اندیشه فردا

سیاسی ، اقتصادی ،اجتماعی ،فرهنگی ، مدیریتی

اندیشه فردا

سیاسی ، اقتصادی ،اجتماعی ،فرهنگی ، مدیریتی

درآمدی بر زمینه شناسی تبلیغ(بررسی دو کارکرد اجتماعی دین در افغان

پیشگفتار: یکی از ابعاد مطالعاتی دین، مطالعه‌ی نقش و کارکرد دین در زمینه‌ی اجتماع است. مطالعه‌ی دین در زمینه‌ی اجتماع به بحث درباره‌ی نقش و تأثیر متقابل دین و اجتماع می‌پردازد و با روش جامعه‌شناختی میزان تأثیرگذاری دین در نهادها و ساخت‌های مختلف اجتماع، سیاست، اقتصاد، فرهنگ و روابط اجتماعی را از یکسو و تأثیر متقابل اجتماع و شرایط اجتماعی بر دین را از سوی دیگر بررسی و تبیین می‌کند. از این‌رو مطالعه‌ی جامعه‌شناختی دین یکی از عمده‌ترین محورهای دین‌پژوهی به شمار می‌آید.

پیشگفتار: یکی از ابعاد مطالعاتی دین، مطالعه‌ی نقش و کارکرد دین در زمینه‌ی اجتماع است. مطالعه‌ی دین در زمینه‌ی اجتماع به بحث درباره‌ی نقش و تأثیر متقابل دین و اجتماع می‌پردازد و با روش جامعه‌شناختی میزان تأثیرگذاری دین در نهادها و ساخت‌های مختلف اجتماع، سیاست، اقتصاد، فرهنگ و روابط اجتماعی را از یکسو و تأثیر متقابل اجتماع و شرایط اجتماعی بر دین را از سوی دیگر بررسی و تبیین می‌کند. از این‌رو مطالعه‌ی جامعه‌شناختی دین یکی از عمده‌ترین محورهای دین‌پژوهی به شمار می‌آید.

امروزه با گذشت بیش از دو دهه بحران و آشفتگی عقیدتی، سیاسی و اجتماعی و ویران شدن تمام نهادها و ساخت‌های اجتماعی در افغانستان، مطالعه‌ی علمی پدیده‌ها، ساخت‌ها و نهادهای اجتماعی در افغانستان از اهمیت فوق‌العاده برخوردار است، زیرا افغانستان اینک نیازمند بازسازی است و بازسازی اساسی زمانی ممکن و میسور می‌گردد که بحران و مسائل این کشور_ که بدون تردید دارای ریشه‌های تاریخی است_ به طور عالمانه و کارشناسی شده، کالبد شکافی گردیده و سپس در جهت بازسازی و ایجاد اصلاحات در آن اقدام گردد. بدیهی است که در غیر این صورت به هیچ وجه مشکلات این کشور حل نگردیده و در فرجام، فرایند بازسازی نیز به شکست خواهد انجامید. بدین ترتیب مطالعه‌ی جامعه‌شناختی دین و بررسی نقش و کارکردهای دین در عرصه‌ی اجتماعی افغانستان، نیز در کنار سایر مطالعات علمی، به ویژه برای عالمان و مبلغان دینی دارای اهمیت خاصی است. این امر نه تنها به حل چالش‌های موجود فراروی دین در افغانستان کمک می‌کند، بلکه حوزه و قلمرو دین در عرصه‌ی اجتماع را نیز مشخص می‌کند. مهمی که از دیر باز تاکنون همواره کانون مناقشات بی‌شماری میان اندیشمندان و جریان‌های مختلف سیاسی و فکری همسو با دین و ضد دین بوده است. مضافاً با روشن شدن حوزه و قلمرو دین، زمینه‌های کارکرد و نقش‌آفرینی عالمان و مبلغان دینی در عرصه تبلیغ و سایر فعالیت‌های دین‌پژوهی نیز روشن می‌شود. بدین ترتیب بایسته است که بحث کارکردهای اجتماعی دین به صورت جدی مورد توجه علاقه‌مندان مطالعات دین‌پژوهی، به ویژه اندیشمندان و نخبگان دینی قرار گیرد.

با عنایت به آنچه که در مورد اهمیت و ضرورت بحث، بیان شد، نوشتار حاضر نیز بررسی دو کارکرد عمده‌ی دین در سطح روابط اجتماعی افغانستان را موضوع بحث خویش قرار داده و در محور‌های ذیل آن را تحلیل می‌کند:

محور اول: نگاهی به مفاهیم کلیدی پژوهش؛

محور دوم: انحای رابطه دین با جامعه؛

محور سوم: دو نقش و کارکرد اجتماعی دین در افغانستان؛

محور چهارم: جمع‌بندی و نتیجه‌گیری.

محور اول: نگاهی به مفاهیم کلیدی پژوهش

الف) دین

از آنجا که ما در جامعه‌ی دینی زندگی می‌کنیم، به نظر می‌رسد که تصورات ما از دین بدیهی، روشن و متمایز است. از این‌رو در بدو امر چنین می‌پنداریم که دین برای ما نیاز به تعریف ندارد. ولی باید توجه کرد که اولاً صرف دینداری نمی‌تواند ملاک مناسبی برای درک درست ما از دین و تعریف دین باشد، زیرا که دینداری در اغلب جوامع نه از روی شناخت، تحقیق، پژوهش و تدبر بوده است بلکه غالباً از طریق نیاکان پیشین به صورت موروثی به نسل‌های بعدی منتقل شده است. در نتیجه دینداری غالباً جنبه‌ی موروثی داشته است تا جنبه‌ی تحقیقی و دینی که به صورت موروثی منتقل شده باشد توأم با شناخت نیست. در ثانی دینداری پیروان ادیان، همواره فرقه‌گرایانه است و به همین دلیل آنها همیشه دین را از منظر خاص و به گونه‌ی فرقه‌گرایانه مورد توجه قرار می‌دهد، در عین اینکه نگاه درون دینی با نگاه برون دینی نسبت به دین، کاملاً متفاوت است و نگاه علم به دین نیز نگاه برون دینی است. با توجه به دلایل فوق ضروری است و لو بالاجمال، دین را به طور اختصار تعریف کنیم و سپس در چارچوب آن، تحلیل‌های نظری خویش را ارائه نماییم.

به دلایل گوناگون و تنوع بیش از حد ادیان، دست یافتن به اجماع در مورد تعریف دین کار بسیار دشوار و مشکلی است. از این‌رو محققان دینی هر کدام از منظر خویش دین را تعریف نموده است و در نتیجه در مورد دین تعاریف گوناگونی ارائه شده است: mنظامی از باورداشت‌ها و عمل‌کردهایی که از طریق آنها گروهی از آدم‌ها با مسائل غایی زندگی بشری کلنجار می‌روند،n[1] mاعتقاد به هستی‌های روحانی.n[2] و دورکیم آن را به عنوان mنظام یک پارچه‌ای از باورداشت‌ها و عمل‌کردهای مرتبط به چیزهای مقدسn[3] تعریف نموده است. به هر روی آنچه که در کل، به عنوان نکته‌ی مشترک، مورد پذیرش همگان قرار دارد این است که ادیان_ چه الهی و چه غیر الهی_ دست‌کم از دو بخش عمده برخوردارند:

1. معارف نظری

2. مناسک عملی

علامه کاشف الغطا نیز در کتاب mاصولناn دین را به دو مجموعه‌ی نظری و عملی تقسیم می‌کند:

mدین و مذهب مجموعه‌ای از علم و عمل می‌باشد. دین حقیقی همان اسلام است )إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ([4] و آیت الله مصباح یزدی نیز تقسیم‌بندی دین به دو دسته معارف نظری و مناسک یا احکام عملی را می‌پذیرد: mدین مجموعه‌ای است از معارف نظری و احکام عملی؛ احکام عملی دین هر سه قلمرو ارتباط انسان با خدا، ارتباط انسان با خودش و ارتباط انسان با دیگران را در بر می‌گیرد. بنابراین شامل اخلاق و حقوق می‌شود.n[5] باید توجه کرد که دین به مفهوم انتزاعی خویش در این پژوهش مورد نظر ما نیست؛ بلکه آنچه مورد توجه است دین اسلام است که دین اکثریت مردم افغانستان را تشکیل می‌دهد.

ب) اسلام

اسلام از ماده mسلمn است که اگر به فتح mلامn و mسینn به کار گرفته شود به معنی اطاعت و انقیاد است. چنانچه که در این آیه از قرآن مجید آمده است: )وَأَلْقَوْاْ إِلَى اللّهِ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ([6] و در آن روز همگی (ناگزیر) در پیشگاه خدا تسلیم می‌شوند. و اگر به فتح و یا کسر mسینn و سکون mلامn به کار رود معنی مسالمت، صلح و سازش را افاده می‌کند. )وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ([7] اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح و آشتی درآی، و بر خدا توکل کن. یا این آیه: )یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّة ([8] ای کسانی که ایمان آورده‌اید همگی در صلح و آشتی در آیید و از گام‌های شیطان پیروی نکنید.

