از منظر اسلام، نظام تقسیم کار در صورتى که داراى سه ویژگى کلى شایستهسالارى، هماهنگى با تفاوتهاى طبیعى، و برابرى در فرصتها یا شرایط رقابت باشد، عادلانه به شمار مىآید.
از منظر اسلام، نظام تقسیم کار در صورتى که داراى سه ویژگى کلى شایستهسالارى، هماهنگى با تفاوتهاى طبیعى، و برابرى در فرصتها یا شرایط رقابت باشد، عادلانه به شمار مىآید.
شاخصهاى تقسیم کار عادلانه
بر اساس معیارهاى سهگانه عدالت، نظام تقسیم کار عادلانه داراى سه بعد است که این ابعاد سهگانه و شاخصها در محورهاى بعد بررسى مىشود:
الف. شایستهسالارى
مهمترین معیار نظام تقسیم کار عادلانه در اسلام تقسیم وظایف و نقشها بر اساس شایستگى و لیاقت افراد است. منظور از «نظام تقسیم کار مبتنى بر شایستگى»، دسترسى افراد به مشاغل، منزلتها و امتیازات اجتماعى براساس صلاحیتها و شایستگىهایى است که تلاش، انتخاب و اراده افراد در تحصیل آنها نقش دارد. این مجموعه شاخصها را مىتوان ذیل عنوان کلى «شایستهسالارى» دستهبندى کرد.
در کلام معصومان علیهمالسلام، احادیث و روایات فراوانى در باب اهمیت شایستهسالارى و رعایت لیاقتها در تصدّى نقشهاى اجتماعى وارد شده است که به دلیل رعایت اختصار، به ذکر چند نمونه بسنده مىشود. در حدیثى از رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله آمده است که به کار گماردن کسى که شایستهتر از او در انجام مسئولیت در جامعه وجود داشته باشد، خیانت به خدا، رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و جامعه اسلامى محسوب مىشود.1
وقتى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله مکّه را در سال هشتم هجرت فتح کرد، پس از ترک این شهر، جوانى به نام عتاببن اسید را به عنوان نماینده خود براى مدیریت این شهر انتخاب کرد. برخى از بزرگان قبایل به این تصمیم پیامبر اعتراض کردند که چرا جوانى کم سن و سال را براى اداره شهر بزرگى همچون مکّه برگزیده است.
پیامبر صلىاللهعلیهوآله در پاسخ به این احتجاج فرمودند: آنچه در گزینش افراد براى تصدّى نقشها در جامعه اسلامى باید ملاک قرار گیرد، شایستگى و لیاقت افراد است، نه معیارهاى انتسابى، همچون سن. حضرت خطاب به سران و مردم مکّه فرمودند: نباید به دلیل کم سن و سال بودن عتاببن اسید، با مدیریت وى مخالفت کنید؛ زیرا هر کس سن بیشترى دارد لزوما برتر نیست، بلکه هرکس داراى صلاحیتهاى برتر باشد بزرگتر است.2
1. تخصص:
علم و آگاهى: لازمه داشتن تخصص برخوردارى از علم و آگاهى نسبت به نحوه انجام نقشها و وظایف اجتماعى است. بدینروى علم و آگاهى یکى از شاخصهاى اصلى تقسیم کار مبتنى بر شایستهسالارى و در نهایت، تقسیم کار عادلانه محسوب مىشود. قرآن مجید در سوره «بقره»، داستان انتخاب شدن یکى از پیامبران بنىاسرائیل به نام طالوت را براى مدیریت جامعه آن زمان شرح مىدهد. در این سوره، یکى از معیارهاى انتخاب طالوت برترى وى در علم و دانش بیان شده است.3
در سوره «یوسف» نیز قرآن کریم علم و آگاهى را به عنوان ملاک شایستگى در تصدى وظایف اجتماعى بیان مىکند.هنگامى که حضرت یوسف علیهالسلام از زندان بیرون آمد، عزیز مصر از وى براى اداره کشور مصر درخواست کمک نمود. حضرت یوسف علیهالسلام از میان مناصب گوناگون، مسئولیت خزانهدارى را به عهده گرفت.
قرآن کریم معیار پذیرش این مسئولیت را از زبان حضرت یوسف علیهالسلام، علم و تخصص وى بیان مىکند.4 با توجه با این دو آیه شریفه، مىتوان گفت: شایستهسالارى در فرهنگ قرآن از اهمیت اساسى برخوردار است و در جامعه مطلوب از منظر قرآن، افراد باید متصدّى وظایف و نقشهایى شوند که در آن از علم، آگاهى و تخصص لازم برخوردارند.
در روایات معصومان علیهمالسلام نیز برترى در علم و تخصص به عنوان ملاک و معیار اصلى تصدّى نقشهاى اجتماعى بیان شده است. براى نمونه، رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله و همچنین امیرمؤمنان علیهالسلام در گفتارى مشابه، ارزش افراد را به قدر دانش و معرفت آنها مىدانند.5 مجموعه دیگرى از اخبار در متون دینى وارد شده که در آنها پیامدها و آثار منفى نظام تقسیم کار غیرشایستهسالار تشریح شده است.
در خبرى که امام صادق علیهالسلام از پیامبر نقل کردهاند، تصریح شده است فقدان علم و آگاهى در انجام وظایف، موجب فساد و ناهماهنگى اجتماعى مىشود.6 منظور از اینکه سپردن نقشها به افراد غیرمتخصص موجب فساد مىشود، این است که مشارکت اجتماعى اینگونه افراد به دلیل آنکه دانش لازم را ندارند، نه تنها به نظم و انتظام امور در جامعه کمک نمىکند، بلکه جامعه را به سمت مسیرهاى انحرافى سوق مىدهد و موجب دورى جامعه از دسترسى به اهدافش مىگردد.
