هدف نهایی هر جامعه تلاش برای نیل به رشد و توسعه است. توسعه, ارتقا مستمر کل جامعه و نظام اجتماعی به سوی زندگی بهتر و انسان ترمعنا شده است.بقیه در ادامه
هدف نهایی هر جامعه تلاش برای نیل به رشد و توسعه است. توسعه, ارتقا مستمر کل جامعه و نظام اجتماعی به سوی زندگی بهتر و انسان ترمعنا شده است.( 1 ) زمانی که فرهنگ جامعه پزیرای توسعه نباشد تحول در فرهنگ مقدمه ای برای توسعه در ابعاد گوناگون آن تلقی می شود.( 2 ) حدود دو دهه پس از شروع نخستین بر نامه ریزی ها توسعه( دهه 1950 میلادی) با محوریت انتقال تکنولوژی, مشخص شد که این انتقال به خودی خود نمی تواند مشکل توسعه نیافتگی کشور ها جهان سوم را حل کند. بنا براین از اواخر دهه هفتاد این فکر به تدریج شکل گرفت که لازم است,انتقال تکنولوژی با مجموعه ای از اقدامات فرهنگی همراه باشد. مفهوم توسعه فرهنگی از همین زمان به شکل جدی مطرح شد.( 3 ) بنا بر این, اگر تحقق توسعه ملی را آرمان نهایی توسعه در کشور در نظر بگیریم, توسعه ای سیاسی, توسعه اجتماعی, توسعه اقتصادی و توسعه فرهنگی بن مایه و پایه های اصلی توسعه به حساب می آید. در این میان نقش توسعه فرهنگی حساس تر و پر رنگ تر می باشد.زیرا هیچ تحول و دگر گونی اجتماعی و سیاسی بدون زمینه ها و بستر های مناسب فرهنگی امکان پزیر نیست. افغانستان به عنوان یک سر زمین که دارای پنج هزار سال سابقه درخشان فرهنگی است, ظرفیت های بزرگی را برای توسعه فرهنگی داشته و دارد, اما سه دهه جنگ و در گیری فرصت های لازم را از این کشور سلب کردند.
پس از فرو پاشی نظام طالبانی و روی کار آمدن حکومت دموکراتیک با همیاری جامعه جهانی , در سال 1380 روزنه جدیدی فرا روی این کشور در زمینه توسعه فرهنگی گشوده شد. گرچه تا کنون کشور فا صله بلندی با توسعه فرهنگی دارد.این مقاله نگاهی گذرا دارد به به مشکلات و چشم انداز توسعه فرهنگی در افغانستان کنونی.
تعریف توسعه:
توسعه(development) در لغت به معنای وسعت دادن و فراخ کردن است.(4 ) ولی در اصطلاح, تعریف زیادی از توسعه ارائه شده است که به برخی از آن ها اشاره می شود.