به عقیده‌ی علامه طباطبایی نیز اسلام به معنی تسلیم است. ایشان در ذیل آیه ) إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ([9] می‌گوید که اسلام به معنی انقیاد و تسلیم است: mو هو الاسلام الذی هو التسلیم للحق الذی هو حق الاعتقاد و حق العمل. و بعبارة اخری هو التسلیم للبیان الصادر عن مقام الربوبیة فی المعارف و الاحکامn[10]

حضرت علیu نیز در کلمات قصار خویش در نهج‌البلاغه اسلام را تسلیم معنی نموده است: mلانسبن الاسلام نسبة لم ینسبها احد قبلی. الاسلام هو التسلیم، و التسلیم هو الیقین، و الیقین هو التصدیق، و التصدیق هو الاقرار، و الاقرار هو الاداء، و الاداء هو العملn[11] mاسلام را چنان می‌شناسانم که پیش از من کسی آن‌گونه معرفی نکرده باشد. اسلام همان تسلیم در برابر خدا و تسلیم همان یقین داشتن و یقین اعتقاد راستین و باور راستین همان اقرار درست و اقرار درست انجام مسئولیت‌ها و انجام مسئولیت‌ها همان عمل کردن به احکام دین است.n آنچه گفته شد در مورد مفهوم لغوی اسلام است. اما اسلام به عنوان یک دین از دو بخش عمده تشکیل یافته است: نخست: اصول، دوم: فروع

نخست: اصول

اصول به آن دسته از معارف نظری اطلاق می‌شود که مبانی اعتقادات اسلامی را تشکیل می‌دهد و بر اساس ایمان و باور به همان اصول است که یک مسلمان از پیروان سایر ادیان متمایز می‌شود. نظام اعتقادی و اصول دین اسلام حداقل از سه اصل عمده تشکیل یافته است:

1. توحید یعنی اعتقاد و ایمان عمیق به وحدانیت آفریدگار انسان و جهان و اینکه جز خداوند هیچ آفریدگار دیگری وجود ندارد mلااله الا اللهn

2. اعتقاد به نبوت پیامبر اسلام حضرت محمد9 و اینکه او حقیقتاً آخرین فرستاده‌ی خداوند است و هر آنچه می‌گوید از جانب خداست. mمحمد رسول اللهn

3. ایمان به روز قیامت و رستاخیز. روزی که انسان‌ها بار دیگر زنده می‌گردند تا نتایج اعمال نیک و بدشان را مشاهده کنند. mایمان بالیوم الآخرn

اعتقاد به این سه اصل به این معنی است که mمسلمانn به کسی گفته می‌شود که به همه ی اصول سه گانه‌ی فوق ایمان داشته باشد. در غیر این صورت نمی‌توان او را مسلمان دانست و تبعاً از حقوق اسلامی نیز برخوردار نمی‌گردد.[12]

دوم: فروع

فروع همان مناسک عملی اسلام است که به آن mاحکام عملی اسلامn نیز گفته می‌شود. هر فرد مسلمان بعد از پذیرش اصول دین ملزم است که فروع دین را در زندگی فردی و اجتماعی خویش رعایت نماید. فروع و یا احکام عملی اسلام در یک تقسیم‌بندی به لحاظ قلمرو بر سه قسمت عمده قابل تقسیم است:

1.عبادات: عبادات مجموعه‌ای از احکام است که در زمینه‌ی ارتباط انسان با خدا وارد شده و رابطه‌ی خدواند با انسان را تنظیم می‌کند که در پی انجام آنها، رابطه‌ی انسان با خداوند بهبود می‌یابد. هدف از احکام عبادی نزدیک شدن به خداوند و جلب رضایت او است و این هدف صرفاً از طریق تقوی که آن هم با انجام مناسک عملی حاصل می‌شود، به دست می‌آید. البته نباید نادیده گرفت نظام اعتقادی و عملی اسلام، یک مجموعه‌ی به هم پیوسته است به گونه‌ای که مناسک عملی باید بر اساس اصول عملی صورت گیرد و در غیر این صورت فاقد معیار‌های اسلامی بوده و از لحاظ دینی پذیرفته نیست. و به همین جهت است که در دیدگاه اسلامی مناسک عملی را فروع و نظام اعتقادی را اصول نامیده‌اند.

2. اخلاقیات: اخلاقیات به آن دسته از احکام و مناسک عملی گفته می‌شود که در زمینه‌ی ارتباط انسان با خودش وارد شده است. روشن است که فلسفه‌ی احکام اخلاقی اسلام را تعالی و رشد ارزش‌های اخلاقی در درون افراد انسانی تشکیل می‌دهد. از این‌رو هدف احکام اخلاقی نیز رسیدن به سعادت فردی است.

3. معاملات:[13] مقصود از معاملات مجموعه‌ای از احکام حقوقی است که در زمینه‌ی تنظیم روابط فرد با اجتماع وارد شده است. امروزه به این دسته از احکام، نظام حقوقی اسلام نیز گفته می‌شود. احکام در زمینه‌ی معاملات یا نظام حقوقی اسلام، همانند سایر نظام‌های حقوقی، معطوف به تنظیم روابط اجتماعی انسان‌هاست و هدف آن نیز تأمین مصالح و منافع اجتماعی است.

نکته‌ی مهمی که در این جا باید به آن توجه کرد این است که احکام لزوماً فقط در یکی از این تقسیم‌بندی‌ها قرار نمی‌گیرد، بلکه موارد زیادی می‌توان یافت که یک حکم در عین اینکه معطوف به هدف عبادی است دارای هدف اجتماعی و اخلاقی نیز است. بلکه از منظر درون دینی احکام اسلامی در سلسله‌ی طولی قرار دارد به گونه‌ای که هدف از احکام اجتماعی رسیدن به اهداف اخلاقی است و هدف از رسیدن به اهداف اخلاقی نیز دسترسی به اهداف عبادی است.[14] بدین ترتیب اهداف احکام اجتماعی از یک جهت در مقایسه به اهداف احکام اخلاقی و عبادی، اهداف متوسطه به شمار می‌آیند. بلکه چه بسا احکام اجتماعی نیز در زمره‌ی احکام عبادی قرار می‌گیرند. شاید به همین دلیل در اسلام بسیاری از احکام اجتماعی در شکل mواجبات کفاییn مطرح شده‌اند.

ج) جامعه

به لحاظ لغوی جامعه مؤنث واژه‌ی جامع است که به معنی گردآورنده و فراهم‌آورنده است. اما در مفهوم اصطلاحی جامعه کاربردهای متعددی دارد که از آن جمله می‌توان به کاربردهای آن در دانش جامعه‌شناسی، علوم سیاسی و علم آمار اشاره کرد. در جامعه‌شناسی واژه‌ی جامعه معادل واژه‌ی nSocietem در زبان فرانسه و واژه‌ی nSocietym در زبان انگلیسی است که در ساده‌ترین تعریف خویش به گروهی از انسان‌هایی اطلاق می‌گردد که دارای روابط و کنش متقابل باشد.[15] در علوم سیاسی مراد از جامعه گروهی از انسان‌ها است که در عین داشتن روابط و کنش متقابل دارای فرهنگ، تاریخ، و به خصوص کشور و حکومت مشترک نیز باشند. در علم آمار نیز جامعه را به مفهوم قلمرو مطالعاتی که مجموع داده‌های آماری از آن گرد‌آوری می‌گردد، به کار می‌برند. آنچه که به لحاظ جامعه‌شناسی دین مورد توجه است، جامعه به مفهوم آن در جامعه‌شناسی است؛ مفهومی که معنی کلی‌تری نسبت به کاربرد آن در علوم سیاسی افاده می‌کند.

حال که به طور اجمال با مفاهیم mدینn، mاسلامn و mجامعهn آشنا شدیم بهتر است که انواع روابط متصور بین دین و جامعه را نیز بررسی کنیم تا بدین ترتیب، تبیین روشن‌تری از کاربردهای اجتماعی داشته باشیم.

محور دوم: انحای رابطه دین با جامعه

قبل از آنکه وارد بحث رابطه‌ی دین با جامعه شویم بایست توجه کرد که دین به صورت کلی و انتزاعی خویش در اینجا منظور نیست بلکه دین خاص و در قلمرو خاص مورد نظر ما است. از این‌رو در این پژوهش در ضمن تبیین انحای روابط دین با جامعه به طور کلی، از رابطه‌ی اسلام_ که دین اکثریت قاطع مردم افغانستان را تشکیل می‌دهد_ با جامعه نیز سخن گفته شده است. میان جامعه‌شناسان دینی درباره‌ی رابطه‌ی دین با جامعه سه رویکرد عمده وجود دارد.