در حدیثى دیگر، رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله، علاوه بر اینکه بر اهمیت دانش و آگاهى به عنوان معیار تصدّى نقشها تأکید مىکنند، اقدام به انجام کارى را بدون داشتن دانش و تخصص لازم به کارى احمقانه و بیهوده تشبیه مىکنند که نه تنها نفعى به حال اجتماع ندارد، بلکه موجب دوباره کارى و هدر رفتن وقت، منابع و توان جامعه مىگردد.7
مهارت و توانایى کافى: از نظر اسلام، علم و آگاهى شرط لازم براى عهدهدار شدن وظایف اجتماعى محسوب شود، اما شرط کافى نیست. علاوه بر آگاهى، مهارت و توانایى بر انجام درست نقشها نیز از اهمیت اساسى برخوردار است. مهارت علاوه بر داشتن دانش نظرى مستلزم توانایى عملى در انجام کارها نیز هست.
قرآن کریم در سوره «قصص» داستان استخدام حضرت موسى علیهالسلام را در دستگاه حضرت شعیب علیهالسلام نقل مىکند. در آیه 26 این سوره، دو شاخص مهم براى تأیید صلاحیت و شایستگى استخدام حضرت موسى علیهالسلام بیان شده که عبارتند از: «توانایى» و «امانتداراى».8در روایتى از امام صادق علیهالسلام نیز «توانمندى و مهارت» از جمله معیارهاى عام انجام نقشهاى اجتماعى ذکر شده است. ایشان در این زمینه مىفرمایند: صاحب هر صنعت و حرفهاى براى آنکه کارش رونق بگیرد، باید در کارش توانا و با مهارت باشد.9
تجربه کافى: دیگر شاخص تخصص را مىتوان داشتن «تجربه کافى» دانست. به هر نسبتى که تجارب افراد در سطح بالاترى باشد، آمادگى بیشترى براى انجام درست کارها خواهند داشت. در نتیجه، چنین افرادى از استحقاق و شایستگى بیشترى نسبت به افراد غیر مجرّب و تازهکار برخوردارند. امام على علیهالسلام ارزش هر کس را به اندازه تجاربى مىدانند که اندوخته است.10 به دلیل همین اهمیت تجربه در انجام درست نقشهاست که حضرت درباره انتخاب کارگزاران دولتى به مالکاشتر توصیه مىکنند افراد باتجربه را انتخاب نماید.11 امام صادق علیهالسلامنیز مىفرمایند: افراد کمتجربه نباید نقشهاى مهمى همچون نقشهاى سیاسى را، که نیاز به آزمودگى و تجربه دارد، به عهده بگیرند.12
کفایت و حسن تدبیر: چهارمین شاخص تخصص را مىتوان کفایت یا حسن تدبیر دانست. توانایى در استفاده بهینه از سرمایههاى مادى و معنوى در جهت انجام درست و متقن کارها را مىتوان «حسن تدبیر یا کفایت» نامید. این شاخص برایندى است از استعدادهاى ذاتى و مهارتهاى اکتسابى. افرادى که از این توانایى در انجام نقشهاى شغلى و مدیریتى برخوردارند شایستگى بیشترى براى تصدّى نقشهاى مذکور دارند و در نتیجه، حسن تدبیر یا کفایت یکى از شاخصهاى نظام تقسیم کار عادلانه محسوب مىشود.
امام على علیهالسلام یکى از شرایط اصلى تصدّى نقشهاى سیاسى را توانمندى و کفایت زمامداران مىدانند.13 بر همین اساس، حضرت ضمن سفارشى که در امر کشوردارى به مالکاشتر مىکنند، به وى توصیه مىنمایند غیر از معیار «امانت» و «کفایت»، هیچ معیار دیگرى رامبناىگزینشکارگزاران خود قرار ندهد.14در متون دینى، غالبا از شاخص «کفایت» به «حسن تدبیر» تعبیر شده است.
«تدبیر» در لغت، به معناى عاقبتاندیشى در کار است،15 اما در اینجا با توجه به مفهوم لغوى و مضمون برخى روایات،16 به معناى توانایى محاسبهگرى و استخدام مناسبترین وسایل براى دسترسى به اهداف موردنظر به کار رفته است. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله درباره معناى «تدبیر» مىفرمایند: تدبیر آن است که وقتى کسى اراده و تصمیم انجام کارى را دارد، از این توانایى و تشخیص برخوردار است که منافع و ضررهاى آن را به دقت محاسبه نماید؛ در صورتى که عمل مفید باشد به سرعت کار را به انجام رساند و اگر زیانبار باشد از انجام آن و تحمّل هزینهها خودارى نماید.17
امام على علیهالسلام قوام و نظام زندگى را به خوب اندازه گرفتن زندگى، و ملاک خوب اندازه گرفتن را تدبیر نیکو مىدانند.18 همچنین ایشان آفت زندگى را سوءمدیریت و درست اداره نکردن امور مىدانند.19 در روایت دیگرى، ایشان حسن تدبیر را موجب افزایش بهرهورى، و سوءمدیریت را عامل کاهشراندمانکاربیان مىشمرند.20
2. ایمان: ایمان بنیادىترین معیار شایستگى در جامعه اسلامى محسوب مىشود. در نظام اسلامى، کسانى که ایمان دارند با افراد بىایمان برابر نیستند. نقش ایمان در ایجاد استحقاق و اولویت نسبت به تصدّى نقشهاى ارزشمند اجتماعى را مىتوان از آیات متعدد استنباط کرد. خداوند در قرآن کریم، مکرر بیان داشته که افراد باایمان با کافران، فسّاق و افراد فاجر برابر نیستند.21 هرچند ظاهر این آیات ناظر به عدم تساوى گروه مؤمنان و غیرمؤمنان در پاداشهاى اخروى است، ولى علما از این آیات شرط بودن ایمان را، به ویژه درباره تصدّى نقشهاى مدیریتى و سیاسى، استفاده کردهاند.22
دلیل مهمترى که داشتن ایمان را به عنوان شرط اساسى احراز شغل و تصدّى نقشهاى اجتماعى بیان مىکند، آیه مشهور «نفى سبیل» است.23 قرآن کریم در سوره «نساء»، مىفرماید: مؤمنان حقِ پذیرفتن سلطه کافران را ندارند. به دلیل آنکه سپردن وظایف و نقشهاى اجتماعى به افراد غیر مؤن، به ویژه در نقشهاى کلیدى همچون نقشهاى حکومتى و اقتصادى، موجب سیطره غیرمؤمنان بر مؤمنان مىگردد، مىتوان چنین استنباط کرد که در جامعه اسلامى، ایمان شرط اساسى عهدهدار شدن نقشهاى اجتماعى است.
تعهد: مهمترین تجلّى یا شاخص ایمان، تعهد است. منظور از تعهد روحیه مسئولیتپذیرى در قبال وظایف و نقشهایى است که به افراد محوّل مىشود. در نظام اجتماعى اسلام، همگان وطیفه دارند که با تشریک مساعى و مشارکت متعهدانه در جهت رسیدن به هدفهاى مشترک جامعه اسلامى، تلاش نمایند.
در اندیشه اسلامى، انجام نقشها و وظایف اجتماعى به عنوان یک مسئولیت و تکلیف مطرح است. به همین دلیل، افرادى که در قبال وظایفشان احساس تعهد مىکنند، شایستگى بیشترى براى تصدّى نقشهاى اجتماعى، به ویژه نقشهاى مهم و ممتاز، دارند. در روایات متعدد، به مسئولیت عمومى اعضاى جامعه اسلامى اشاره شده است که از آن جمله، مىتوان به حدیثى از رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله شاره کرد.
در این حدیث، جامعه به مثابه واحد همبستهاى به تصویر کشیده شده است که در آن همه اعضا به صورت متقابل، تحت تکفّل یکدیگر قرار دارند و نسبت به سرنوشت هم مسئول بوده، مورد مؤاخذه قرار مىگیرند.24 منظور از مسئولیت، که در حدیث نبوى و احادیث مشابه مطرح گردیده، احساس تعهد افراد در قبال وظایف محوّل شده و حسن انجام آن است.
تقوا: افزون بر تعهد، «تقوا» ملاک دیگرى است که در نظام اسلامى، شایستگى و صلاحیتهاى افراد با آن سنجیده مىشود. تقوا در حقیقت، تجلّى ایمان در رفتار است. «تقوا» در یک تعریف ساده، عبارت است از: التزام عملى به هنجارها و احکام شرعى. تقوا ملکهاى نفسانى است که در اثر تمرین و ممارست عملى حاصل شده، موجب مىشود انسانها از نقض احکام و هنجارهاى شرعى خوددارى نمایند.در جامعه اسلامى، کسانى که از تقواى بیشترى برخوردارند، شایستگىشان براى تصدّى نقشهاى اجتماعى بیشتر است. در متون دینى، آیات و روایات متعدى بر این مطلب تأکید مىورزد که انسانها هیچکدام بر دیگرى برترى ندارند، مگر به تقوا و پرهیزگارى.25
امام على علیهالسلام در عهدنامه خود، تقوا و پاکدامنى را از جمله معیارهاى اصلى انتخاب کارگزاران حکومتى بیان داشته، به مالک اشتر سفارش کردهاند عمّال خود را از «پاکترین افراد»26 و از میان «خاندانهاى پارسا»27 انتخاب نماید. همچنین در روایتى از امام صادق علیهالسلام، تقوا را در کنار توانایى و حسن مدیریت، از جمله معیارهاى تصدّى نقشهاى سیاسى بیان شده است. در این روایت، حضرت مىفرمایند: صلاحیت مدیریت و حکومت اسلامى را ندارد، مگر کسى که داراى ویژگىهایى از جمله تقوا، باشد.28
3. امانتدارى: در آیات و روایات متعدد، «امانتدارى» در کنار تخصص به عنوان ملاک شایستگى بیان شده است. در نتیجه، مىتوان آن را یکى دیگر از ویژگىهاى تقسیم کار مبتنى بر عدالت ذکر کرد. قرآن کریم امانتدارى را از جمله ملاکهاى صلاحیت حضرت یوسف علیهالسلام براى تصدّى مقام خزانهدارى مصر بیان نموده است.29 همچنین درباره استخدام حضرت موسى علیهالسلام در دستگاه حضرت شعیب علیهالسلام، در کنار شرط توانایى، از امانتدارى به عنوان معیار شایستگى و لیاقت یاد شده است.30
در عهدنامه مالک اشتر نیز حضرت على علیهالسلامامانتدارى را یکى از معیارهاى شایستگى کارگزاران دانسته، به او دستور مىدهند در واگذارى نقشهاى سیاسى به کسانى اعتماد کند که در میان مردم، به امانتدارى معروفند.31 همچنین حضرت در جاى دیگرى خطاب به وى تأکید مىورزند که در به کارگیرى کارمندان خود، هیچ معیارى جز «کفایت» و «امانت» را مبناى عمل قرار ندهد.32
4. حسن سابقه: در متون اسلامى، «حسن سابقه» معیار شایستگى و از جمله شاخصهاى تقسیم کار مبتنى بر عدالت دانسته شده است. امام على علیهالسلام در نامه 53، با تأکید فراوان، به مالک اشتر دستور مىدهند نقشهاى سیاسى و حکومتى را به افرادى تفویض نماید که داراى سابقه خوب و درخشان هستند. امام در این نامه، به وى یادآور مىشوند که براى تشخیص حسن سابقه و شناخت دقیق افراد، نباید بر تیزهوشى، اطمینان شخصى و خوشباورى اتکا نماید، بلکه باید سابقه آنها را در نظامهاى پیشین مورد مداقه قرار دهد و تنها از این طریق است که مىتوان افراد شایسته را از افراد متقلّب و فریبکار تشخیص داد.33 همچنین در فراز دیگرى از این عهدنامه، از تفویض نقشهاى سیاسى و به کارگماردن افرادى که داراى کارنامه سیاه هستند، به شدت منع و به مالک اشتر سفارش شده افرادى را در دستگاه خود به خدمت گمارد که با ستمکاران همکارى نداشته، بار گناهان آنها را بر دوش ندارند.34
ب. تناسب با تفاوتهاى طبیعى
دومین نوع تقسیم کار عادلانه از منظر اسلام، تناسب نظام تقسیم کار با تفاوتهاى ذاتى و فطرى انسان است. براى آنکه نظام تقسیم کار به ایجاد همبستگى منجر شود، کافى نیست که هر فرد وظیفهاى داشته باشد، بلکه لازم است وظایف و نقشها متناسب حال افراد نیز باشد. از منظر اسلام، تقسیم کار به عنوان یک اصل بنیادین ساختارساز، در شرایطى به انسجام اجتماعى کمک مىکند که با ویژگىها و علایق متفاوت وجودى انسانها هماهنگ باشد.
اگر مبانى تقسیم و توزیع اجتماعى با مبانى و موازین توزیع استعدادهاى طبیعى و فطرى افراد تناسب نداشته باشد، نه تنها انسجام و یکپارچگى در جامعه ایجاد نمىشود، بلکه به دلیل آنکه چنین نظام تقسیم کارى با اقتضائات و ظرفیتهاى تکوینى وجود انسان در تضاد است، نمىتواند مبناى درستى براى یک جامعه متعادل و منظم قرار گیرد.منظور از تفاوتهاى طبیعى یا ذاتى، تفاوتهاى فیزیکى، زیستى و روانى است که اراده و اختیار افراد هیچ تأثیرى در تقویت و یا تضعیف آنها ندارد.
انسانها همانگونه که به لحاظ ویژگىهاى ظاهرى، توانمندىهاى فیزیکى و جسمانى باهم تفاوت دارند، به لحاط ویژگىهاى روانى همچون ادراکات ذهنى، یادگیرى، ضریب هوشى، تمایلات و عواطف نیز به طور قابل ملاحظهاى با هم متفاوتند. تفاوتهاى طبیعى و جبرى که اراده انسانها در ایجاد یا رفعشان تأثیرى ندارد مورد قبول اسلام است.35
از منظر اسلام، این نوع تفاوتها علاوه بر آنکه به عنوان واقعیتى اجتنابناپذیر مطرح است، مقتضاى حکمت الهى و لازمه نظام احسن و زمینهساز سعادت و کمال انسان نیز هست. به همین دلیل، نظام تقسیم کار مبتنى بر تفاوتهاى طبیعى افراد از آن نظر که موافق با خلقت موزون و حکیمانه انسان است، از نظر اسلام، عادلانه محسوب مىشود؛ زیرا اگر تفاوتهاى طبیعى وجود نداشت و انسانها از همه لحاظ یکسان بودند، تقسیم کار به عنوان شالوده حیات جمعى، یا اساسا میسر نمىشد، یا مىبایست با اجبار و تحمیل صورت مىگرفت و عواقب نامطلوبى در زندگى اجتماعى به بار مىآورد.36
قرآن کریم در آیه 32 سوره «زخرف»، به این واقعیت اشاره نموده که وجود تفاوتهاى طبیعى میان انسانها استخدام متقابل یا تقسیم کار را امکانپذیر مىسازد و آن را نشانه رحمت الهى بیان کرده است. در این آیه شریفه، هم به وجود تفاوتهاى طبیعى اشاره گردیده و هم اینگونه تفاوتها به دلیل آنکه شالوده حیات اجتماعى را ممکن مىسازد، موجّه و حکیمانه دانسته شده است.37همچنین حضرت على علیهالسلام در روایتى خیر و سعادت مردم را در حفظ اختلافات فطرى و طبیعى آنان دانسته و عامل هلاکت بشر را در یکنواخت کردن مردم و بر هم زدن اساس اختلافات طبیعى آنها برشمرده است.
امام علیهالسلام مىفرمایند: «مردم همواره در خیر و خوبى به سر مىبرند تا هنگامى که با یکدیگر متفاوتند، و اگر یکسان گشتند هلاک خواهند شد.»38 مراد از «تفاوت» در این روایت، تفاوتهاى طبیعى است؛ یعنى اگر مردم نظم زندگىشان را بر خلاف اقتضائات آفرینش خود قرار دهند، موجبات نابودى خود را فراهم ساختهاند.
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله نیز در حدیثى به اهمیت و نقش تفاوتهاى طبیعى در حیات جمعى، اشاره نموده، فرمودهاند: نقشهاى اجتماعى در صورتى درست و به سهولت انجام مىشود که بر اساس علایق و استعدادهاى نهفته در خلقت آدمیان استوار باشد.39با توجه به دلایل بیان شده، مىتوان چنین نتیجه گرفت که از دیدگاه اسلام، تفاوتهاى طبیعى، که اراده و اختیار انسانها در آن نقش ندارد، همچنین تفاوتهاى اجتماعى ناشى از آنها به این دلیل مهم که تقسیم کار را میسر مىسازد، موجّه و مقتضاى آفرینش حکیمانه است.
1. جنسیت: از دیرباز، جنسیت یکى از مبانى مهم تقسیم کار و تخصیص نقشها در جوامع بشرى بوده است. در همه جوامع، انسانها یکدیگر را در قالب مذکر و مؤنث دستهبندى مىکنند و بر اساس این تمایز، در تمام جوامع، باورها و هنجارهایى شکل گرفته است که تعیین مىکند مردان و زنان چه موقعیتهایى را باید اشغال کنند و چگونه نقشهاى متناسب با این موقعیتها را ایفا کنند.
در نظام اجتماعى مطلوب از نظر اسلام نیز برخى از تمایزهاى جنسیتى و تفاوت در نقشهاى مردان و زنان به عنوان اولویت یا مستحب و گاهى به عنوان الزام یا واجب پذیرفته و مقرّر شده است. براى مثال، بر اساس برخى روایات، زنان نمىتوانند عهدهدار مقام قضاوت، امامت براى مردان یا عهدهدار نقشجنگجودرمیدانهاىرزم شوند.
نیز در احادیث و روایات، نقش همسرى40و مادرى41 براى زنان به عنوان نقشهاى مرجّح مورد تأکید قرار گرفته است. در روایتى از امام حسن عسکرى علیهالسلامانجام برخى تکالیف و وظایف از عهده زنان برداشته شده است. از میان امورى که در این حدیث، زنان از انجام معاف شدهاند، فقط سه نقش رهبرى، قضاوت و مشاوره است که جزو نقشهاى اجتماعى محسوب مىشود. سایر تکالیف برداشته شده از عهده زنان نه تنها ربطى به تقسیم کار یا وظایف اجتماعى زنان ندارد، بلکه نوعى تخفیف در انجام تکالیف شرعى زنان نسبت به مردان محسوب مىشود.42
از منظر اسلام، تقسیم کار جنسیتى تا آنجا مقبول است که مبتنى بر تفاوت در استعدادها و علایق ذاتى میان دو جنس استوار باشد. اما در سایر موارد، هیچ تفاوتى میان زن و مرد وجود ندارد.43 به دلیل آنکه این نظام تقسیم کار مطابق با نظم موزون و حکیمانه عالم خلقت است، هم عادلانه است و هم بهتر تواند نظم و انسجام اجتماعى را استحکام بخشد.44
تناسب نقش با توانایى ذهنى: آیات و روایات متعددى در متون دینى وجود دارد که از ظواهرشان استفاده مىشود زنان و مردان به لحاظ توان ذهنى و عقلى با یکدیگر تفاوت دارند. بر اساس این مستندات، علما در تصدّى برخى نقشهاى مهم و حساس همانند رهبرى و قضاوت، که مبتى بر مهارت و توانمندىهاى عقلى بیشتر است، مرد بودن را شرط دانستهاند. یکى از دلایل مهمى که در این زمینه به آن استناد شده آیه شریفه 34 سوره «نساء» است که در آن اصل «قیمومت» و سرپرستى مردان بر زنان مطرح شده است.
در این آیه، خداوند مىفرماید: مردان بر زنان فضیلت دارند و به همین دلیل، بر آنها قیمومت دارند. علما معتقدند: مراد از فضیلت و برترى که در این آیه براى مردان بیان گردیده، فضیلت تشریعى و ارزشى نیست، بلکه مراد فضیلت تکوینى، یعنى همان قدرت تعقّل و تدبیر، است که در مردان بیش از زنان است.45 بدینروى، فقها بر اساس مفاد این آیه شریفه و نیز برخى روایات، در مواردى، همچون قضاوت و رهبرى، که به تعقّل بیشترى نیاز دارد، تفکیک جنسیتى نقشها را تجویز کردهاند.46
هرچند بیشتر فقهاى متقدّم با توجه به دلایل یادشده، نظریه تفاوت عقلانى زن و مرد را پذیرفته و بر اساس این تفاوت، به تمایز جنسیتى نقشها در برخى موارد قایل شدهاند،47 اما برخى محققان متأخّر با خدشه وارد کردن در سند، دلالت و یا ناظر دانستن ادلّه موجود در این باب به موارد خاص، معتقدند: به لحاظ توانایى عقلى و ذهنى، تفاوت ذاتى معنادارى میان دو جنس وجود ندارد؛48 حداکثر چیزى که در این باب مىتوان گفت:
این است که زن و مرد نه در اصل عقل، بلکه در تعقّل و به کارگیرى عقل با یکدیگر تفاوت دارند. زنان به دلیل تسلط عواطف و احساسات، کمتر مسائل و پیشامدها را با عقل تحلیل کنند.49 به هرحال، بر اساس نظریهاى که قایل به تفاوتهاى عقلانى میان زن و مرد است، مىتوان یکى از شاخصهاى تقسیم کار عادلانه را تناسب با توانایى ذهنى دو جنس بیان کرد.
تناسب نقش با توانایى عاطفى: دومین شاخص تقسیم کار جنسیتى در اسلام، تطابق نظام کار با توانایى عاطفى مردان و زنان است. با توجه به نیرومندى عاطفه و احساسات زنان است که برخى از نقشها همانند خانهدارى و تربیت فرزندان، که عواطف و احساسات در آن اهمیت کانونى دارد، به عنوان نقشهاى مرجّح براى زنان ذکر شده است. خداوند در آیه 18 سوره «زخرف»، دو صفت براى زنان بیان مىکند که مفسّران آنها را دال بر نیرومندى عواطف و احساسات زنان دانستهاند. در این آیه، خداوند از زنان به عنوان موجوداتى یاد مىکند که اولاً، به زیور و زینت علاقه دارند. ثانیا، در مخاصمه و نزاع، از توان کمترى برخوردارند.50
علّامه طباطبائى در تفسیر این آیه مىنویسند: این دو صفت براى زن بدان دلیل ذکر گردیده که زن درست به عکس مرد، در طبیعت خویش، عاطفهاش قوى، و در تعقّل ضعیف است و از روشنترین نمودهاى قوّت عاطفه زن و ضعف تعقّل وى، علاقه شدید وى به زیور و زینت و ضعف او در تقریر برهان بوده که بیانگر قدرت تعقّل است.51 در احادیث نیز به نیرومندى عواطف در زنان اشاره شده است.52 با توجه به نیرومندى عواطف در زنان، مىتوان گفت: از جمله شاخصهاى تقسیم کار عادلانه، تناسب نقشها با تفاوتهاى عاطفى در دو جنس مرد و زن است.
تناسب نقش با توانایى جسمى: دیگر شاخص تقسیم کار جنسیتى در اسلام، تناسب نقشها و وظایف با توانمندىهاى جسمى دو جنس است. در اسلام، بیشتر نقشهایى که به توان و نیروى جسمى بیشترى نیاز دارد، انجامشان براى مردان مرجّح دانسته شده و وظایف متناسب با ظرافت زنانگى، براى زنان توصیه شدهاند. حضرت على علیهالسلام در اینبارهمىفرمایند: «به زن کارى را که از حد توان او فراتراستمسپار؛زیرازنگلاست،نهخدمتکار.»53
ج. فرصتهاى برابر
سومین بعد تقسیم کار عادلانه از دیدگاه اسلامى، تقسیم کار مبتنى بر توزیع برابر فرصتهاست. این بعد از تقسیم کار به برابرى در شرایط خارجى رقابت براى دسترسى به منابع با ارزش اجتماعى اشاره دارد. از دیدگاه اسلام، نظام تقسیم کار در شرایط عادلانه آن است که همگان از فرصت و امکان مساوى براى پرورش استعدادها و رقابت براى تصدّى موقعیتهاى ارزشمند اجتماعى برخوردار باشند.
برابرى فرصتها به عنوان شاخص تقسیم کار عادلانه در اسلام، از اندیشه برابرى انسان در کرامت ذاتى و حق برابر همگان در استفاده از مواهب طبیعى و امکانات اجتماعى نتیجه مىشود. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله در خصوص برابرى انسانها در گوهر و کرامت انسانى مىفرمایند: همه مردم از زمان حضرت آدم علیهالسلام تا امروز، همچون دانههاى شانه برابرند؛ نه عرب را بر عجم برترى است، و نه سرخ را بر سیاه، مگر به پرهیزگارى.54
روایات و شواهدى که بر تساوى انسانها در کرامت ذاتى دلالت دارند در متون دینى فراوان است که فقط به چند نمونه از آنها اشاره شد. از مجموع این مستندات، مىتوان به این نتیجه رسید که عدالت اجتماعى در صورتى تحقق پیدا مىکند که زمینه و فرصتهاى برابر براى خودشکوفایى و ارتقاى همگان فراهم باشد. اگر همه انسانها داراى کرامت هستند پس همگان این حق را دارند که از فرصتهاى مساوى براى رشد و ترقّى برخوردار باشند.
علاوه بر دلایلى که به ضرورت برابرى فرصتها اشاره دارد، به این مطلب نیز مىتوان اشاره کرد که در جامعه اسلامى، دولت و نظام سیاسى موظف است تعدیل ساختارهاى ایجادکننده نابرابرى را در رأس سیاستهاى خود قرار دهد. اصل «ضمان اجتماعى» و اصل «توازن اجتماعى»، که از جمله وظایف اصلى دولت اسلامى به شمار مىروند، اصولى هستند که به منظور ایجاد شرایط برابر براى خودشکوفایى همگان تشریع شدهاند.55
1. کاهش فاصله طبقاتى: از جمله شاخصهاى اساسى نظام تقسیم کار عادلانه بر اساس برابرى فرصتها، میزان فاصله طبقاتى در جامعه است. هرقدر فاصله طبقاتى در جامعه کمتر باشد، نشانه آن است که افراد بیشترى امکان بهرهمندى از فرصتهاى اجتماعى را دارند. بعکس، وجود اختلافات فاحش طبقاتى در جامعه حاکى از آن است که شرایط خارجى مبارزه یا رقابت براى تحصیل منابع ارزشمند اجتماعى براى همگان فراهم نیست. منطق جامعه طبقاتى مبتنى بر بهرهکشى و استثمار نامشروع طبقه مسلّط و برخوردار از اقشار محروم و مستضعف جامعه است. از دیدگاه اسلامى، جامعهاى که بر اساس استعمار و بهرهکشىِ اقلیت از اکثریت استوار باشد، جامعهاى ناعادلانه است.
قرآن کریم مىفرماید: اسباب معیشت و آسایش همگان در زمین قرار داده شده است.56 با توجه به مضمون این آیه شریفه، اگر در جامعه عدهاى در اوج رفاه و آسایش به سر مىبرند و عدهدیگر براى نان شب خود محتاجند، نشانه آن است که بهرهبردارى از فرصتها و منابع طبیعى و اجتماعى ناعادلانه است.
امام سجّاد علیهالسلام در راویتى منطق جامعه طبقاتى و مبتنى بر روابط ظالمانه را با بیان زیبا و نمادین تشریح نموده، مىفرمایند: در چنین جامعهاى فقط افراد و طبقه خاص مىتوانند شکمهایشان را به ضرر دیگران پر کنند و طبقات محروم و ستمکش چارهاى جز تسلیم شدن در برابر مطامع و فزونخواهىهاى این طبقه ندارند. در این حدیث، افراد جامعه تکاثرى به دو طبقه حاکم و محکوم تقسیم شدهاند.
گروه نخست داراى پنج شاخه است که امام علیهالسلام شیر و گرگ و روباه و سگ و خوک را نمادهاى این طبقه مىداند. گروه دوم بیش از یک شاخه ندارد و آن به تعبیر نمادین امام علیهالسلام، گوسفندان بىدفاعى هستند که چارهاى جز قربانى شدن در برابر زیادهخواهىهاى طبقه مسلّط و گرگصفت ندارند. بر اساس مفهوم این حدیث، نماد و مظهر اصلى اجتماع طبقاتى گرگ و گوسفند است که در آن اکثریت جامعه مورد بهرهکشىهاى ظالمانه معدودى از افراد قرار دارند.57
امام صادق علیهالسلام نیز در کلامى بىعدالتىهاى اجتماعى را تا حدّ زیادى نشأت گرفته از بهرهکشىهاى ظالمانه توانگران مىدانند.58 از مفهوم این فرمایش امام سجّاد علیهالسلامو امام صادق علیهالسلام، این مطلب به خوبى استفاده مى شود که در جامعه طبقاتى، فرصتهاى برابر براى همه وجود ندارد؛ زیرا توانمندان یا طبقه مسلّط از این توانایى برخوردارند که ساختار نابرابرى را همواره به نفع خود دستکارى و حفظ کنند.
میزان برابرى در فرصتهاى آموزشى: آموزش، به ویژه در جوامع معاصر، که نقشها هر روز تخصصىتر مىشود، از اهمیت اساسى و انکارناپذیرى در دسترسى افراد به مزایا و منابع ارزشمند اجتماعى برخوردار است. به عبارت دیگر، مىتوان گفت: فرصتهاى آموزشى بنیادىترین فرصتها به شمار مىآید. در جوامع پیچیده، که حرکت پرشتاب به سمت تخصص گرایش دارد، تنها آموزش است که مىتواند زمینه را براى به دست آوردن شغل و درآمد مناسب مهیا سازد. به همین دلیل، یکى از شاخصهاى نظام تقسیم کار عادلانه در زمینه فرصتها این است که همگان بدون تبعیض، از امکان آموزش و پرورش استعدادها و علایق خود برخوردار باشند.
امام على علیهالسلام از «علم» به عنوان مهمترین فرصت زندگى یاد مىکنند و مىفرمایند: هر کس از نعمت آموزش محروم گردد، نمىتواند در زندگى مراحل رشد و ترقّى را طى نماید. کودکان اگر در خردى تحصیل علم نکنند در بزرگى تقدّم و پیشرفت اجتماعى نخواهند داشت.59 همچنین ایشان مىفرمایند: در خردسالى علم بیاموزید تا در بزرگسالى به برترى و سیادت نایل آیید.60 از این دو فرمایش امام علیهالسلام، به روشنى مىتوان این مطلب را دریافت که آموزش نقشى بنیادین در پیشرفت و خودشکوفایى افراد دارد و به تعبیر دیگر، فرصت بىبدیلى است که هیچ چیز نمىتواند محرومیت از آن را جبران کند.
میزان برابرى در فرصتهاى شغلى: دومین شاخص مهم تقسیم کار مبتنى بر برابرى فرصتها، برابرى افراد در دسترسى به شغل است. شغل از این نظر، اهمیت اساسى دارد که منبع درآمد است و درآمد در ایجاد دیگر فرصتهاى زندگى نقش بنیادى دارد. به تعبیر برخى از جامعهشناسان، بیشتر فرصتهاى زندگى خریدنى است. به همین دلیل، اشتغال فرصتى است که زمینه را براى دسترسى به سایر فرصتهاى زندگى مهیا مىکند.61
بنابراین، یکى از شاخصهاى نظام تقسیم کار عادلانه، دسترسى برابر به فرصتهاى شغلى مشابه براى افرادى است، که داراى توانایىهاى مشابهاند، به عبارت دیگر، اگر افرادى که از توانایىهاى همسان برخوردارند، بدون توجه به خاستگاه طبقاتىشان، فرصتهاى مساوى براى تصدّى نقشهاى شغلى داشته باشند، این نظام تقسیم کار مطابق با اصول عدالت است.در متون دینى، کار و اشتغال از جمله فرصتهاى اساسى زندگى به شمار آمده است. به همین دلیل، روایات متعددى در منابع اسلامى در تشویق کار و تلاش وارد شده است. در برخى از روایات، بیکارى، حتى در شرایطى که انسان نیاز به کار ندارد، موجب نابودى فرد دانسته شده است.
یکى از اصحاب امام صادق علیهالسلام با ثروتمند شدن، کار خود را رها کرد و به امام علیهالسلام گفت: آنقدر به دست آوردهام که بتوانم باقى عمر خود را با آن سپرى نمایم. اما امام علیهالسلامایشان را از این کار بازداشتند و فرمودند: رها کردن کسب و کار موجب نابودى عقل و خرد و هویّت انسانى مىشود.62 همچنین ایشان در جایى دیگر، کسى به که کار خود را رها کرده بود، سه بار فرمودند: «این کار شیطان است.»63
روایاتى که در باب اهمیت کار و تشویق مردم به کار وارد گردیده، فراوان است. آنچه از این دسته روایات مىتوان درباره محل بحث استفاده کرد، این مطلب مهم است که کار نقش بنیادى در حفظ هویت و شخصیت افراد و فراهم ساختن یک زندگى همراه با عزت و آبرو براى آنها دارد. همانگونه که در سخنان امام صادق علیهالسلامآمده است، حتى در شرایطى که انسان نیازى به کار ندارد، بیکارى آثار و پیامدهاى مخرّبى بر روح و روان آدمیان بر جاى مىگذارد. با توجه به اهمیت بنیادى کار و شغل در حیات انسانها مىتوان گفت: جامعهاى را مىتوان عادلانه توصیف کرد که در آن افراد بدون تبعیض به شغلهاى متناسب با توانایىهاى خود دسترسى داشته باشند.
نتیجهگیرى
از منظر اسلام، نظام تقسیم کار در صورتى که داراى سه ویژگى کلى شایستهسالارى، هماهنگى با تفاوتهاى طبیعى، و برابرى در فرصتها یا شرایط رقابت باشد، عادلانه به شمار مىآید. مهمتر اینکه از منظر اسلامى، نظام تقسیم کار فقط با داشتن ویژگىهاى یاد شده است که مىتواند شالودهاى براى نظم با ثبات در جامعه فراهم سازد.
نتایج اساسى این پژوهش را مىتوان در چند گزاره اصلى خلاصه کرد:
1. تقسیم کار بنیاد اساسى نظم اجتماعى در جامعه تمایز یافته به شمار مىرود.
2. تقسیم کار از جمله علل مهم ایجاد نابرابرى در جامعه نیز محسوب مىشود.
3. شکلگیرى نظام نابرابر خشن موجب بىنظمى و آشوبهاى اجتماعى مىگردد.
در نتیجه:
4. تقسیم کار در شرایطى مىتواند به نظم پایدار منجر شود که مبتنى بر اصول عدالت باشد.
5. اصول اساسى عدالت اجتماعى از منظر اسلام عبارتاند از: «تناسب» با تفاوتهاى طبیعى، «شایستهسالارى» و «برابرى در فرصتها».
6. بنابراین، تقسیم کار عادلانه عبارت است از: نظام توزیع نقشها و مزایاى اجتماعى که اولاً، بیانگر تفاوتهاى طبیعى افراد باشد. ثانیا، بر اصول شایستهسالارى استوار باشند. ثالثا، برابرى فرصتها در آن رعایت شده باشد.
7. از دیدگاه اسلامى، نظام تقسیم کار فقط با ویژگىهاى یادشده به نظم و انسجاماجتماعى کمک مىکند.
*این مقاله برگرفته از «پروژه شاخصهاى اجتماعى ـ فرهنگى» به سفارش مرکز بررسىهاى استراتژیک نهاد ریاست جمهورى مىباشد.
پی نوشت:
1 حسینعلى منتظرى، مبانى فقهى حکومت اسلامى، ترجمه محمود صلواتى، ج 3، ص 309.
2 محمدباقر مجلسى، همان، ج 21، ص 121.
3 بقره: 247.
4 یوسف: 55.
5 محمدبن على صدوق، من لا یحضرهالفقیه، ج 4، ص 394؛ عبدالواحدبن محمّد تمیمى آمدى، غررالحکم و دررالکلم، شرح جمالالدین محمد خوانسارى، ج 2، ص 341.
6 محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 43.
7 فضلبن حسن طبرسى، مکارمالاخلاق، ص 457.
8 قصص: 26.
9 محمدباقر مجلسى، همان، ج 75، ص 235.
10 محمدتقى فلسفى، الحدیت؛ روایات تربیتى، ج 1، ص 317.
11 نهجالبلاغه، ص 436.
12 محمدباقر مجلسى، همان، ج 72، ص 98.
13 نهجالبلاغه، ص 247.
14 ابن ابىالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 20، ص 276.
15 راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ص 307.
16 محمدرضا حکیمى و دیگران، همان، ج 1، ص 545.
17 محمدباقر مجلسى، همان، ج 68، ص 342.
18 عبدالواحدبن محمد تمیمى آمدى، همان، ج 2، ص 234.
321957و58ـ همان، ج 1، ص 355.
21 سجده: 18؛ قلم: 35ـ36.
22 حسینعلى منتظرى، همان، ج 3، ص 197.
23 نساء: 141.
24 محمدتقى فلسفى، الحدیت؛ روایات تربیتى، ج2، ص348.
25 احمدبن على طبرسى، احتجاج، ج 2، ص 217؛ محمدباقر مجلسى، همان، ج 65، ص 292.
26 نهجالبلاغه، ص 432.
27 همان، ص 435.
28 محمدبنیعقوب کلینى، همان، ج 1، ص 407.
29 یوسف: 55.
30 قصص: 26.
31 نهجالبلاغه، ص 438.
32 ابن ابىالحدید، همان، ج 20، ص 276.
33 نهجالبلاغه، ص 437.
34 همان، ص 430.
35 محمدتقى مصباح، همان، ص 256.
36 همان، ص 258.
37 زخرف: 32.
38 محمّدتقى فلسفى، الحدیت؛ روایات تربیتى، ج 3، ص 190.
39 همان، ج 1، ص 212.
40 ابنشعبه حرّانى، تحفالعقول، ص 111.
41 نهج الفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص 434.
42 محمدبن على صدوق، الخصال، ج 2، ص 585ـ588.
43 مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 250.
44 همان، ج 19، ص 139.
45 سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 4، ص 543ـ549.
44684و85ـ عبداللّه جوادى آملى، زن درآیینه جلالوجمال، ص 299.
47
48 حسین بستان، اسلام و تفاوتهاى جنسیتى، ص 130.
49 محمدرضا زیبایىنژاد و محمدتقى سبحانى، درآمدى بر نظام شخصیت زن در اسلام، ص 76.
50 زخرف: 18.
51 سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 18، ص 134.
52 محمدباقر مجلسى، همان، ج 73، ص 340؛ ج 74، ص 412.
53 همان، ص 470.
54 محمدرضا حکیمى و دیگران، همان، ج 5، ص 178.
55 سید محمدباقر صدر، اقتصادنا، ص 661ـ685.
56 اعراف: 10.
57 محمدرضا حکیمى و دیگران، همان، ج 5، ص 342.
58 همان، ج 4، ص 532.
59 محمدتقى فلسفى، همان، ج 2، ص 14.
60 همان، ج 3، ص 91.
61 ملوین تامین، جامعهشناسى قشربندى و نابرابرى اجتماعى، ترجمه عبدالحسین نیکگهر، ص 94.
62 محمدبن على صدوق، من لا یحضرهالفقیه، ج 3، ص 119.
63 محمدبنیعقوب کلینى، همان، ج 5، ص 75.
محمّدعلى نظرى/ کارشناسى ارشد جامعهشناسى، دانشگاه باقرالعلوم علیهالسلام
منبع: ماهنامه معرفت شماره 171