پراساد میسرا اقتصادان هندی توسعه را این گونه تعریف نموده :
توسعه به عنوان یک مفهوم متعالی, دستاورد بشری و پدیده ای چند بعدی است و فی نفسه یک مسلک ( ایدئولوژی) به حساب می آید. توسعه به دلیل این که دستاورد انسان محسو ب می گردد, در محتوا و نمود, دارای مختصات فرهنگی است و بر تحو ل ارگانیک دلا لت دارد. هدف از توسعه ایجاد زندگی پر ثمره ای است که توسط فرهنگ تعریف می شود. بنا بر این توسعه دستیابی فزاینده انسان به ارزش های فرهنگی خود است. این مفهوم بر معانی زیر تاکید دارد:
اولا توسعه یک فرایند است نه وضع ایستا. ثانیا این فرایند در نهایت به ارزش ها مربوط می شود. ثالثا این ارزش ها, ارزشهای مردمانی است که تعلق به جهان غرب یا جهان دیگری ندارد.( 5 )
تعریف فرهنگ:
تعریف فرهنگ از تعریف توسعه مشکل تر است, زیرا که مفهومی محوری در زمینه انسان شناسی محسوب می شود. از مشهور ترین تعاریف که از فرهنگ ارائه شد, تعریف تیلور است که می گوید: فرهنگ به معنی وسیع کلمه یک کل پیچیده است که شامل باور ها هنر, اخلاقیات, قانون, رسوم و هر گونه قابلیت و عاداتی است که فرد به عنوان عضو جامعه کسب می کند.( 6 )
در تعریف فوق عوامل فرهنگی و به طور ضمنی در عناصری که فرهنک را شامل می گردد, نهفته است, اما تعریف تیلور به رغم شهرتش فقط یکی از صد ها تعریف موجود در باره فرهنگ است. دو صاحب نظر دیگر در این زمینه, کروبرو کلو کلون پس از بررسی صد ها تعریف متفاوت از فرهنگ سعی کرده اند, تعریفی که مورد پزیرش اکثر متفکران علوم اجتماعی قرار گیرد, بر گزینند فرهنگ به باور آنها:
مشتمل بر الگوی ها رفتاری صریح و روشن یا غیر صریح و ضمنی که به وسیله نهاد ها و به طریقه نمادی کسب و منتقل می شود و شامل عمده ترین دستاورد های گروهای انسانی است و در کار های دستی نیزتجسم می یابد. فرهنگ هم چنین مشتمل است, بر سنن( که تاریخ گویای آن است), اندیشه ها به ویژه ارزشهای وابسته بدان اندیشه ها و بالا خره این که از جهاتی می توان نتجه اعمال انسانی و از جهاتی دیگر شکل دهنده به اعمال انسان تلقی گردد.(7 )
فلذا مفهوم فرهنگ عبارت است از مجموعه افکار و اعمال, باید ها و نباید ها, هنجار ها, ارزش ها و نظام اعتقادات یک جامعه که مشتمل است بر سنت ها, آداب و رسوم, مذاهب, ایدلوژی, تشریفات مذهبی, میراث زبان و کلیه عبادات یا دیده گاه های مشترک دیگر که ممکن است از این نوع مفاهیم مستثنی شده باشد. بدین سان, انسان شناسان برمفهوم فرهنگ به مثابه عامل اصلی تعیین کننده رفتار انسان تاکید کرده اند. این تعریف با تعریف یونسکو که فرهنگ را ارتباط" نظام یافته در تمام جنبه های زندگی" می داند, همخوانی دارد.(8 )
تعریف توسعه فرهنگی:
در باب " توسعه فرهنگ" تعریف واحد و مورد اجماع را نمی توان یافت, برخی تعریف به مفهوم کرده اند؛ بر این عقیده اند که مفهوم توسعه فرهنگی, عبارت از نوعی دگر گونی است که از طریق تراکم بر گشت نا پزیر عناصر فرهنگی در جامعه ای معین صورت می گیرد و جامعه بر اثر آن به طور موثر تری از محیط طبیعی و اجتماعی مراقبت می کند. در این تراکم بر گشت نا پزیر؛ معارف و فنون و دانش به عناصری که از پیش وجود داشته و از آن مشتق شده اند, افزوده می شود.(9 )
در این جا مفهوم توسعه فرهنگی مد نظر نیست بلکه منظور ما , از توسعه فرهنگی؛ ایجاد شرایط و امکانات مادی و معنوی مناسب برای افراد جامعه به منظور شناخت جایگاه آنان و رشد و افزایش علم و دانش و معرفت انسان ها و آمادگی برای تحول و پیشرفت و پزیرش اصول کلی توسعه , نظیر قانون پزیری, نظم و انظباط, بهبود روابط اجتماعی و انسانی و افزایش توانایی های علمی و اخلاقی و معنوی برای همه افراد جامعه می باشد. توسعه ی فرهنگی با تاکید بر هویت فرهنگی, بهینه سازی شرایط فرهنگی و رشد کمی و کیفی مسایل مربود به خود را نوید می دهد و به اخلاق و آداب و سنن جامعه بهبودی می بخشد و بر رونق بازار فنون و تکنیک می افزاید. توسعه ی فرهنگی زمانی خلاق و بارور می شود که هویت و سیمای یگانه و حیاتی خود و نقاط مثبت سنت ها آداب ورسوم و ارزش های جامعه را حفظ کند و در عین حال به پالایش عناصر نا مطلوب نیزدست یازد, تا بتواند نقش خلاق و سازنده ی خویش را در عرصه ی اجتماع حفظ نماید. از این رو, توسعه ی فرهنگی بر پایه خود باختگی و پشت کردن به باور های فردی نیست, بلکه مبتنی بر پویشی آگانه و خردمندانه است که در جهت حفظ هویت ملی و فرهنگی و استفاده از تمام نیروهای موجود جامعه, گام بر می دارد.(10 ) توسعه ی فرهنگی شرط اصلی توسعه اقصتادی محسوب می شود. برای آن که مردم بتوانند دنیای جدید را درک کنند, و به آن شکل دهند, قدرت بیان احساس های خود را داشته باشند و با استفاده از زبان روز با یکدیگر ارتباط بر قرار کنند, به آموزش مستمر که شرط اصلی توسعه است, نیازمندند. افراد, قبل از این که بتوانند خود را با تغییرات ضروری در شغلشان وفق دهند, باید بتوانند خود را با تغییر, همانگ سازند. و این توانا یی به دست نخواهد آمد, مگر از طریق مجموعه ای فرایند ها, از رهگذر اطلاعات, قبول مسولیت آموزش شغلی, فرا گرفتن شیوه ی بیان خود, که در ترکیب با یکدیگر, توسعه فرهنگی را می سازند... کسانی که اقتصاد در کانون اندیشه شان قرار دارد, باید بدانند که کنش فرهنگی بسیار کار آمد تر از اقدامات صرفاٌ اقتصادی است.(11 ) پس توسعه ی فرهنگی از آن جهت که عامل پوپایی و نو آوری است, فراتر از توسعه اقتصادی می باشد.
نقش انسان در توسعه ی فرهنگی:
انسان محور و هدف توسعه ی همه جانبه است؛ ولی بر جستگی نقش او بیشتر در توسعه فرهنگی ظاهرمی شود. بدین معنا که اساس و پایه و شالوده ی توسعه ی فرهنگی را انسان تشکیل می دهد. شاخص هایی که توسعه ی فرهنگی ارائه شده است _ نظیر میزان گسترش کمی و کیفی آموزش و پرورش, آموزش عالی, میزان ایجاد فضای مناسب برای پژوهش و آفرینندگی فرهنگی و میزان توانایی در شکوفا سازی استعداد انسان ها, سیاست گذاری مناسب در جهت نهادینه کردن بینش علمی و تحقیقی, قانون پزیری, نظم و انظباط و ... _ همه بر محوریت انسان صحه می گذارند. از این رو باید برای دستیابی به این شاخص ها, فرهنگ توسعه را در جامعه نهادینه کرد؛ بدین معنا که سنت ها, ارزش ها و آرمان های موجود در جامعه را, که می تواند عاملی برای تحقق توسعه مورد نظر باشد, در جامعه تشویق و ترویج نمود و نهاد های مناسب با آن ها را در جامعه بنیان نهاد, و در عین حال به پالیش عناصر نا مطلوب در فرهنگ همت گماشت.
آنچه در توسعه ی فرهنگی مهم است, باور کردن سرمایه ی انسانی است. مقصود ما از سرمایه ی انسانی, علم و دانش, قابلیت ها, تجارب و نهایتا نظم و انظباطی است که ابزار ها و دستگاه ها فرهنگی در جامعه پدید می آورند. از این رو سرمایه ی انسانی به درجه ی توانایی علمی, فنی, حرفه ای و فکری یک کشور بسته است.(12 )
مایکل تو دارو, در رابط با نقش سرمایه انسانی در نظریه های رشد و توسعه اقتصادی می گوید:
احتمالا اکثر اقتصادانان در این امر توافق دارند که آنچه در نهایت خصوصیت و روند توسعه اقتصادی را تعیین می کند, منابع انسانی آن کشور است, و نه سرمایه و منابع مادی آن.(13)
هاربیسون می گوید:
منابع انسانی پایه ی اصلی ثروت ملت ها را تشکیل می دهند. سرمایه و منابع طبیعی عوامل تبعی تولیدند؛ در حالی که انسان ها عوامل فعال هستند که سرمایه ها را متراکم می سازند, از منابع طبیعی بهره بر داری می کنند, سازمان های اجتماعی اقتصادی و سیاسی را می سازند و توسعه ملی را پیش می برند. به وضوح کشوری که نتواند مهارت ها و دانش مردمش را توسعه دهد و از آن در اقتصاد ملی به نحو موثری بهره برداری کند, قادر نیست هیچ چیزی دیگری را توسعه بخشد.(14)
گالرایت ضمن مقدم داشتن الزام های معنوی و ذهنی بر الزام های نظام صنعتی می گوید:
مشکل حکومت ها منبطق کردن انسان با جهان نیست, بلکه منبطق کردن جهان با انسان است. بر تری انسان بر اشیای بی جان, بر تری ذهن بر عین بر تری فرد بر پول, یک ایدلوژیک نیست؛ بلکه نتجه ی ضروری تکامل جامعه است. بنا بر این توسعه فرهنگی تا آن جا که شاخص توسعه انسانی است, ابزار و هدف توسعه اقتصادی محسوب می شود.(15 )
با توجه به اهمیت سرمایه انسانی در توسعه ی فرهنگی و در نهایت
توسعه ی همه جانبه و اذعان همه ی صاحب نظران به این که تحول در انسان منشا
تمامی تحولات و به ویژه ظهور و پیدایش پیشرفت های جهانی صنعتی کنونی است و
این که هر بر نامه ای که آموزش و پروش و پژوهش, ظرفیت ها و بهره وری صیحح
از این عنصر اصلی و کلیدی توسعه را مورد توجه قرار ندهند, عملا را به جایی
نخواهد برد, توجه و بهاً دادن به سر مایه انسانی منوط به تغییر نگرش حکومت
به سر مایه معنوی است. یعنی این که به جا تاکید بر خرید ابزار آلات
ماشینی دیگر کشور ها به ظرفیت ها و اسعتداد ها, انسانی بذل توجه نمایند.
غفلت از سرمایه انسانی سبب می شود که نتوانند از سرمایه ها فزیکی موجود و
هزینه های که در این راه کرده است استفاده بنمایند. و مدام در فکر وارد
کردن وسایل جدید و پیشرفته باشند. لذا علته العلل توسعه یافتگی,بها دادن به
نیروی انسانی کار آمد است؛ نه سرمایه فزیکی و تکنولوژی.
از این
رو باید پزیرفت که هزینه های فرهنگی( آموزشی و پژوهش و ..) هزینه های
تولیدی هستند و در رشد اقتصادی نیز موثرتر. بنا بر این بین هزینه های
فرهنگی و سر مایه گذاری های مولد همانندی وجود دارد. مطالعات انجام شده این
موضوع را در مقیاس اقتصاد خرد هم تایید می کند. در اقتصاد کلان, تابع
تولید عامل انسانی و تکنولوژیکی را در هم ادغام می کنند و این امر مبین
اهمیت و غنای نیروی انسانی و در نتجه فرهنگ است. بنا بر این فرهنگ از جمله
عوامل محرک رشد محسوب می شود.ژرف نگری در نظریه های اقتصادی خرد,تاثر عامل
انسانی در رشد را آشکار تر می سازد. با مطالعه ی انباشتگی سرمایه ی غیر
مادی( سرمایه انسانی) اهمیت موضوع فرهنگی بعد فرهنگی_ که تکنولوژی های
فردی, اطلاع رسانی و تولید و مصرف وابسته به آن هستند_ روشن می شود. در
واقع اقتصاد از فرهنگ تغذیه می کند و با شکوفایی فرهنگ, تک تک افراد تحول
می یابند. بر این اساس گزافه نیست اگر بگویم: " فرهنگ صنعتٍ صنعت ساز است و
توسعه ی فراگیر, درون زا و خود محور را در دل خویش می پرورئ."(16)
چالیش های توسعه فرهنگی:
ما در این جا به حوزه هایی بحران در توسعه فرهنگی و همین طور به موانع توسعه فرهنگی, به صورت گذرا اشاره می نمایم.
اولین حوزه بحران در قلمروی توسعه فرهنگی به باور نگارنده, بحران هویت می باشد. از این رو در این جا یاد آوری مطالب زیر خالی از لطف نخواهد نبود؛ ابعاد بحران هویت, انواع آن و بحران هویت.
الف) هویت و ابعاد آن:
" هویت"از " هو", به معنای " او" می آید و اولین مفهومی که می توان از کلمه هویت بر داشت کرد مشخصات شناسنامه ای و کیستی فرد است, یعنی این هویت همان چیزی است که به نام "من" انسانی و" خود" انسانی, شناخته می شود.این من و خود انسانی, دارای سه بعد و سه جنبه می باشد.
اول ) هویت شخصی: اگر کسی خواست که" هویت شخصی" خود و یا دیگر را بشناسد, باید به دنبال پاسخ به پرسش هایی از این قبیل باشد, که پدر و مادرش کیست؟ و تبار و نژاد شان به کی بر می گردد؟ در کجا به دنیا آمده و در کدام آب و خاک و اقلیم بالید و رشد کرد؟ و در یک جمله, بعد مادی و فزیکی انسان مورد توجه و مطالعه و ملاحظه قرار می گیرد.
دوم) هویت فکری: در این عرصه و میدان, هویت انسانی, در ارتباط با اندیشه و عقل مورد باز بینی قرار می گیرد و سوالات مطروحه در هویت فکری آن تست که, من فردی یا جمعی از چه فرهنگ, ایدلوژی و اصول اعتقادی تغذیه کرده است؟ آداب و سنن و رسوم و فولکور ها و سمبل های فردی یا جمعی, از کجا نشات گرفته و ریشه در چه چیز هایی دارن؟ وضعیت شغلی, اجتمای, صنفی, طبقاتی و.... فرد و جامعه چکونه بوده و تا حد اصیل و.. می باشد؟
سوم) هویت روحی: این میدان مربوط به حوزه دل و قلب بوده روحیه و گرایش های باطنی من انسانی است. این که چه اصول اخلاقی و معنوی برجامعه و فرد حاکم است؟ علایق, گرایش ها و جاذبه های آن فرد و جامعه به کدام سمت سوق پیدا می کند؛ عزت نفس, کرامت انسانی, نقط اتکا های روحی فرد یا ملت کدام است؟
در یک نتجه گیری کلی, هویت انسانی به سه بعد: " شخصی" " فکری" و " روحی" تقسیم می شود. و در یک طبقه بندی ارزشی, هویت روحی از هویت فکری و شخصی اصیل ترو عمیق تر و ریشه دار تر می باشد.
انواع بحران هویت:
هر سه بحران, می تواند در دو میان بروز و ظهور پیدا نمایند: اول) هویت فردی که این ابعاد را میتواند در ارتباط با یک شخص و شخصیت مورد ملاحظه قرار می دهد. دوم, هویت جمعی, که شخص و شخصیت مجموعه ای از انسان ها مورد توجه و بررسی قرار گرفته و مورد پژوهش و تحقیق قرار می گیرد.
مفاهیم مرتبط با هویت:
مفاهیم مرتبط با هویت: یکی از مفاهیم که با" هویت" ارتباط تنگ تنگ و نزدیکی دارد, " بحران" است. این اصطلاح در معنای متعدد مثل: پریشانی( stress ) فاجعه( atastrgphe ), مصیب( disaster ), وحشت( panic ) و خشونت( cviolence ) آمده است. ( ؟) ترکیب این دو مفهوم ؛ هویت و بحران, در در اصطلاح تحت عنوان" بحران هویت" در علوم اجتماعی و سیاسی کار برد دارد. پس می توان بحران هویت این چنین تعریف کرد؛ " بحران هویت, پدیده یا احساس است که از نوعی بی ثباتی, اختلال در کار کرد های یا اجزا, موجود در نظام, یا گسیختگی ساختن در یک من فردی یا اجتماعی گزارش می دهد." ( 17 )
از آن جا که,
" آدمیان برای معنا بخشیدن به زندگی, به تبین روابط خود با دیگران و یا محیط طبیعی, در یک چارچوب ارزشی نیاز دارند و هر گاه عناصر اصلی نظام ارزشی سست شوند, هویت فرد یا گروه, دست خوش عدم تعادل یا بحران می شود."( 18)
از آن جا که هیچ کدام از مفاهیم بحران و هویت, به صورت مستقل در نوشته حاضر مورد بحث نبوده و تنها به عنوان تبین موضوع بحث, موانع توسعه فرهنگی مطرح گردیده اند, هدف این بوده که نشان داده شود جامعه ما , در تمام ابعاد و زمینه ها, شخصی, فکری و روحی؛ دچار انواع بحران هویت فردی و جمعی می باشند. و از بحران هویت به شدت رنج می برد.نظام های قبیله ای و اعمال سیاست های خشن بی رحمانه ی حکام و سلاطین جور. وسه دهه جنگ با اشغالگران ونزاع های داخلی و مهاجرت و جا به جای وسیع مردم آسیب های و فراوان به هویت فرهنگی و شخصیتی و روانی این مردم وارد ساخته است.و این مردم تا کنون فرصت آن را نیافته است به باز سازی هویتی و فرهنگی خویش بیپردازند.
عدم ثبات و امنیت:
دومین حوزه بحران, در توسعه فرهنگی در افغانستان امروزبه گونه مشخص در دو حوزه, امنیت و خشونت؛ جا خوش کرده است. فقدان امنیت و گسترش خشونت های روز افزون, قاتل و قصاب توسعه فرهنگی محسوب می شود. جنگ با بقایای طالبان و القاعده آسیب های جدی را به روند رو به جلو توسعه فرهنگی بعد از روی کار آمدن حکومت قانونی وارد ساخته است.و همین طور نا امنی ها رو به افزایش به مهاجرت و یا انفعال و نو میدی گروهی از متفکران و نویسندگان که در میدان فرهنگی آغاز به کار کرده بودند؛ فرصت کار فرهنگی را از این گروه سلب و آرامش و اطمنان خاطر را ربوده است.بنا بر این در چنین فضایی مملو از نگرانی, عملا آهنگ توسعه فرهنگی با کندی و خطر مواجه شده است.
ارکان توسعه فرهنگی:
1 _ علم محوری, رکن رکین توسعه فرهنگی در کشور محسوب می شود. افغانستان به عنوان کشوری که دارای سابقه پنج هزار سال سابقه درشان فرهنگی است, ظرفیت های بزرگی را برای توسعه فرهنگی داشته دارد, همین طورکشور است که 99 در صد جمعیت شان را مسلمان تشکیل می دهند. سابقه ای تمدنی افغانستان و ادبیات و فرهنگ دینی آن, معطوف به طرح پدیده علم محوری, به عنوان یک ارزش قطعی و بی بدیل و تعیین کننده است. این که در قران کریم گفته شده است.
هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون انما یتذکر اولوالالباب , سوره زمر(39 ) آیه 9 .
و لقد جئنا هم بکتاب فصلنا ً علی علم هدی و رحمته لقوم یومنون, سوره اعراف( 7 ) آیه 52 .
و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم و لا هدی و لا کتاب منیر, سوره, سوره حج( 22 ) آیه 8 .
نرفع درجات من نشا و فوق کل ذی علم علیم. سوره یوسف(12 ) آیه 76 .
از پیامبر گرامی اسلام(ص) نقل شده است که فرمود.:" علم بجوید حتی اگر در چین باشد" و سیاست نبوی" آزاد کردن یک اسیر جنگی در مفابل سواد آموزی به مسلمان باشد" و غیره جملگی بیانگر اهمیت علم در اسلام است.
2 _ برابر انسانها :برابری انسانها عدم وجود تبعیض, رکن دوم توسعه فرهنگی به شمار می رود. موضوع که به آن در قانون اساسی شده است. و از تساوی حقوق و برابری مردم افغانستان در تمام شئون اجتماعیسخن رفته است.به موجب ماده 22 از فصل دوم قانون اساس هر نوع تبعیض بین اتباع افغانستان ممنوع است.
بنا بر این, نا برابری, تبعیض و اقتدار گرای قومی؛ در زمره موضوعات محسوب می شود که می تواند به نوعی آهنگ توسعه فرهنگی را کند و یا متوفق نماید و لذا؛
الف) عدم دسترسی یکسان و برابر انسانها_ و گروه های قومی و فرهنگی_ به امکانات فرهنگی صدمات جدی به توسعه فرهنگی وارد می سازد.
ب) همین امر در باره ساختار قضایی نیز صادق است. در صورت که نظام قضایی به در اختیار و نفوذ قوم و جناح سیاسی مشخص باشد. و آرای صادره متاثر از فشار های جناح سیاسی و قومیتی باشد و در ساختار اداری آن حضوری اقوام نا دیده انگاشته شود. لطمه دیگری به برابری انسانها و گروه های قومی و بالبطع توسعه فرهنگی وارد خو اهد شد.
ج) چنانچه اگر ورود به مراکز آموش عالی از دهلیز_ ثروت یا نفوذ اجتماعی_ بگذرد. و بورس های خارجی به شکل نا برابر بین افراد رده بالا حکومت توزیع شوند. و این امر باعث محرومیت انسانهای فقیراز تسهلات آموزشی جامعه گردد, و بورس ها در انحصار افراد وابسته به حلقات حکومت باشد, ضربه مهلک دیگری به پیکره توسعه فرهنگی خواهد بود.
د) عدم استفاده برابر از کلیه شاخص های فرهنگی, از جمله فرهنگسرا ها, مطبوعات, کتابخانه ها .. و حمایت از سواد آموزی و.. حتی شاخص های که ممکن است به طور غیر مستقیم به بالندگی فرهنگی مربوط شود مانند, توزیع کمک های جامعه جهانی. گردش یک سویه قدرت سیاسی نخبگان, بهداشت در مان اطلاعات و ار تباطات, اشتغال و بی اعتنای به مدیریت علمی کشور همه و همه می تواند توسعه فرهنگی را با مخاطر و تهدید مواجهه سازد.
راهکار توسعه فرهنگی:
به نظر نگارنده, مهمترین راهکار توسعه فرهنگی در کشور بها دادن به دانش و ارج نهادن به سرمایه های علمی کشور است. در حال حاضر نظام آموزشی افغانستان نسبتا از رشد و توسعه مطلوب بر خور دار بوده است. نظام آموزشی کشور اعم از( مراکز دولتی و حوزات علیمه) چیزی حدودا ده میلیون نفر را , در خود گرفته است و به پروش و تربیت آنان مشغول است. و اگر سرمایه گزاریها و هزینه های مالی به بار نشسته و تعداد قابل توجه از این ها به مدارج و مدارک علمی نائل شوند. به یک نظریه پرداز بزرگ در حوزه های مختلف بیانجامد در این صورت به جرات می توان گفت کهاین تلاش و سرمایه گزاری به بار نشسته و نظام آموزشی دستمزد خود را گرفته است. در غیر این صورت فاتحه نسلی را که زحمتی توان فرسا و طاقت سوزرا به ود هموار کرده است_ آرام و با احتیاط_ باید خواند.
نتجه اینکه:
الف) تحقق توسعه فرهنگی در گرو ظهور و بروز خلاقیت است و خود این پدیده مولود علم باوری و بسطه آن به جامعه است.
ب) برای به وجود آمدن انسانهای مبتکرو آفرینشگرو خستگی نا پزیر سرمایه گذاری روی یک نسل لازم است.
ج) در این راه بسیاری از نهاد ها و مراکز آموزشی, فرهنگی, علمی, تربیتی, دینی و اقتصادی و..به شیوه مستقیم و تعاملی ایفای نقش می کند.
هاد آموزش و پرورش برخاسته از نیازهای اساسی
جامعه است. پاسخ دادن به نیازهای جوامع بشری در شرایطی میسر و ممکن است که
نظام آموزش و پرورش نهاد آموزش و پرورشی فعال اثر بخش و کارآمد باشد نه یک
نهاد آموزش و پرورشی خفته و بیمار.
بحث را این گونه آغاز میکنم که نظام آموزش و پرورش افغانستان به طور رسمی از زمان پیدایش نظام رسمی که در زمان امیرشیر
علیخان جرقه زده شد و در زمان امیرحبیب الله خان پسر عبدالرحمن به طور
رسمی تشکیل شده تا دوره های بعد به تدریج: حکومت امیرحبیبالله گرکانی و
همچنین محمد نادر شاه، ظاهرشاه جمهوری داود و تا میرسیم به دوران حاکمیت
کمونیستها در افغانستان و همچنین مجاهدین و...
فهرست منابع:
1 _ گیبل. م. توسعه و فرهنگ, ترجمه احمد شهروز, ققنوس, 1379
ص 231 .
2 _ مهدی, بزرگی, نقش و جایگاه دولت در توسعه فرهنگی, معاونت
فرهنگی و آموزشی سازمان بر نامه و بودجه, 1379 .
3 _ نیک زاد, احمد, بررسی موانع توسعه فرهنگی در استان قم,
فصلنامه پژوهشی اداره کل ارشاد اسلامی قم, شماره ده 1380
4 _ فرهنگ معین و عمید.
5 _ پراساد مسیرا, بر داشت نو از مسائل توسعه, ترجمه حمید
فراهانی راد, ص6 .
6 _فرهنگ علوم سیاسی, مرکز اطلاعات و مدارک علمی
ایران,1375 , آقا بخشی و دیگران.
7 _اختر شهر, علی , اسلام و توسعه, انتشارات فرهنگ و اندیشه ا
اسلامی, 1386 , ص98.
8 _قاضیان حسین, نظریه های توسعه و عوامل توسعه فرهنگی,
فرهنگ توسعه, شماره ده 1371 ص17 .
9 _توسلی غلام عباس, جامعیت مفهوم توسعه و روابط آن با
فرهنگ, فرهنگ توسعه, شماره 5 , 1371 ص32 .
10 _ ژیرا, آگوستین, توسعه فرهنگی, تجارت و خط مشی ها,
ترجمه زرین قلم, مرکز پژوهش های بنیادی, چاب, اول,
1372 , ص226 , 225 .
11 _ پیشین, ص 248 ,247 .
12 _ ستاریفر, محمد, در آمدی بر سرمایه و توسعه, انتشارات
دانشگاه علامه طبا طبای, چاب اول, 1374, ص95 .
13 _ تو دارو, مایکل, توسعه اقتصادی در جهان سوم, ترجمه غلام
علی فرجاد, ص473 .
14 _ ستاریفر همان, ص 184 .
15 _ سریع القلم, عقل و توسعه یافتگی, نشر سیفر, چاب دوم,
1369 , 173 .
16 _ ژیرا, آگوستین, همان, 249 .
17_دوپوی, گزایه, فرهنگ و تسعه, ترجمه فاطمه فرهانی,
انتشارات یونسکو در ایران, چاب اول, 1374 .
18 _منصوری نژاد, محمد, دین و توسعه فرهنگی, سیاسی و
اقتصادی, موسسه نشر علوم, 1379 ,ص44 .
19 _ پیشین, ص57 .