1. جدایی حوزه‌ی دین با جامعه

این تلقی از رابطه‌ی دین و جامعه بر اساس تلقی دین به عنوان مجموعه‌ای از باورداشت‌ها و مناسک فردی که رابطه‌ی فرد و یا افراد انسان را با خدا تنظیم می‌کند استوار است. چنین تلقی از دین و رابطه‌ی آن با امور اجتماعی، امروزه در بسیاری از جوامع سکولار حاکم است و به همین خاطر قلمرو دین را صرفاً در محدوده‌ی امور و مسایل فردی محدود می‌کند. البته این نگرش به هیچ وجه ارتباط دین را با جامعه به طور مطلق منتفی نمی‌داند، بلکه در صدد است که ساحت امور اجتماعی را از قلمرو دین به گونه‌ای جدا نماید که دین هیچ‌گونه دخالتی در امور اجتماعی و تنظیم روابط آنان نداشته باشد. طبیعی است که بر اساس این نگرش از دین، دین نمی‌تواند کارکرد اجتماعی داشته باشد و یا اینکه کارکرد آن به حداقل تقلیل می‌یابد.

از یک جهت با توجه به فراوانی و گوناگونی بیش از حد ادیان، شاید بتوان گفت که این طرز تلقی در مورد برخی از ادیان صادق باشد، اما بدون تردید در مورد همه‌ی ادیان صادق نیست، چرا که یک نگاه اجمالی به تاریخ بشر، نشان می‌دهد که ادیان در امتداد تاریخ همواره در عرصه‌ی حیات اجتماعی بشر حضور داشته و همواره موجبات تنظیم رفتار و روابط اجتماعی آنان را فراهم نموده‌اند؛ به گونه‌ای که حتی برخی از جامعه‌شناسان دینی همانند رابرتسون اسمیت[16] و امیل دورکیم[17] بر این باورند که اصولاً دین ماهیت اجتماعی دارد و دین است که در واقع از انسان‌های متشتت و پراکنده اجتماع واحد و همبسته می‌سازد.[18] به طور نمونه، همان‌گونه که بیان شد فروع دین اسلام که بخش مهمی از دین اسلام را تشکیل می‌دهد به سه دسته‌ی عبادات، اخلاقیات و معاملات یا اجتماعیات تقسیم می‌شود. احکام معاملات یا اجتماعیات، احکام و دستورهای عملی‌اند که همگی در حوزه‌ی امور اجتماعی قرار می‌گیرند که هدف آن نیز تنظیم روابط و تعامل اجتماعی انسان‌ها با یکدیگر است.

بدین ترتیب اسلام نه تنها یک دین فردی فاقد کارکردهای اجتماعی نیست، بلکه احکام اجتماعی آن بسیاری از حوزه‌های موجود در ساحت اجتماع را فرا می‌گیرد. پس این نظر که دین به عنوان یک پدیده‌ی فردی در قلمرو حیات فردی انسان‌ها محدود می‌شود و ناظر به رفتار و کنش‌ متقابل اجتماعی انسان‌ها نیست، دست‌کم در مورد همه‌ی ادیان به طور مطلق و در خصوص ادیان توحیدی نظیر اسلام، پذیرفته نیست.

2. وحدت دین با جامعه

وحدت دین با جامعه یکی از مهمترین رویکردهای جامعه‌شناختی به دین است. مهمترین هوادار این دیدگاه امیل دورکیم است که در کتاب mصور ابتدایی حیات دینیn[19] خویش، دین را باز نمود واقعیت جمعی افراد جامعه معرفی نموده است. به نظر دورکیم دین چیزی جز جامعه نیست و منشاء دین جامعه است. تصور و پندار انسان‌ها از خدا نیز نشأت گرفته از تصور انسان نسبت به روح جمعی افراد است. mدین نظام فکری است که افراد جامعه را به وسیله‌ی آن به خودشان باز می‌نمایند و روابط مبهم و در ضمن صمیمانه‌‌ی‌‌شان را با جامعه از این طریق بیان می‌کند. n[20]

دورکیم در مورد روح معتقد است که mتصور روح به راستی چیزی جز اصل توتمی تبلور یافته در یکایک افراد نیست... روح جنبه‌های اجتماعی نوع بشر را باز می‌نماید و جامعه چیزی خارج از ما است که در ضمن درون ذهن ما جای می‌گیردn[21]

یکی از عواملی که باعث پدید آمدن چنین رویکرد نسبت به دین شده است، تنوع و گوناگونی بیش از حد ادیان است. در حقیقت اگر ادیان منشأی جز واقعیت اجتماعی می‌داشتند، چگونه این تکثر و گوناگونی در باورداشت‌ها و مناسک ادیان رخ می‌داد؟ آیا تکثر و گوناگونی ادیان خود نشانه‌ی این نیست که ادیان در واقع باز نمود جمعی جامعه است؟ و هر جامعه به تناسب فرهنگ و روحیات جمعی خاص خویش، دین خاصی را به وجود آورده است؟

آنچه که به صورت موجز در نقد این رویکرد می‌توان گفت این است که نظریه‌ی دورکیم در مورد بعضی ادیان ممکن است صادق باشد، اما تعمیم آن به همه‌ی ادیان جهان با توجه به گوناگونی چشمگیر ادیان که هم در حیطه‌ی مبانی اعتقادی و اصول دین و هم در حیطه‌ی مناسک و احکام عملی وجود دارد، نیازمند دلیل و برهان موجه است. تعمیم یک نظریه در مورد همه‌ی ادیان به سادگی نمی‌تواند مورد پذیرش قرار گیرد، چرا که در مواردی، گوناگونی و تفاوت‌های ادیان به حدی است که هیچ‌گونه مشابهتی بین آنها نمی‌توان یافت. شاید به همین دلیل بوده باشد که ماکس وبر[22] دیگر جامعه‌شناس معروف دین، معتقد است که پیدا کردن تعریف جامع و فراگیر به گونه‌ای که همه‌ی ادیان را در برگیرد، امری بسیار دشوار و مشکل است. به همین روی، وی خود هیچ تعریفی از دین ارائه نداده است.[23]

پس دست‌کم تعمیم این رویکرد را در مورد ادیان آسمانی که از دیدگاه پیروان آن، منشأی قدسی- آسمانی دارد و در مواردی با شواهد عینی و تجربی همچون معجزه به اثبات رسیده است، قابل پذیرش نیست. مضافاً بر اینکه ادیان توحیدی همانند اسلام برای اثبات قدسی و الهی بودن خویش دلایل عقلانی متقن و محکم دیگری نیز دارند که بطلان رویکرد فوق را در مورد اسلام به اثبات می‌رساند.

3. کنش متقابل دین با جامعه

کنش متقابل دین و جامعه ناظر به تعامل دین و جامعه است. در این رویکرد نه دین پدیده‌ای مجزا و جدا از جامعه پنداشته می‌شود و نه جامعه به عنوان تنها منشأ پیدایش دین، تلقی می‌گردد. بلکه رابطه‌ی دین با جامعه یک نوع رابطه‌ی دو سویه است که هم دین بر جامعه تأثیر می‌گذارد و هم جامعه بر دین تأثیرگذار است.

این رویکرد، رویکرد غالب جامعه‌شناسان دین است. ماکس وبر در کتاب m‍اخلاق پروتستانی و روحیه‌ سرمایه‌داریn[24] نقش اخلاق پروتستانی در شکل‌گیری و پیدایش روح سرمایه‌داری را بنیادی تعریف می‌کند. وی معتقد است که میان روح سرمایه‌داری عقلانی و اخلاق پروتستانی پیوستگی نزدیکی وجود دارد.[25] از میان جامعه‌شناسان معاصر که در زمره‌ی طرفداران این دیدگاه وجود دارد پیتر برگر[26]و کلیفورد گیرتز را می‌توان نام برد. گیرتز در کتاب خویش با عنوان mدین به مثابه یک نظام فرهنگیn[27]نقش دین را در شکل‌گیری نظام فرهنگی و اجتماعی مورد مطالعه و بررسی قرار می‌دهد. گیرتز معتقد است که دین در عین تأثیرپذیری از جامعه، بر جامعه از طریق معنی‌دار ساختن جهان و پدیده‌های آن نیز تأثیر می‌گذارد. برگز نیز به رابطه‌ی دیالکتیکی دین و جامعه معتقد است. به نظر وی، دین هر چند ممکن است زاییده‌ی اجتماع باشد، اما در عین حال واقعیتی فراتر از اجتماع است و به همین دلیل همواره تأثیرات بسیار سازنده‌ای بر اجتماع داشته است.[28] با عنایت به آنچه بیان شد، رابطه دین با جامعه، به نحو کنش متقابل، بایست از دو جهت مورد بررسی قرار گیرد:

نخست: تأثیرات جامعه بر دین

یک بخش مهمی از جامعه‌شناسی دین، پژوهش و مطالعه در زمینه‌ی تأثیرات جامعه بر دین است و اینکه آیا جامعه بر دین تأثیر می‌گذارد؟ یا نه؟ اگر می‌گذارد در چه حدی است؟ آیا همه‌ی ادیان متأثر از شرایط اجتماعی و جامعه‌اند؟ چگونه می‌توان تأثیرات جامعه بر دین را تبیین و روشن ساخت؟ آیا می‌توان دینی را یافت که متأثر از جامعه نباشد؟ از آنجا که بحث در این جهت، در عین خارج بودن از موضوع بحث، موجب تطویل بی جهت این نوشتار می‌گردد از طرح بیشتر این بحث صرف‌نظر می‌کنیم و بحث را در محور mدومn با بررسی تأثیرات دین بر جامعه ادامه می‌دهیم.

دوم: تأثیرات دین بر جامعه

امروزه یکی از مباحث عمده و مهم دین‌پژوهی، بحث نقش دین در جامعه و کارکردهای اجتماعی دین است. همان‌گونه که بیان شد، بسیاری از جامعه‌شناسان معتقدند که نقش دین در جامعه را نمی‌توان دست‌کم گرفت، بلکه می‌توان گفت که نقش دین در جامعه، نقش بسیار حیاتی و بنیادین است. ولی از آن سو که جامعه به صورت مجزا و مستقل از افراد، طبقات، گروه‌ها، ساخت‌ها و نهادها وجود ندارد، تأثیرات دین بر جامعه، به مفهوم تأثیرات دین بر افراد، طبقات، گروه‌ها،‌ ساخت‌ها و نهادهای اجتماعی است.

البته نباید از این نکته غافل بود که هم ادیان و هم جوامع از تنوع و گوناگونی زیادی برخوردارند. به همین جهت تأثیرات دین بر جوامع به تناسب شرایط فرهنگی و فکری جوامع پیوسته متفاوت بوده است. از این‌روی، در بعضی موارد حتی از دین نمی‌توان کارکردهای همسانی را در مورد دو جامعه متفاوت از لحاظ فرهنگی و فکری، انتظار داشت. از سوی دیگر این کلام به این معنی نیست که ادیان، کارکردهای همسانی نمی‌توانند داشته باشند، بلکه بدین معنی است که ادیان لزوماً دارای کارکرد واحد و یکسانی نیستند. آنچه که عرصه‌های کارکرد دین در یک جامعه را تعیین می‌کند، دین نیست، شرایط اجتماعی است و به تناسب شرایط اجتماعی است که دین در عرصه‌ای مشخص می‌تواند دارای کارکرد باشد. پس بهتر آن است که پیش از هر نوع تعمیم و داوری عجولانه در مورد عرصه و ابعاد کارکرد دین در مورد جوامع مختلف، نقش دین را در جامعه‌ی مورد نظر خویش بررسی و تبیین کنیم. این امر در عین اینکه موجب پرهیز از کلی‌گویی و بحث‌های پر مناقشه‌ی انتزاعی می‌شود، دستاوردها و نتایج مشخص و روشنی را نیز در پی دارد.

محور سوم: دو کارکرد اجتماعی دین در افغانستان

در جامعه‌ی سنتی مثل افغانستان که اکثریت مردم آن به شدت به دین وفادار مانده‌اند، کارکردهای اجتماعی زیادی را برای دین می‌توان شمرد. اما آنچه که در پی می‌آید صرفاً تحلیل و بررسی دو کارکرد عمده‌ی دین، در افغانستان است:

1. نقش دین در ایجاد همبستگی ملی

تحقیقات جامعه‌شناسی در مورد ادیان نشان داده است که نقش دین در ایجاد همبستگی، بسیار اساسی و بنیادین است. برخی جامعه‌شناسان دین، معتقدند که ادیان از طریق انجام مناسک جمعی و احکام اجتماعی باعث تهییج احساس همبستگی در افراد گردیده و بدین طریق همواره بنیاد شالوده‌های اجتماعی را استحکام می‌بخشند. رابرتسون اسمیت، یکی از نخستین جامعه‌شناسان دین، معتقد است که دین دو کارکرد عمده دارد، یکی تنظیم کننده و دیگری برانگیزاننده؛ تنظیم رفتار فردی برای خیر همگان و یا به سخن دیگر، برای خیر گروه اهمیت دارد؛ دین در تاریخ جوامع بشری وظیفه‌ی تنظیم کردن را همیشه بر عهده داشته است... دین احساس اشتراک و وحدت اجتماعی را بر می‌انگیزاند. مناسک بیان تکراری وحدت و کارکردهایی است که اشتراک اجتماعی را تحکیم می‌بخشند.[29]

راد کلیف براون،[30] یکی دیگر از جامعه‌شناسان دین، نقش دین را هم در ایجاد و هم در حفظ و بقای حیات اجتماعی انسان‌ها مهم ارزیابی می‌کند: mزندگی اجتماعی سامان‌مند در میان انسان‌ها، به حضور برخی احساسات در اذهان اعضای جامعه بستگی دارد. این احساسات رفتار افراد را با دیگران نظارت می‌کند. می‌توان گفت که مناسک بیان نمادین و تنظیم شده‌ی برخی احساسات‌اند. پس می‌توان نشان داد که مناسک کارکرد اجتماعی خاصی دارند که ضمن تنظیم و حفظ احساساتی که مبنای ساختمان جامعه را تشکیل می‌دهند، آن را از نسلی به نسلی دیگر انتقال می‌دهند.n[31]

از نظر دورکیم آنچه که موجبات همبستگی اجتماعی را فراهم می‌سازد اصول و احکام اخلاقی است. اقتدار اخلاقی موجب چیرگی جامعه بر فرد می‌گردد. ولی آنچه که در ورای اقتدار اخلاقی نشسته است دین است. دین پشتوانه‌ی نیرومند احکام و ارزش‌های اخلاقی به شمار می‌آید. پس در حقیقت دین است که باعث می‌شود، شیرازه‌ی زندگی هر روز محکم‌تر گردیده و از استحکام بیشتری برخوردار گردد.[32]

البته این دیدگاه از منظر اندیشمندان اسلامی نیز پذیرفته است. منتهی آنچه را که آنها دین می‌نامند، دین به مفهوم کلی آن نیست، بلکه مراد سلسله‌ای از ادیان توحیدی است که سرانجام به اسلام ختم می‌شود. شهید مطهری معتقد است که اسلام به مثابه‌ی یک ایدئولوژی هم حیات اجتماعی انسان‌ها را جهت می‌دهد و هم موجبات وحدت و همبستگی آنان را از طریق ایجاد آرمان مشترک و تعیین ملاک خوبی و بدی در رفتار اجتماعی آنها، فراهم می‌سازد.[33] در کتاب مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی می‌گوید: mاسلام در آن واحد که ندای توحید روانی و درونی در پرتو ایمان به خداوند متعال و یگانه‌پرستی ذات یگانه او را داد، فریاد توحید اجتماعی در پرتو جهاد و مبارزه با ناهمواری‌های اجتماعی را بلند کرد.n[34]

از نظر علامه طباطبایی، انسان mمستخدم بالطبعn است؛ چیزی که توماس هابز فیلسوف انگلیسی نیز به آن اعتقاد دارد: mآدمی گرگ آدمی‌زاد استn.[35] به همین دلیل انسان‌ها همواره در زندگی خویش در صدد بهره‌کشی از همدیگرند و برای دسترسی به آمال و مقاصد خویش از انسان‌های دیگر بهره می‌گیرند. از این‌رو جوامع انسانی در مسیر تکامل خویش، پیوسته دستخوش انحرافات و کجروی‌هایی می‌گردد. نابرابری‌های اجتماعی موجب تشدید نفاق اجتماعی می‌گردد و با تشدید نفاق اجتماعی پایه‌های ساختار اجتماعی متزلزل می‌شود. به این ترتیب جامعه در معرض فروپاشی و نابودی قرار می‌گیرد. در این میان برای حفظ همبستگی اجتماعی فقط دو راه باقی می‌ماند:

1. راه فطرت،

2. راه غیر فطرت.

بدیهی است که فطرت، به دلیل اینکه انسان‌ها فطرتاً بهره‌کشند، نمی‌تواند از عهده‌ی انجام این مهم برآید. پس تنها راهی که باقی می‌ماند راه غیر فطری است. و این راه غیر فطری همان تفهیم الهی است که در شکل نبوت و وحی پدیدار می‌شود.[36]

به عقیده وی تنها راهی که اجتماع انسانی را از تشتت و تفرقه نجات می‌دهد، دین است، چرا که دین برای رفع و حل اختلاف جوامع بشری آمده است و یکی از رسالت‌های اصیل دین ایجاد وحدت و همبستگی اجتماعی است و قوانین و نظام‌های حقوقی دیگر نیز در پی تقلید و الگوبرداری از دین به وجود آمده‌اند.[37]

به نظر می‌رسد آنچه که از دیدگاه جامعه‌شناسان دین و اندیشمندان اسلامی، در مورد نقش دین در ایجاد و حفظ همبستگی اجتماعی، به طور کلی بیان شد در مورد اسلام نیز صادق است. نگاهی به باورداشت‌ها و مناسک عملی اسلام نشان می‌دهد که اسلام یکی از وحدت‌بخش‌ترین ادیان جهان است. این دین همان‌گونه که در مبانی اعتقادی خویش اصل اعتقاد به توحید و یگانگی مبدأ آفرینش را به عنوان یک اصل محوری قرار داده است، در عرصه‌ی حیات اجتماعی بر حفظ وحدت، همبستگی و انسجام نظام اجتماعی نیز تأکید می‌کند. قرآن یکی از اهداف مهم بعثت انبیا را رفع و حل اختلافات بیان می‌کند: )کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ([38] مردم (در آغاز) یک دسته بودند. (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنان پیدا شد در این حال) خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی را که به حق دعوت می‌کرد، به آنها نازل کرد تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کنند. در یک دسته‌بندی می‌توان آن دسته از آیات قرآن را که ناظر به تحکیم مبانی اجتماعی‌اند به دو دسته تقسیم کرد:

الف)‌ آیاتی که مؤمنان و مردمان را به حفظ نظم و همبستگی اجتماعی فرا می‌خواند. این دسته از آیات از طریق تشویق و ترغیب، مخاطبان خویش را به تعاون، همکاری، تشریک مساعی، مددکاری اجتماعی و رعایت حقوق اجتماعی دیگر شهروندان دعوت می‌کند: )وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ([39]

)لَیْسُواْ سَوَاء مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَآئِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ آنَاء اللَّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَأُوْلَـئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ([40] ) فَاسْتَبِقُواْ الْخَیْرَاتِ أَیْنَ مَا تَکُونُواْ یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعا(ً[41] )مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَةٍ مِّئَةُ حَبَّةٍ وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ([42] )لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ([43] )وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ([44]

ب) آیاتی که برای منحرفان اجتماعی شکنجه‌های سخت و سرنوشت‌ وحشتناکی را ترسیم می‌نماید و بدین طریق آنان را از هنجارشکنی و نقض حقوق اجتماعی بر حذر می‌دارد:

)وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَاب([45]

)مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً([46]

)إِنَّمَا جَزَاء الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الأَرْضِ فَسَاداً أَن یُقَتَّلُواْ أَوْ یُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ یُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَالِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ([47] کیفر آنها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمی‌خیزند و اقدام به فساد در روی زمین می‌کنند (و با تهدید اسلحه به جان و مال و ناموس مردم حمله می‌برند) فقط این است که اعدام گردند و یا به دار آویخته شوند و یا (چهار انگشت از) دست (راست) و پای (چپ) آنها به عکس یکدیگر بریده شود و یا از سرزمین خود رانده گردند. این رسوایی آنها در دنیا است و در آخرت، مجازات عظیمی دارند. )وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَیْدِیَهُمَا جَزَاء بِمَا کَسَبَا نَکَالاً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ([48]

)الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ([49]

هر چند آیات ناظر به رفتار اجتماعی انسان‌ها در موارد فوق منحصر نمی‌گردد، اما نگاهی به مضامین و محتویات آیات فوق به خوبی نشان می‌دهد که اسلام یکی از اجتماعی‌ترین ادیان جهان است. در این صورت بدون تردید، می‌توان گفت که اسلام از مؤثرترین عوامل در ایجاد و حفظ همبستگی جامعه نیز به شمار می‌آید.

نقش دین در ایجاد و حفظ همبستگی اجتماعی در افغانستان

افغانستان کشوری است که میزان همبستگی اجتماعی در آن به ویژه در سطح ملی، بسیار ضعیف است. به همین دلیل تاریخ افغانستان آکنده از کشمکش‌ها، نزاع‌ها، جنگ‌ها و کشتارهای بسیار وحشیانه‌ی انسانی بوده است. تبارشناسی این پدیده، ریشه در عوامل بسیار زیادی دارد. بافت ناهمگون اجتماعی آن به لحاظ قومیت، مذهب، فرهنگ و زبان شاید از یکی از عمده‌ترین عامل این امر به شمار بیاید. اما در عین حال این امر به این معنی نیست که افغان‌ها از هیچ نقطه]ی مشترکی برخوردار نیستند. قوی‌ترین وجه مشترک افغان‌ها را دو امر می‌تواند تشکیل دهند:1. ملیت، 2. دین

1. ملیت[50]

ملیت یک پدیده است که در بستر دولت‌های مدرن ملی،[51] مفهوم یافته است. امروزه در بسیاری از کشورهای مدرن، ملیت یکی از عمده‌ترین عامل همبستگی اجتماعی در سطح ملی به شمار می‌آید. هویت ملی[52] هویتی است که انسان‌های مختلفی را که در درون یک کشور زیست می‌کند، به صورت اجتماعی واحد ملی، در مقایسه با دیگر ملت‌ها، همبسته می‌سازد و به آنها هویت جمعی می‌دهد. در گذشته‌ها شاید وجه تمایز انسان‌ها و گروه‌های انسانی در سطح جهانی را ویژگی‌هایی همچون دین، تمدن، فرهنگ و قومیت تشکیل می‌داد. اما امروزه وجه تمایز در ملیت و تابعیت آنها نهفته است و با هویت ملی است که افراد، گروه‌ها سازمان‌ها، در سطح بین المللی، از دیگر افراد، گروه‌ها و سازمان‌ها، تشخیص و تمایز می‌یابد. هویت ملی در عین هویت بخشیدن به شهروندان مختلف، به آنها حق می‌دهد که به طور یکسان و بدون احساس تبعیض در تمامی عرصه‌های اجتماعی: سیاست، اقتصاد، فرهنگ، اندیشه و علم حضور داشته باشند.

شاخص وابستگی و تعلق خاطر افراد نسبت به کشور؟ هویت ملی‌شان مشارکت سیاسی است. از منظر جامعه‌شناسی سیاسی، مشروعیت حکومت‌ها برگرفته از مشارکت سیاسی شهروندان[53] است. شهروندان با مشارکت سیاسی در ساخت و نهاد قدرت، حکومت ملی را به وجود می‌آورند که وظیفه‌ی حراست از تمامیت ارضی کشور، ارزش‌ها، آرمان‌ها، منافع و مصالح ملی را به عهده دارد. به مثابه‌ا‌ی که میزان مشارکت مردم، اقشار و گروه‌های مختلف اجتماعی (قومی، مذهبی، زبانی، فرهنگی و سیاسی) در امور سیاسی و سایر زمینه‌ها، بالا باشد به همان میزان هویت ملی نیز قوی‌تر می‌گردد و در پی آن احساس همبستگی اجتماعی نیز شدت می‌یابد. از سوی دیگر به هر میزان که مشارکت مردم تقلیل یابد، به همان میزان، هویت ملی به طور شکننده‌ای در معرض آسیب قرار می‌گیرد و در نتیجه حس همبستگی ملی نیز کاهش می‌یابد.

افغانستان یکی از کشورهایی است که نه تنها در آن میزان مشارکت سیاسی مردم پایین بوده است، بلکه همواره نگرشی یک سویه توأم با اندیشه‌ی استبدادی مطلق قوم محوری[54] و حذف اقوام دیگر در تمامی عرصه‌ها، در نظام سیاسی آن حاکم بوده است. این امر در عین اینکه کشور را در معرض آسیب‌های دیگری قرار داده است. فرایند ملت‌سازی[55] را نیز با مشکل جدی مواجه ساخته است. بدین روی، احساس ملی و میزان تعلق خاطر شهروندان آن نسبت به هویت ملی به طور جدی آسیب دیده است. پس آنچه که می‌توان نتیجه گرفت این است که ملیت و یا هویت ملی عنصر بسیار قوی در حفظ همبستگی اجتماعی مردمان افغانستان نمی‌تواند باشد.

2. اسلام

در صورتی که بپذیریم هویت ملی به مفهوم دقیق آن هنوز در افغانستان با مشکل مواجه است و به همین خاطر نمی‌تواند همبستگی اجتماعی را در افغانستان تأمین کند، تنها نکته‌ی مشترک دیگری که باقی می‌ماند اسلام به عنوان یک دین است. اسلام دین 99% مردم افغانستان را تشکیل می‌دهد و افغانستان کشوری است که دین همواره در آن نقش اساسی داشته است. مردم افغانستان یکی از معدودترین مردمانی است که وفاداری خویش را به دین به شکل بسیار جدی حفظ نموده است. دلیل این امر را شاید در بافت فکری، فرهنگی و عدم رشد نهادهای مدرن در این کشور دانست. اما به هر روی، دین از گذشته‌های دور تاکنون، در بسیاری از عرصه‌های زندگی اجتماعی مردم افغانستان حضور داشته است. کالبد شکافی تحولات و رخدادهای سیاسی-اجتماعی افغانستان نیز حضور دین را در عقب بسیاری از مسائل و تحولات در افغانستان اثبات می‌کند.

در کشورهای چند قومی همانند افغانستان که عامل همبستگی اجتماعی بسیار محدود و ضعیف است، تقویت هویت دینی که از پایگاه اجتماعی فراگیری نیز برخوردار است، نه تنها زمینه‌ی همبستگی اجتماعی و یکپارچگی جامعه‌ی چند قومی افغانستان را هموار می‌کند، بلکه مانع رشد و تقویت بنیادگرایی فرقه‌گرایانه[56] نیز می‌شود؛ پدیده‌ای که به شدت برای افغانستان، منطقه و جهان خطرناک است. چرا که وقتی اسلام به عنوان یک دین مطرح می‌شود، هیچ مذهب و فرقه‌ای خاصی نمی‌تواند از آن به نفع خویش بهره گیرد و در نتیجه زمینه‌ی سوء استفاده مذهبی و فرقه‌گرایانه از بین می‌رود.

در صورتی که نقش هویت دینی را به عنوان یک عامل نیرومند در حفظ همبستگی ملی در افغانستان، نادیده بگیریم، نه تنها به پروسه‌ی ملت‌سازی و تقویت مبانی مشروعیت ساختار سیاسی کمک ننموده‌ایم، بلکه شالوده‌های متزلزل و سست هویت ملی را با چالش مضاعفی نیز مواجه ساخته‌ایم، زیرا در صورت عدم توجه به هویت دینی، دو گزینه بیشتر باقی نمی‌ماند: یا اینکه هویت‌های خرد مذهبی را -که غالباً به گونه‌ی فرقه‌گرایانه به همدیگر نگاه می‌کنند- تقویت می‌کنیم و یا اینکه عنصر دین را به عنوان یک عامل همبستگی مغفول می‌داریم. در صورت اول مسلماًً جامعه را به سوی یک کشمکش فرقه‌گرایانه و جنگ خون‌بار مذهبی سوق داده‌ایم و در صورت دوم در عین عدم استفاده از امکان موجود در جهت ایجاد همدلی و وفاق اجتماعی، بی‌جهت حساسیت منفی بنیاد‌گرایان تندرو دینی را نیز برانگیخته‌ایم. این در حالی است که افغانستان به عنوان یک جامعه‌ی‌ سنتی -که به دید اغلب جامعه‌شناسان بستر مناسب رشد جریان‌های بنیادگرا به شمار می‌آید- شدیداً در معرض خطر بنیادگرایی قرار دارد.

2. نقش دین در ساختار فرهنگی

1. فرهنگ چیست؟

برای فرهنگ تعاریف گوناگون و متفاوتی ارائه کرده‌اند. کلیفورد گیرتز فرهنگ را mتور عظیمی که انسان‌ها خودش آن را تنیده استn[57] تعریف می‌کند و به عقیده‌ی گروهی دیگر از جامعه‌شناسان، فرهنگ mطرح‌هایی برای زندگی کردنn است که در جریان تاریخ شکل می‌گیرند.[58] برخی دیگر از فرهنگ به عنوان mشیوه‌ی زندگیn[59] نام برده‌اند و ویندر زندین[60] آن را mشیوه‌های تفکر، احساس و کنشی که به عنوان میراث مشترک انسانی از نسل‌های پیشین به نسل‌های بعدی به ارث می‌رسدn تعریف می‌کند. از نظر وی فرهنگ به دو نوع فرهنگ غیر مادی[61] و فرهنگ مادی[62] قابل تقسیم است. فرهنگ غیر مادی بیشتر شامل ارزش‌ها،[63] باورها،[64] نمادها،[65] هنجارها،[66] و آداب اجتماعی[67] می‌گردد. و فرهنگ مادی نیز سخت‌افزارهای فرهنگ را از قبیل نقاشی، پوشاک، غذا، ساختمان، اتومبیل، کامپیوتر و دیگر فن‌آوری مدرن در برمی‌گیرد.[68]

فرهنگ یکی از مهمترین بخش حیات اجتماعی‌ انسان‌ها است. آنتونی گیدنز معتقد است که هیچ جامعه‌ای بدون فرهنگ وجود ندارد، همان‌گونه که هیچ فرهنگی بدون جامعه وجود ندارد.[69] انسان همانند دیگر حیوانات، در دل طبیعت زاده می‌شود، اما آنچه قوه‌ی انسانی انسان را به فعلیت رسانده و او را از سایر حیوانات متمایز می‌سازد فرهنگ است. فرهنگ هویت خاص یک اجتماع است. اجتماع بدون فرهنگ، اجتماع بدون هویت و تشخص است که دارای هیچ وجه تمایزی با دیگران نمی‌تواند باشد. فرهنگ شیوه ی سخن گفتن، طرز تفکر، نحوه ی رفتار و کنش را به انسان نشان می‌دهد. فرهنگ هر جامعه به تناسب شرایط آن جامعه متفاوت است و هر جامعه به تناسب فرهنگ خویش، شیوه‌ی زندگی خویش را برمی‌گزیند.

2. فرهنگ و دین در افغانستان

در افغانستان فرهنگ مردم با دین عجین شده است. تمامی رفتارهای فردی و اجتماعی مردم افغانستان تجلی باورها، ارزش‌ها، هنجارها و شعایر دینی‌اند. دین و ارزش‌های دینی در تمامی سطوح و لایه‌های مختلف زندگی مردم افغانستان نفوذ کرده است. اولیور روا[70] می‌گوید: mتنها گفتن اینکه زندگی دهقان افغانی با اسلام عجین شده کافی نیست. اسلام برای او عبارت است از افق فکری، نظام ارزش‌ها و مجموعه قوانینی که رفتارهای او را تبیین می‌کند، حتی اگر این قوانین با قواعد دیگری چون نظام قبیله‌ای مخلوط شده باشد نیز اسلام است که تنها مرجعی را که در همه جا مشروعیت دارد، در اختیار می‌گذارد.n[71] احمد رشید نیز می‌گوید: mاسلام همیشه در کانون زندگی مردم افغانستان قرار داشته است... اسلام شالوده‌ی وحدت و سازگاری مردمان گوناگون و گروه‌های قومی مختلف افغانستان را تشکیل می‌داده است‌ و جهاد غالباً عامل مهم بسیج آنان و تحریک احساسات ناسیونالیستی‌شان طی دوره‌ی مقاومت علیه انگلستان و روسیه بوده است. افغان‌ها، ثروتمند یا فقیر، شاه، کمونیست و یا مجاهد، تفاوت چندانی با هم ندارند. وقتی در سال 1988 با شاه سابق افغانستان ظاهر شاه در رم دیدار کردم او به آرامی مصاحبه را قطع کرد و به اتاق مجاور رفت تا نماز بخواند. وزرای کمونیست نیز چه بسا در دفتر کارشان نماز می‌خواندند.[72]

هر چند از گفتار فوق نمی‌توان نتیجه گرفت که مردم افغانستان لزوماً درک درستی از دین دارند، اما می‌توان استنتاج کرد که دین در میان مردم افغانستان از اقبال فوق العاده بالا برخوردار است و در نتیجه ترویج درست آموزه‌های دینی به راحتی می‌تواند همه‌ی لایه‌های فرهنگ مردم افغانستان را تحت تأثیر قرار دهد.

3. نحوه تأثیرگذاری دین بر فرهنگ

آنچه که همه‌ی دانشمندان علوم اجتماعی بر آن اجماع دارند این نکته است که مؤلفه‌های اصلی هر فرهنگ را ارزش‌ها، هنجارها، نمادها و آداب و رسوم اجتماعی یک جامعه تشکیل می‌دهند. هر پدیده‌ی اجتماعی که فاقد هر یکی از این مؤلفه‌ها باشد فرهنگ محسوب نمی‌شود، همان‌گونه که هر پدیده‌ی اجتماعی که واجد این ویژگی‌ها باشد فرهنگ به شمار می‌آید. حال با عنایت به این فرض که مؤلفه‌های اصلی هر فرهنگ را دست‌کم ارزش‌ها، هنجارها، نمادها، آداب و رسوم اجتماعی یک جامعه تشکیل می‌دهند، می‌توان نحوه‌ی تأثیرگذاری دین بر فرهنگ را در چارچوب همین مؤلفه‌ها بررسی کرد.

الف) ارزش‌ها (Values)

ارزش‌ها مهمترین بخش یک فرهنگ را تشکیل می‌دهند. ارز‌ش‌ها به مجموعه ایده‌های کلی مورد پذیرش همگانی گفته می‌شود که در چارچوب نظام‌های حقوقی و هنجارهای اجتماعی، معیار و ملاک mحسنn و mقبحn در رفتار و کنش اجتماعی را به دست می‌دهند. مطلوبیت یا عدم مطلوبیت یک رفتار یا کنش اجتماعی را بر اساس همسویی و همخوانی با ارزش‌ها می‌توان درک کرد و ارزش‌ها هستند که در حقیقت ملاک mبایدهاn و mنبایدهایn روابط اجتماعی را تعیین می‌کنند.[73] جوامع به لحاظ گوناگونی که دارند، ممکن است از ارزش‌های متفاوتی برخوردار باشند. عدالت، آزادی، امنیت، توسعه و رفاه مصادیق بارز ارزش‌ها، در بسیاری از فرهنگ‌های امروزی به شمار می‌آیند. پرسش اساسی که در باب ارزش‌ها وجود دارد نحوه‌ی پیدایش ارزش‌ها است؟ و اینکه ارزش‌ها چگونه شکل می‌گیرند؟ و منشأ پیدایش ارزش‌ها چیست؟

در جوامع ماقبل مدرن تنها دین منبع ارزش‌ها به حساب می‌آمد، اما امروزه به تناسب گوناگونی جوامع، منشأ ارزش‌ها نیز فرق می‌کند. در جوامع سکولار عرف، دولت، دکترین حقوقی و وحدت رویه‌ی قضایی منشأ ارزش به شمار می‌آید. در جوامع ایدئولوژیک، ایدئولوژی، کار ویژه‌ی تعیین ارزش‌ها را به عهده دارد و در جوامع دینی نیز دین ارزش‌ها را تعیین می‌کند. پس یکی از کارکردهای اجتماعی دین نیز تولید ارزش‌های فرهنگی است.

همان‌گونه که بیان شد دین در افغانستان از نفوذ فوق العاده برخوردار است. از این‌رو در افغانستان منشأ اساسی ارزش‌ها دین است و دین از طریق تولید ارزش‌های فرهنگی در سطح روابط مردم افغانستان، به خوبی تمامی لایه‌های فرهنگ و روابط مردم افغانستان را تحت تأثیر قرار داده است. این امر در تمامی سطوح از روابط اجتماعی مردم افغانستان متجلی است. دین که به خوبی نیازهای فکری و معنوی مردم سنتی افغانستان را برآورده می‌سازد، به شکل بسیار شگرف در زندگی آنها نفوذ نموده است، مردم افغانستان امور و ارزش‌های دینی خویش را بر هر چیز دیگر مقدم می‌دارند. در افغانستان دین، مظهر فرهنگ مردم است و فرهنگ مردم بازتاب تأثیرات ارزش‌های دینی به حساب می‌آید.

تا قبل از تدوین نخستین قانون اساسی در سال 1301 شمسی، نظام حقوقی حاکم بر رفتار مردم افغانستان شریعت اسلامی بود[74] و بعد از تصویب قانون اساسی و اکنون نیز در بسیاری از نواحی کشور قوانین شرعی بر قوانین وضعی تقدم دارد. نظام‌های حقوقی در افغانستان همواره متأثر از دین بوده‌اند. در کلیه‌ی قوانین اساسی افغانستان دین به شکل بسیار جدی حضور داشته است به گونه‌ای که حتی دوران حکومت حزب دموکراتیک خلق -که یک دولت کمونیستی بود- نیز دین از قانون اساسی حذف نشد.[75]

ب) هنجارها (Norms)

به مجموعه قواعد اجتماعی که رفتار و کنش مناسب اجتماعی را از رفتار و کنش نامناسب اجتماعی تشخیص می‌دهند، هنجار گفته می‌شود.[76] هنجارها در حقیقت قانون نانوشته‌ای هستند که بر رفتار اجتماعی انسان‌ها حکومت می‌کنند. به طور مثال در هر جامعه‌ای یک نوع نگرش خاصی نسبت به ثروت، منزلت، امنیت، زنان و روابط جنسی، وجود دارد و به خاطر همین نوع نگرش است که هر فرد ملزم است در شرایط خاصی، رفتار به خصوصی را داشته باشد. آنچه فرد را ملزم به همسویی با نگرش خاصی می‌کند، همان هنجارهای اجتماعی است.

امروزه برای کنترل و تنظیم رفتار اجتماعی قانون وضع می‌کنند، ‌اما در گذشته‌ها، به ویژه در جوامع ابتدایی، قانون مدونی وجود نداشت و هنجارها بودند که کار ویژه‌ی کنترل و تنظیم رفتار اجتماعی را به عهده داشتند. هنجارها در حقیقت، بازتاب اجتماعی ارز‌ش‌ها در رفتار و کنش اجتماعی تلقی می‌گردند و ادیان با نهادینه کردن ارزش‌ها در زیر ساخت فرهنگ، هنجارهای اجتماعی را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهند. در نتیجه ادیان، علاوه بر ارزش‌ها، از طریق هنجارها نیز تأثیرات خویش را در فرهنگ جامعه محقق می‌سازند.

ج) نمادها (Symbls )

بخش دیگری از فرهنگ نمادها است. نمادها یا سمبل‌ها، مجموعه‌ای از کنش‌ها یا اشیایی هستند که به عنوان ممثل اشیای دیگر، در میان اهالی یک فرهنگ مقبولیت عام یافته‌اند.[77] نمادها از تفاهم مشترک افراد جامعه تغذیه می‌کنند. وقتی افراد جامعه می‌پذیرند که پدیده‌ی خاص از شیء معینی نمایندگی کند،‌ نماد شکل می‌گیرد. نمادها در جلوه‌های گوناگون ظاهر می‌شوند. نمادهای مذهبی، پیشوایان برجسته، قهرمان‌ها، یادبودها،‌ پرچم‌ها و... نمادهای گوناگون یک فرهنگ به شمار می‌آیند.

در جوامعی که دین نقش اساسی در تحولات آن دارد، بدون تردید نمادهای آن جامعه نیز متأثر از دین آن جامعه خواهد بود. ادیان با مطرح کردن نمادهای دینی و جایگزین نمودن آنها به جای نمادهای بومی و محلی موجبات بسط فرهنگ دین را فراهم می‌سازد. مساجد یکی از نمادهای دینی اسلام است. در افغانستان مساجد چنان از حرمت و تقدس برخوردارند که هیچ قریه و منطقه‌ای را نمی‌توان یافت که مسجد در آن وجود نداشته باشد. در فرهنگ مردم افغانستان مسجد تنها محل انجام مناسک مذهبی نیست بلکه محل تجمع و تصمیم‌گیری در مورد بسیاری از مسائل اجتماعی نیز هست.

د) آداب و رسوم (Customs)

آداب و رسوم، مجموعه‌ی عنعنات و سنن تشریفاتیند که در موارد مشخص به اجرا در می‌آیند. آداب و رسوم یکی از قوی‌ترین عامل ارتباط در یک جامعه است. آداب و رسوم، همانند مناسک‌های اجتماعی دین، زمینه‌ی ارتباط‌گیری متقابل افراد را فراهم می‌سازند. در هر جامعه‌ای کما بیش در مورد تولد،‌ مرگ، ازدواج، مهمانی مراسم ویژه‌ای وجود دارد.

یکی از بارزترین نمود تأثیر دین بر فرهنگ جامعه را می‌توان در آداب و رسوم یک جامعه یافت. آداب و رسوم مقاوم‌ترین بخش یک فرهنگ در برابر تغییر و دگرگونی است. شاید دلیل این امر را در تکرار مداوم این پدیده‌ی اجتماعی دانست. اما به هر صورت آداب و رسوم از مؤثرترین راه‌ها برای تأثیر دین بر فرهنگ یک جامعه به حساب می‌آیند. با عنایت به آنچه بیان شد، روشن می‌شود که ادیان بیشترین تأثیر خویش را بر فرهنگ از طریق القای ارزش‌ها و نهادینه کردن آنها در شکل هنجارها، نمادها و آداب و رسوم اجتماعی، می‌گذارند.

محور چهارم:‌ جمع‌بندی

آنچه که از مجموع مباحث درباره انحای رابطه‌ی دین با جامعه و تحلیل دو کارکرد عمده‌ی دین در جامعه به خصوص جامعه‌ی افغانستان، می‌‌توان نتیجه گرفت نکاتی است که توجه به آن مبلغان دینی و سایر دین‌پژوهان را در امر تبلیغ و گسترش مطالعات دین‌پژوهی یاری می‌رساند:

1. بدون تردید، ملت و مردم افغانستان از شش جدی 1380 وارد عرصه‌ی جدیدی از تاریخ خویش شده است. عرصه‌ی جدید در عین اینکه آبادانی و توسعه اجتماعی، سیاسی و فکری را نوید می‌دهد چالش‌هایی را نیز فراروی ملت و مردم افغانستان قرار داده است. یکی از چالش‌های موجود در کنار دیگر چالش‌ها، چالش نقش دین و عالمان دینی در جامعه، دست‌کم در میان دگراندیشان و روشنفکران افغانستان است.

از سوی دیگر با توجه به آنچه در مورد نقش دین در ایجاد همبستگی و انسجام ملی به خصوص در کشور افغانستان بیان شد، تبلیغ دین در جهت ایجاد و تقویت مبانی همبستگی و وفاق ملی در افغانستان، نه تنها نقش دین و جایگاه عالمان دینی را به عنوان عنصر معنوی نیرومند اجتماعی احیا می‌کند، بلکه در جهت حل یکی از عمده‌ترین و جدی‌ترین چالش موجود فراروی مردم و ملت افغانستان یعنی فرایند ملت‌سازی، یاری می‌رساند. از این‌رو شایسته است که مبلغان دینی به جای تبلیغ فرقه‌گرایانه از دین،‌ که مسلماً موجبات تشتت اجتماعی را فراهم می‌سازد در عین اینکه هیچ نفع دینی در آن متصور نیست، با فراست تمام، نقش و کارکرد دین در جهت ایجاد همبستگی اجتماعی در سطح ملی را مورد اهتمام خویش قرار دهند که این امر بدون شک،‌ درک جدیدی از نقش و جایگاه عالمان دینی برای اذهان جامعه نیز ارائه خواهد داد.

2. درست است که دینداری در میان ملت افغانستان ریشه‌های بسیار عمیق دارد اما این به این معنی نیست که سطوح دینداری در میان تمام اقشار جامعه و در همه حال یکسان است. شواهد نشان می‌دهند که در فصل جدید تاریخ افغانستان، سطح دینداری در میان مردم افغانستان تغییر خواهد کرد و این تغییر نه در جهت همسویی با دین که در جهت مخالف آن خواهد بود. از این‌رو پیش‌بینی می‌شود که نقش دین در فرهنگ به عنوان یک عنصر بسیار اساسی،‌ تضعیف شده و ارزش‌های سکولار به جای ارزش‌های دینی جایگزین گردد. این نکته مسلماً اساسی‌ترین و جدی‌ترین چالش در برابر دین، عالمان، مبلغان و هواداران دینی خواهد بود.

اما از آنجا که جامعه‌ی افغانستان هنوز ماهیت دینی خویش را به شکل جدی حفظ نموده است و از سوی دیگر فرایند عرفی شدن دین[78] از ریشه‌های عمیق در میان فرهنگ و مردم افغانستان برخوردار نیست،‌ آگاهی و هوشمندی عالمان دینی از نقش دین در فرهنگ‌سازی جامعه و اهتمام بر روند نهادینه کردن ارزش‌های دینی در افغانستان می‌تواند این فرایند را با شکست مواجه سازد و همچنان فرهنگ دینی جامعه را دینی نگهدارد. بنابراین اولویت دیگری که در امر تبلیغ دین،‌ فراروی مبلغان دینی در افغانستان قرار می‌گیرد، توجه به نقش دین در فرهنگ‌سازی است.

از این‌رو بایسته است که مبلغان دین با فعالیت پویا، نظام‌مند و هدفمندانه از طریق مشارکت در بازسازی نظام تعلیمی و تدوین متون درسی معارف دینی و روی‌آوردن به مراکز آموزش و تحصیلات عالیه در افغانستان از طریق تدریس، تدوین و تنظیم متون درسی در سطوح مختلف روند نهادینه شدن ارزش‌‌های دینی در عرصه جدید تاریخ افغانستان را تقویت نماید. بدیهی است که یکی از پیامدهای روشن این کار عقیم ماندن تمام فعالیت‌های ضد دینی نیز خواهد بود.

پی‌نوشت‌ها:



[1] . همیلتون؛ ملکلم؛ جامعه‌شناسی دین؛ ترجمه محسن ثلاثی؛ ص31 تهران: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان؛ چاپ اول؛ 1377

[2] . همان؛ ص 21

[3] . همان؛ ص 22

.[4] کاشف الغطاء؛ محمد حسین؛ این است آیین ما؛ ترجمه: ناصر مکارم شیرازی؛ ص165 و 166؛ قم: انتشارات سعدی؛ چاپ اول؛ 1346

[5] مصباح یزدی؛ محمد تقی؛ حقوق و سیاست در قرآن؛ ص20؛ قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی؛ چاپ اول؛ 1377

[6] . نحل؛ 87

[7] . انفال؛ 61

[8] . بقره؛ 208

[9] . آل عمران؛ 19

[10] . طباطبایی؛ محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 3؛ ص126؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه؛ چاپ سوم

[11] . نهج البلاغه؛ ترجمه: محمد دشتی؛ ص 625؛ قم: مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیر المؤمنین علیه السلام؛ چاپ اول؛ 1379؛ حکمت 125

[12] . این است آیین ما؛ ص 166

[13] . بایست توجه کرد که منظور از معاملات در اینجا، معاملات اقتصادی نیست، بلکه همه نوع تعامل و کنش متقابل انسان‌هاست که در زمینه‌ی اجتماع صورت می‌گیرد. بنابر این احکام در زمینه‌ی معاملات، همه‌ی حوزه‌‌های اجتماع: سیاست، فرهنگ، اقتصاد را در بر می‌گیرد.

[14] . حقوق و سیاست در قرآن؛ ص 44و 45

.[15] وثوقی؛ منصور؛ نیک‌خلق؛ علی اکبر؛ مبانی جامعه‌شناسی؛ ص 49 انتشارات خردمند؛ چاپ پنجم؛

[16] .Robertson Smith

.[17] Emil Durkheim

[18] جامعه‌شناسی دین؛ ص 170

.[19] The elementary Forms of religious life

[20] . جامعه‌شناسی دین؛ ص 176

.[21] همان؛ ص 177

.[22] Max Weber

.[23] جامعه‌شناسی دین؛ ص 20

[24] . The Protestani ethic and the Spirit of Capitalism

[25] . جامعه‌شناسی دین؛ ص 257

[26] Peter Berger

[27] .Religion as A Cultural System

[28] . جامعه‌شناسی دین؛ ص 273- 284

.[29]همان؛ ص 170

[30] .Radcliffe- Brown

.[31] جامعه‌شناسی دین؛ ص 199

[32] . همان؛ ص 180- 169

[33] . مطهری؛ مرتضی؛ مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی؛ ص 41- 53 ؛ دفتر انتشارات اسلامی؛ چاپ جدید؛ 1364

[34] . همان؛ ص 98

[35] . توماس هابز؛ لویاتان؛ ترجمه: دکتر حسین بشیریه؛ ص 52؛ بی‌جا؛ بی‌نا

[36] . المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 2؛ ص 143- 144

[37] . همان؛ ص 124- 125

[38] . بقره؛ 213

[39] . مائده؛ 2

[40] . آل عمران؛ 114

[41] . بقره؛ 148

[42] . بقره؛ 261

. [43] آل عمران؛ 92

[44] . انفال؛ 41

[45] . مائده؛ 2

[46] . مائده؛ 32

[47] . مائده؛ 33

[48] . مائده؛ 38

[49] . نور؛ 2

[50] . Nationality

[51] . Nation State

[52] . National Identity

[53] . Citizens

[54] . Absolute despotic ethnocentrism thought

[55] . Nation- building

[56] . Sectarianism

[57] . بلینگتون؛ روزاموند؛ فرهنگ و جامعه؛ ترجمه: فریبا محمدی؛ تهران: نشر قطره؛ چاپ اول؛ 1380؛ ص 35

[58] . همان؛ ص 34

[59] . A way of life

[60] . Vender Zanden

[61] . Nonmaterial Culture

[62] . Material Culture

[63] . Values

[64] . Belives

[65] . Symbols

[66] . Norms

[67] . Social Customs

[68] . Zanden Vander Sociology the Core MacGraw- Hill Inc third edition 1993 p 32

[69] . گیدنز؛ آنتونی؛ جامعه‌شناسی؛ ترجمه: منوچهر صبوری؛ ص 36 ؛ تهران: نشر نی؛ 1373

[70] . Oliver Roy

[71] . اولیور روا؛ افغانستان؛ اسلام و نوگرایی سیاسی؛ ترجمه: ابوالحسن سروقد مقدم؛ ص 55 ؛ مشهد: آستان قدس رضوی؛ چاپ اول؛ 1369

[72] . احمد رشید؛ طالبان؛ مترجمان: اسدالله شفایی و صادق باقری؛ ص35؛ نشر دانش هستی؛ چاپ اول؛ زمستان 1379

[73] . Vender Zanden Sociology the Core P 34

[74] . احمد رشید؛ طالبان؛ پیشین؛ ص 137

[75] . متن کامل قوانین اساسی افغانستان؛ مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان؛ قم: چاپ اول؛ تابستان 1374

[76] . Zanden Vender Sociology the Core P 37

[77] . همان

[78] . Secularization of Religion

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد