ای را نباید با مفهوم همبستگی از راه همانندی یکی دانست. منظور از این مفهوم،‌ انفراد نسبی،‌ یا خودبسندگی عناصر گوناگون است.

 تقسیم کاری که دورکیم در صدد درک و تعریف آن است با تقسیم کار مورد نظر اقتصاددانان فرق دارد. تمایز پذیری مشاغل،‌ تعدد فعالیت‌های صنعتی،‌ مظهری از تمایز‌پذیری اجتماعی است که دورکیم آن را مقدم می‌شمرد. منشاء این نوع تمایز‌پذیری اجتماعی از هم پاشیدگی همبستگی ساختگی و شالوده قطاعی یا تیره مانند،‌ جامعه است.

وجدان جمعی :

«مجموعه باورها، و احساسات مشترک در بین حد وسط اعضاء یک جامعه» به نظر دورکیم این مجموعه «دستگاه معینی را تشکیل می‌دهد که دارای حیات خاص خویش است. وجدان جمعی فقط در احساسات و باورهای حاضر در وجدان‌های فردی وجود دارد، با این همه اقلا از راه تحلیل،‌ از آنها متمایز است زیرا وجدان جمعی به تبع قوانین خودش تحول می‌یابد و مظهر ساده یا معلول وجدان‌های فردی نیست.

 وجدان جمعی معلول وجدان‌های فردی نیست ولی فقط در وجدانهای فردی وجود دارد. وجدان جمعی با هر نسل عوض نمی‌شود،‌ بلکه بر عکس،  پیوند دهنده نسل‌های متمادی به یکدیگر است. وجدان جمعی غیر از وجدان‌های فردی خاص است هر چند که جز در افراد در جای دیگری تحقق نمی‌یابد. وجدان جمعی،‌ نوع روحی جامعه است.

چگونگی گسترش و نیروی وجدان جمعی به تفاوت جوامع بستگی دارد. هرقدر وجدان جمعی قوی‌تر باشد خشم عمومی ]عمومی[ بر ضد جرم،‌ یعنی بر ضد تخطی از فرامین اجتماعی، حادتر است. وجدان جمعی،‌ جزئیات تفصیلی هر کردار و هر اعتقادی را تعیین کرده است.تمایزپذیری اجتماعی مقدم بر تقسیم کار و آگاهی بر فردیت است.
برای بررسی یک نمود اجتماعی به نحو علمی،‌ باید آن را به نحوی عینی،‌ یعنی از خارج،‌ از طریق یافتن میان‌بری که احوال وجدانی مستقیما درک نشدنی را بدان وسیله می‌توان بازشناخت و فهمید،‌ مطالعه کرد.
دورکیم به نحو القائی و تا حدی ساده‌نگر،‌ دو نوع حقوق تشخیص می‌دهد که هر یک از آنها مختص نوعی از همبستگی است:‌ حقوق تنبیهی،‌ که خطاها یا جرم را کیفر می‌دهد، و حقوق ترمیمی یا تعاونی،‌ که ذات آن به کیفر رساندن افراد به دلیل تخطی‌شان از قواعد اجتماعی نیست، بلکه احیاء امور در صورت ارتکاب خطا،‌ با ایجاد همکاری بین افراد است.

هر چه وجدان جمعی نیرومندتر باشد پس محدودیت کردارها بیشتر است یعنی تعداد کردارهایی که وجدان جمعی را نیز زیر پا می‌گذارد بیشتر است.

جرم به معنای جامعه‌شناختی کلمه، چیزی نیست جز کرداری که وجدان جمعی آن را ممنوع می‌داند.
به عقیده او،‌ نقش و معنای کیفر ترساندن یا مانع اقدام شدن نیست. نقش کیفر، ارضاء وجدان جمعی است. بنیاد نظام ارزشهای یک جامعه بر اجماع اجتماعی آزادانه بنا شده باشد و نه احتمالا بر اعمال قهر وسرکوب.
حقوق ترمیمی شامل تمام قواعد حقوقی است که هدف آنها ایجاد تعاون مابین افراد است.

 نظر دورکیم در مورد جرم:

دورکیم می گوید جرم هم یک واقعیت اجتماعی است یعنی نوع و میزانش تابع نوع و ویژگی های جمعی است.هیچ عملی به خاطر این که جرم است وجدان جمعی را ناراحت نمی کند بلکه چون وجدان جمعی را ناراحت می کند جرم است پس هر عملی که وجدان جمعی را ناراحت می کند جرم است و تعیین کننده نوع جرم و میزان آن وجدان جمعی است پس هیچ عملی فی نفسه جرم نیست شدت مجازات را هم وجودان جمعی تعیین می کند هر چیزی که وجدان جمعی را بیشتر ناراحت کند شدت مجازات آن بیشتر است.

این سؤال پیش می آید که چه چیزی وجدان جمعی را ناراحت می کند؟

دورکیم می گوید:

در 2 نوع جامعه با 2 نوع همبستگی 2 نوع حقوق داریم :

1) حقوق جزایی یا تنبیهی (زاجره)-جامعه سنتی

2) حقوق مدنی یا ترمیمی(اساسی، تجارتی، اداری)-جامعه صنعتی

در جامعه سنتی چون جرم خصلت ارزشی دارد یعنی وجدان جمعی را جریحه دار می کند و چون در این جامعه وجدان جمعی غالب است هر عملی که وجدان جمعی را ناراحت کند جرم است. نوع حقوق در جامعه جزایی است و مجازات جنبه تنبیهی پیدا می کند.در جامعه صنعتی چون بنابر تفاوت پذیری و تمایز است و وجدان جمعی ضعیف است جرائم ارزشی به جرائم مالی تبدیل می شود و حقوق جنبه مدنی پیدا می کند و مجازات جنبه ترمیمی پیدا می کند.

پس نتیجه می گیرم هر چه از جامعه سنتی به سمت جامعه مدرن حرکت کنیم تقسیم کار بیشتر می شود و نوع حقوق از کیفری به مدنی تبدیل می شود و میزان امر و نهی هم به همان نسبت کم می شود چون وجدان جمعی ضعیف تر می شود مانند: این که ما در شهر آزادتر می باشیم تا در روستا.این جمله دورکیم که «هیچ عملی به خاطر این که جرم است وجدان جمعی را جریحه دار نمی کند بلکه چون وجدان جمعی را جریحه دار می کند جرم است» به این معناست که جرم واقعیتی اجتماعی ـ عینی و نسبی است.

علت عادی بودن وقوع جرم در جامعه :

1) معیار تشخیص جرم واقعیتی است به نام وجدان جمعی که همیشه در جامعه وجود دارد.

2) تطابق کامل و همیشگی وجدان های فردی با وجدان جمعی غیر عملی است.

اشکال همبستگی اجتماعی :

         الف)همبستگی مکانیکی یا خودبه خودی:

1)همبستگی از راه همانندی است.2) افراد جامعه تفاوتی چندان با یکدیگر ندارند. 3) آن ها اعضای یک واحد هستند و احساسات واحدی دارند. 4)به ارزش های واحدی وابسته اند. 5) مفهوم مشترکی از تقدس دارند. 6) داشتن انسجام اجتماعی بیشتر.

همبستگی از راه همانندی هنگامی به اوج خود می رسد که وجدان فردی یکایک اعضای جامعه منطبق با وجدان جمعی پرورش یابد و از هر نظر با آن یکی شود.جامعه ای که دارای همبستگی مکانیکی از آن رو منسجم است که افراد هنوز تمایل اجتماعی پیدا نکرده اند.

           ب) همبستگی ارگانیکی یا اندامی:

1) اجماع اجتماعی (یعنی وحدت انسجام یافته اجتماع)در آن نتیجه تمایز اجتماعی افراد با هم است. 2) افراد دیگر همانند نیستند بلکه متفاوت اند. 3) لزوم استقرار اجماع اجتماعی تا حدی نتیجه وجود تمایزها است. 4) فرآورده تقسیم کار است. 5) وجدان جمعی در همبستگی ارگانیکی از میان نمی رود اما تضعیف می شود.

 

دورکیم از طریق نوع حقوق در پی فهم و شناخت همبستگی اجتماعی برآمد:

·  حقوق جزائی یا تنبیهی (زاجره) متعلق به همبستگی مکانیکی یا خودبه خودی است.

·  حقوق مدنی یا ترمیمی (اساسی، اداری، تجارتی ) متعلق به همبستگی ارگانیکی یا اندامی است.

کارکرد عمده تقسیم کار جدید از نظر دورکیم:

تقسیم کار نمودی اجتماعی است و فقط با نمود اجتماعی دیگری می تواند تبیین شود و آن هم چیزی نیست جز ترکیبی از حجم ، تراکم مادی و اخلاقی جامعه.

حجم جامعه همان تعداد افرادی است که به یک اجتماع معین تعلق دارند.

تراکم مادی عبارت است از تعداد افراددر رابطه با سطح معین خاک.

تراکم اخلاقی عبارت است از شدت ارتباط ها و مبادلات بین افراد.

هر قدر مناسبات بین افراد بیشتر باشد، هر قدر آنان بیشتر با هم کار کنند، هر قدر مناسبات تجاری بیشتر باشد تراکم بیشتر است. تمایز پذیری اجتماعی نتیجه ای است از ترکیب دو نمود حجم و تراکم مادی و اخلاقی.

تقسیم بندی اجتماعی:

او ابتدا 2 نوع جامعه را در نظر گرفت:   1- جامعه ابتدایی یا سنتی    2- جامعه متمدن یا صنعتی یا مدرن

ویژگی ها:

1-درجامعه صنعتی تراکم جمعیت زیاد است ولی در جامعه سنتی کم است.

2- در جامعه صنعتی تراکم اخلاقی (یعنی شدت مراودات و ارتباطاتی که بین افراد است) زیاد ولی در جامعه سنتی کم است.

3ـ در جامعه سنتی تقسیم کار ساده است و براساس سن و جنس افراد می باشد ولی در جامعه صنعتی تقسیم کار براساس مهارت ها و تخصص هاست.

4- درجامعه سنتی هر1 واحد اجتماعی اعم از  (خانواده گسترده، طایفه ، قبیله و ...) همه کارهای مربوطه به زندگی را افراد خود انجام می دهند در جنبه اقتصادی (تولید و توزیع) از جنبه سیاسی( تصمیم گیری) از جنبه فرهنگی (آموزش بچه ها) همه و همه کارهای مختلف در درون واحد انجام می گیرد یعنی کل نسبتاً مستقل است و نیازمند به واحدهای دیگر نیست و همه امور اعم از ( زراعت، دامداری، ایجاد سرپناه و ...) را خود به عهده دارد حال این سؤال پیش می آید که:

اگر یک واحد اجتماعی همه کارهایش را خودش انجام می دهد پس چگونه با واحدهای دیگر یا طایفه های دیگر رابطه برقرار می کند؟

جواب این است که برای ایجاد رابطه یک واحد اجتماعی با واحد اجتماعی دیگر در جامعه سنتی باید یک ملات همبستگی ساخت و این ملات را در بین این جامعه ها ریخت و آن عبارت است از وجدان جمعی.

وجدان جمعی یعنی شیوه احساس، اندیشه و عمل پایدار که جامعه آن را بر فرد تحمیل می کند.

در جامعه سنتی اعتقاد بر این است که هر کس براساس این شیوه ها عمل کرده آن را خودی می پندارد و هر کس غیر از این شیوه ا عمل نمود غیر خودی است و طرد می شود و مستوجب مجازات می باشد.    
  اشکال تقسیم کار از نظر دورکیم:

1- شکل بهنجار تقسیم کار: (Normal Division of labaur)

منظور دورکیم از کارکردهای مثبت تقسیم کار شکل آرمانی و بهنجار آنست. هنگامی تقسیم کار بهنجار است که مقررات اخلاقی صحیحی راهنمای کنش متقابل افراد باشد و دستیابی به پایگاه‌های اجتماعی عادلانه صورت گیرد. تقسیم کار هنگامی اخلاقی است که افراد با خویشتنداری با هم برخورد کنند و از تعهدات خود در مقابل یکدیگر و کل جامعه آگاه باشند. تقسیم کار هنگامی عادلانه است که افراد از فرصتهایی برابر برای دستیابی به پایگاه‌های اجتماعی برخوردار باشند و متناسب توانایی‌ها و علایق فردی اشخاص باشد. نقص هر کدام از این اصول باعث پیدایش تقسیم کار نابهنجار می‌گردد. عدم وجود قواعد اخلاقی کافی، تقسیم کار آنومیک را بوجود می‌آورد، در حالی که بی‌عدالتی منجر به تقسیم کار اجباری می‌شود

 2- شکل آنومیک (نابسامان)تقسیم کار: (Anomic Division of labour)

هر گاه تقسیم کار نتواند پیوندهای میان افراد را تعریف کند، عدم کنترل اخلاقی یا آنومی حادث می‌شود. در این نوع تقسیم کار به جای ایجاد همبستگی، منجر به نتایج عکس می‌شود که در آن تعهدات مقابل نادیده گرفته می‌شوند و در پی آن کشمکشی روی می‌دهد که از هیچ قانون و قاعده‌ای پیروی نمی‌کند. مثلاً هنگامیکه سرمایه‌داران و کارگران بر ضد هم برانگیخته شوند و هیچ کدام مصالحه نکنند پیامدهای آن بحرانهای صنعتی و بازرگانی است که با تضاد بین سرمایه‌دار و کارگر توأم است. و نهایتاً تقسیم کار آنومیک است، راه حل این معضل این است که هر فرد باید نقش خود در تقسیم کار را به بهترین صورت ممکن انجام دهد و تعهدهای خود را نسبت به جامعه به خاطر بسپارد. نقشهای افراد از نظر اهمیت یکسان نیست اما مادامی که آنها حس تعهد و مشارکت داشته باشند یعنی حس کنند برای تحقق هدفی مشخص کار می‌کنند و خدمتی انجام می‌دهند. کم کم جنبه‌های آنومیک تخفیف می‌یابد .

3- شکل اجباری تقسیم کار: (Obligatory Division of labour)

به نظر دورکیم از بین بردن آنومی بوسیلة قواعد اخلاقی برای جوامع خوب ضروری است. اما قواعد به تنهایی نمی‌تواند تمام موارد نابهنجار را که همبستگی اجتماعی را به مخاطره می‌اندازد از میان بردارد. یعنی صرف وجود قوانین کافی نیست زیرا که گاه خود قوانین علتی برای ضرر و زیان‌اند. گاه ممکن است قوانین با اخلاقیات تطابق نداشته باشد یا مناسب زمانه نباشد و فقط به این دلیل حفظ شده که به نفع افراد خاصی است که قادرند آن قوانین را بوسیلة فریب و زور و یا با توسل به سنت پابرجا نگاه دارند، که اعمال این قوانین منجر به تقسیم کار نابهنجار می‌شود که دورکیم آنرا شکل اجباری تقسیم کار می‌نامد. در جامعة جدید بنیان اصلی اخلاقیات و همبستگی اجتماعی، رشد و شکوفایی فردگرایی است، یعنی شکوفایی آزادانة نیرویی اجتماعی که درون هر فرد وجود دارد. در تقسیم کار بهنجار، خود واقعی فرد که شامل توانایی‌های ویژه و استعدادهای ذاتی وی است، مجال رشد کردن می‌یابد.

در این نظام، افراد به جایگاه مناسب خود در جامعه دست می‌یابند و به خواسته‌های خود می‌رسند و در عین حال توانایی خود را برای رفع حوایج جامعه به حداکثر می‌رسانند، ولی در تقسیم کار اجباری، افراد قدرتمند بر حسب منافع شخصی و خودخواهی عمل می‌کنند و با قواعد خود، پایگاه برتر خود را حفظ و دیگران را وادار به اجرای نقشهایی می‌کنند که با در نظر گرفتن تواناییها و علایق آنها، مناسب و عادلانه نیست. با وجود این، شرایط اجباری تا اندازه‌ای قادر به ایجاد همبستگی است ولی به صورت ناقص و مسئله‌ساز و خطر فروپاشی نهایی آن را تهدید می‌کند. در چنین نظامی خیر جامعه و اکثر شهروندان، تابع اهداف خود خواهانة عده‌ای معدود است.

جنگ طبقاتی یکی از پیامدهای این نوع تقسیم کار است که در آن طبقه‌های پایین سعی می‌کنند نقشی را که عرف و قانون به آنها تحمیل کرده تغییر دهنده و طبقه حاکم را از مالکیت محروم کنند، و به اصطلاح نحوة توزیع نیروی کار بپردازند.

دورکیم می‌گوید در این تقسیم کار تحمیلی فرد و جامعه به درستی به منافع خود نمی‌رسند، لذا نابرابری بیرونی باید به هر قیمتی شده از بین برود زیرا که همبستگی ارگانیک را به خطر می‌اندازد و برای بقا جامعه مخاطره‌آمیز است. در چنین شرایطی بدترین بی‌عدالتی، ناممکن ساختن تضاد و نپذیرفتن حق افراد برای مبارزه کردن است .

نتیجه

دورکیم تقسیم کار اجتماعی را از تقسیم کار فنی متمایز می کند. تقسیم کار اجتماعی که در جوامع ابتدایی دیهد می شود حاصل همبستگی مکانیکی است که خود نتیجه یکنواختی و مشابهت افراد این جوامع است. برعکس در جوامع جدید تقسیم کار فنی وجود ندارد و محور آن عدم تشابه افراد است زیرا در این جوامع تنها همبستگی ارگانیک وجود دارد و هر فردی به خودی خود همچون یک سلول مستقل عمل می کند به علاوه در جوامع ابتدایی حقوق صورت طبیعی (غیرقراردادی) دارد در حالی که در جوامع پیشرفته شکل ، شکل قراردادی همه امور حقوق تدارکی را به وجود می آورد بنابراین انواع قراردادها در جامعه نتیجه همبستگی است که بین افراد به وجود آمده و اخلاق در آن سهم عمده ای دارد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد