چکیده
آموزش و پرورش دو کشور افغانستان و ژاپن از نظر تاریخی تحت
تأثیر آیینهای دینی و مذهبی بوده و از سابقة دیرینه و کهنی برخوردار است.
بدین جهت در یک مقطع زمانی، معارف افغانستان براساس آیین زردشتی اداره
میگردید؛ ولی مهمترین تحولات علمی، بعد از پیدایش اسلام در این سرزمین به
وجود آمد که دانشمندان بزرگی چون ابو ریحان بیرونی و... در دامان آن پرورش
یافتند.
چکیده
آموزش و پرورش دو کشور افغانستان و ژاپن از نظر تاریخی تحت
تأثیر آیینهای دینی و مذهبی بوده و از سابقة دیرینه و کهنی برخوردار است.
بدین جهت در یک مقطع زمانی، معارف افغانستان براساس آیین زردشتی اداره
میگردید؛ ولی مهمترین تحولات علمی، بعد از پیدایش اسلام در این سرزمین به
وجود آمد که دانشمندان بزرگی چون ابو ریحان بیرونی و... در دامان آن پرورش
یافتند.
ژاپنیها نیز در گذشتههای دور، نیروی انسانی و مورد نیاز
خود را براساس آیین کنفوسیوس پرورش میدادند ولی چشمگیرترین تحولات فرهنگی
بعد از انقلاب میجی رخ داد.
هردو کشور برای آموزش و پرورش خویش
اهداف عالی داشتهاند ولی نکتة مهم میزان تحقق آن اهداف در شرایط فعلی است
که مردم ژاپن تقریبا به آن دست یافته و تبدیل به یک قدرت اقتصادی و علمی در
دنیا شده است ولی مردم افغانستان در مقایسه با مردم ژاپن از نظر آموزش و
پرورش بسیار عقب مانده است و هنوز به اهداف خویش دست پیدا نکردهاند.
کلیدواژهها: افغانستان، ژاپن، تطبیق، آموزش و پروش
مقدمه
مقایسة
دو نظام آموزشی به منظور الگوگیری جهت اصلاح و پیشرفت مسایل مهم آموزشی
پرورشی از اهمیت ویژهای برخوردار است. مربیان و کارکنان نهاد تعلیم و
تربیت دو کشور به ترقی یا مشکلات سازمان آموزشی خویش پی برده؛ کاربرد و
جایگاه مناسب این نظام را در سازندگی جامعه مشخص میکنند. در نهایت در صدد
جبران کاستیها و برطرف نمودن نواقص دستگاه آموزش و پرورش خود بر
میآیند.
این تحقیق به گوشههایی از مشابهتها، تفاوتها و
عواملی که در سازمان تعلیم و تربیت کشور صنعتی و قدرتمند علمی ژاپن که
امروزه در نظام اجتماعی و اقتصادی یکی از پرآوازهترین کشورهای دنیا است، و
کشور افغانستان که در طول تاریخ با فراز و نشیب بسیاری در حوزة زندگی
اجتماعی بهویژه در نظام آموزش و پرورش خود روبهرو بوده است و امروزه یکی
از کشورهای فقیر و بحرانی در سطح جهان محسوب میشود، پرداخته است. واقعیت
این است که ژاپن از نظر علمی و پیشرفتهای اجتماعی با کشور افغانستان قابل
مقایسه نیست ولی از نظر تاریخی و تئوریهای نظام آموزشی میتوان به
مشابهتهایی دست یافت. تا از این طریق مربیان و دستاندرکاران نظام آموزشی
کشور جهت پیشرفت و ترقی این نهاد از نظام تعلیم و تربیت ژاپن الگو برداری
نمایند.
گرچه بررسی دقیق و جامع آن از حد و حدود این نوشتار خارج
است؛ سعی شده است بیشتر به قلمرو و عوامل تاریخی، سیاسی و اجتماعی و در
نهایت به اهداف آموزش و پرورش این دو کشور توجه گردد. از اینرو، ضرورت و
اهمیت پژوهشهای تطبیقی روشن میشود تا از طریق الگو قرار دادن سازمان
آموزشی دیگر کشورها، به کمبودها و نواقص مسایل تربیتی خود پی برده و به
دنبال راه حلهای مناسب جهت رسیدن به اهداف تعیین شده باشند.
قبل از همه، مناسب است به موقعیت جغرافیایی و تاریخی این دو کشور، شرایط اجتماعی و سپس به مسایل تعلیم و تربیت آنها اشاره گردد:
مفاهیم
آموزش و پرورش
گرچه پژوهشگران عرصة آموزش و پرورش، مفاهیم و تعریفهای متعددی برای این دو واژه بیان نمودهاند که به برخی از آنها اشاره میشود:
«تعلیم
و تربیت عبارت است از مجموعه اعمال یا تأثیرات عمدی و هدفدار یک انسان
(مربی) بر انسان دیگر(متربی) به ویژه عمل یا تأثیر فرد بالغ و مجرب بر کودک
و نوجوان به منظور ایجاد صفات(اخلاقی و علمی) یا مهارتهای حرفهای؛ به
عبارت دیگر، تعلیم و تربیت عبارت است از: فراهم کردن زمینهها و عوامل به
فعلیت رساندن یا شکوفا ساختن استعدادهای شخص در جهت رشد و تکامل اختیاری او
به سوی هدفهای مطلوب و براساس برنامهای سنجیده شده.»[1]
نیز
گفته شده است: لفظ آموزش و پرورش و یا تعلیم و تربیت در مفهوم کلی و وسیع
خود به کلیة فرایندهایی گفته میشود که زندگی فرهنگی را برای انسان تأمین
میکند. این کار یک امر تدریجی بوده و نهادهای اجتماعی، خانواده، همسالان،
رسانههای گروهی، مذهب و دولت همگی بر فرد تأثیر گذارند.[2]
بنابراین،
آموزش و پرورش مجموعه اقدامات عالمانه و آگاهانه به منظور شکوفا ساختن
استعدادهای ذاتی و درونی فردی دیگر برای رسیدن به اهداف عالی و مطلوب، و یا
ایجاد صفات نیکو در فرد است.
آموزش و پرورش تطبیقی
این
اصطلاح«به دانشی اطلاق میشود که موضوع آن شناسایی، تحلیل و مقایسة
شباهتها و تفاوتهای پدیدههای تربیتی در داخل یک نظام آموزشی و یا بین
نظامهای آموزش و پرورش کشورهای مختلف جهان با توجه به عوامل اجتماعی،
مذهبی، اقتصادی، سیاسی مؤثر در تشکیل و پیدایش آنهاست».[3]
بنابراین،
مقایسه یا تطبیق بین نهاد آموزش و پرورش میتواند در سطح وسیعتر و جهانی
باشد یا در داخل یک کشور بین دو یا چند نظام آموزشی میزان کارایی خود را در
حوزة اهداف و فعالیت در نظر گرفته شده، مورد مقایسه قرار دهد. این امر
بهترین راهکار در پیشرفت و تأثیرگذاری آنها ارائه خواهد داد تا اقدامات
بعدی خود را براساس همان الگو طراحی و برنامهریزی نماید.
موقعیت و جمعیت
الف) افغانستان
افغانستان کشوری است در آسیای مرکزی، با مساحت ۶۲۵۰۸۸ کیلومتر مربع[4]
تعداد نفوس افغانستان به دلیل مسایل سیاسی بهطور دقیق مشخص نیست.
حکومتهای گذشته از روشن شدن واقعیت نفوس این کشور هراس داشتهاند. لذا
حاضر به سرشماری و روشن شدن میزان واقعی نفوس نشدهاند. اینجاست که مؤسسات و
نویسندگان، آمار تقریبی ارائه دادهاند که کمترین آنها 15 میلیون نفر و
بالاترین آنها 21 میلیون نفر را نشان میدهد در حالیکه نفوس واقعی
افغانستان به احتمال قوی حدود 30 میلیون نفر است.[5] این کشور از اقوام
مختلف تشکیل یافته و عمدهترین آنها پشتونها، هزارهها، تاجیکها و
ازبکها هستند و زبان رسمی آن پشتو و فارسی دری است.
ب) ژاپن
ژاپن کشوری است مرکب از جزایر کوچک و بزرگ که در امتداد شمال شرقی ساحل
قارة آسیا واقع شده که از 4 جزیره اصلی به نامهای هکایدو، هنشو،
شیکوکو،کیوشو و 6848 جزیره کوچک تشکیل شده است و حدود378000 کیلومتر مربع
وسعت دارد. کل خاک ژاپن معادل 3/0 درصد مساحت خاک کرة زمین میباشد و 73%
از مساحت این کشور را کوهساران جنگلی تشکیل داده اند. بلندترین قله
کوهستانی ژاپن، فوجی نام دارد که ارتفاع آن3776 متر است. میزان بارندگی در
ژاپن بهطور متوسط سالیانه 1700 الی 1800 میلی متر است جمعیت این
کشورحدود127291000 و تراکم آن 339 نفر میباشد. امید زندگی برای مردان51/77
سال و برای زنان 5/84 سال است. میزان مرگ و میر اطفال به 7/3 در هزار
رسیده و رشد جمعیت 18/0 % میباشد[6].
تحولات تاریخی آموزش و پرورش
الف) افغانستان
این
کشور در بستر تاریخی دارای تحولاتی از نظامهای قدیمی و سنتی به نظامهای
جدید در بخش آموزش و پرورش است. افغانستان، در جریان موجودیت چندین هزار
سالة خویش، قبل از ظهور و بعد از ظهور دین مقدس اسلام، تجربة طولانی در
دانش، علم، هنر، انکشاف و تعلیم و تربیت دارد. قبل از اسلام فعالیتهای
آموزش و پرورش براساس آیین زردشتی و بودایی تنظیم شده و بر محور
عبادتگاههای موجود در آن سرزمین میچرخیده است. اطفال آن مرز و بوم تحت
تعلیم و تربیت قرار گرفته و در نتیجه دانشمندان و علمای نخبهای در این
سرزمین ظهور کردند.[7]
بعد از پیدایش دین مقدس اسلام، مردم این دیار
همراه با رشد عملکردهای با ارزش اسلامی، خود را وقف انکشاف آثار علمی در
قالب زبانهای محلی نمودهاند. از طریق آموزش و ترکیب زبان محلی و عربی
دانشمندانی بزرگی چون ابوریحان بیرونی که دانش علمی او در زمینة هیئت و
نجوم از شهرت جهانی برخوردار است و ابوعلی سینای بلخی که در عرصة فلسفه،
پزشکی و طب و... مشهور است ظهور نمودهاند.[8]
در افغانستان آن روز
دانش ریاضی، پزشکی، الهیات و... رونق بسیار داشت. از طریق آموزش و پرورش با
علوم یونانی، ساسانی و فلسفة هندی آشنا میشد. روحانیون آن دیار از
دانشمندان معاصر خویش محسوب میشدند.[9] بنابراین، تاریخ آموزش و پرورش
افغانستان به صورت غیر رسمی از سابقة طولانی برخوردار است و با فراز و نشیب
بسیار، در حال تحول و پیشرفت بوده و یا بر اثر دخالتهای سیاسی و مذهبی
دچار رکود و عقب ماندگی گردیده است. در سدههای اخیر، فضای بستة سیاست، در
عدم نخبهپروری و نوآوری کاملا تأثیر داشته است.
نخستین تحول و
دگرگونی آموزش و پرورش به صورت رسمی از اوایل به قدرت رسیدن امیر
شیرعلیخان صورت گرفته و بعد از آن در زمان حبیب الله خان، تعلیم و تربیت
از مساجد و مدارس دینی پا را فراتر گذاشته وجهة رسمی و دولتی یافت. اولین
مکتب دوازده صنفی به نام مکتب عالی حبیبیه با ساختار چهارصنف ابتدایی، چهار
صنف رشدیه و چهار صنف اعدادیه تأسیس شد و نصاب تعلیمی آن توسط متخصصان
هندی پایهریزی گردید. سرانجام در دهههای اخیر بهخصوص از سال 1357 به بعد
که دگرگونیهای متعددی در صحنة قدرت پدید آمد، سیستم آموزش و پرورش
افغانستان نیز آسیبهای جدی دید بهخصوص در دوران طالبان مکاتب دخترانه
بسته شد و عملا بخشی وسیعی از افراد جامعه از نعمت آموزش بازمانده و در
چارچوب منازلشان زندانی شدند.[10]
ب) ژاپن
ژاپن
نیز کشوری است که مردم آن از تمدن دیرینه و کهنی برخوردارند. در تحول
تاریخی خود تحت تأثیر آیینهای مذهبی و دینی بوده است. از اینجهت، شباهت
به تحول آموزش و پرورش در افغانستان دارد. آموزشهای غیر رسمی آن تاریخ دو
هزار و پانصد ساله دارد. از حدود قرن ششم میلادی، ژاپنیها با استفاده از
فرهنگ چینی و تحت تأثیر آیین کنفوسیوس و مذهب بودا، مدارسی را به منظور
تأمین نیازمندیهای گروههای مختلف اجتماعی در جامعه سنتی خویش تأسیس
کردند. گرچه ژاپنیها در ابتدا تحت نفوذ تمدن چین قرار داشتند، بهتدریج در
پدید آوردن فرهنگ و تمدنی که پاسخگوی نیازمندیهای جامعه باشد اهتمام
ورزیدند[11]
براساس عقاید کنفوسیوس محور فعالیتهای آموزشی، بر
تعلیم اخلاق، اطاعت از والدین، فرمانبرداری از دولت، وظیفه شناسی و
نیکوکاری استوار بوده است. براین اساس «جامعه سنتی ژاپن آن زمان به چهار
طبقة مجزا یعنی جنگجویان، برزگران، صنعتگران و کسبه تقسیم میشد و هریک از
طبقات مذکور برای کودکان خویش مدارس خاصی دایر میکردند. مثلا طبقة
جنگجویان که به افراد «سامورایی» معروف بودند در مدارس خاص خود به دانش
آموزان فنون نظامیگری و امور دیوانی میآموختند. فرزندان کسبه و بازرگانان
در مدارس ویژة خود دروس عملی از قبیل مکاتبات بازرگانی، حساب و دفترداری و
فنون مزرعهداری را فرا میگرفتند»[12]
در شرایط فعلی امور آموزش و
پرورش در ژاپن در سه سطح ملی، ایالتی و شهری اداره میشود. وزارت آموزش و
پرورش، علوم و فرهنگ به عنوان دستگاه مرکزی، مسئولیت امور فرهنگی این کشور
را در سطح ملی به عهده دارد و برای بهبود و توسعه آموزش و پرورش برای عموم،
امکانات لازم را فراهم میسازد. همچنین ادارة آموزش و پرورش در سطح ایالت
مسئولیت مسایل آموزشی را در هر ولایت عهدهدار است. همین طور مسئولین نهاد
آموزشی در سطح شهرها نسبت به بهبود تعلیم و تربیت خود در محدودهای یک شهر
تلاش میکنند.[13]
براین اساس مسایل آموزش و پرورش هردو کشور از
تاریخ دیرینه و کهنی برخوردارند و در فرایند آن دستورات مذهبی و دینی تأثیر
بسیاری داشته است.
تحولات سیاسی و اجتماعی آموزش و پرورش
تحولات
سیاسی و اجتماعی ناظر بر تاریخ گذشته و فعلی است ولی منظور دگرگونیهای
نظام سیاسی و تحولات اجتماعی است که تأثیر مستقیم و یا غیر مستقیم بر آموزش
و پرورش داشته است.
الف) افغانستان
دگرگونیهای
سیاسی اجتماعی هر کشور متأثر از نظام حاکم بر آن است. آموزش و پرورش نیز
به عنوان نهاد اجتماعی در عین اینکه در تغییرات سیاسی تأثیر دارد، تحت
نفوذ حکومتها و گروههای سیاسی و اجتماعی است.
افغانستان قبل از
اسلام، نظام آموزشی و پرورشی مخصوص به خود را داشت که متأثر از اوضاع
اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، مذهبی و محیط بود. رفت و آمد و چادرنشینی اقوام
آسیای مرکزی در افغانستان همراه با تعالیم مذهب زرتشتی که برپایه زراعت،
مالداری و شهرنشینی و نزاع بین اهورا مزدا و اهریمن؛ یعنی روشنی و تاریکی
یا خیر و شر استوار بود؛ مردم را از نظر آموزشی و سیاسی برای سلحشوری و جنگ
آماده میساخت. نظام سیاسی، فرهنگی، مذهبی و نظامی ملتهای همسایه از قبیل
هند، ایران و... با توجه به اینکه افغانستان نقطة اتصال بین این ملتها
بود، تأثیر بسیاری داشته است.[14]
بنابراین، نظام سیاسی آن زمان نه
به مفهوم امروزی، بلکه براساس روش معمول ادارة اجتماعی آن وقت، افراد جامعه
را به سوی پاکی و درستی دعوت میکرد و با شیوة خاص به پرورش نیروی نظامی و
جنگی میپرداخت تا از این طریق در مجادله و نزاع بین خیر و شر یا دوست و
دشمن به پیروزی نایل گردد. سیاستمداران آن روز نقش مهمی در پیشرفت مسایل
آموزشی پرورشی داشتند و به هدف خاصی به تعلیم و تربیت نیروی انسانی اهتمام
میورزیدند.
حاکمان افغانستان بعد از ظهور اسلام و توسعة آن در
بسیاری از نقاط جهان، سیاستهای متفاوت و گوناگونی در ادارة کشور داشتند.
به همین جهت آموزش و پرورش آن با محدودیتهایی رو بهرو بود. برخی از
حاکمان با تعصب خشک مذهبی، بسیاری از علوم عقلی و فلسفی را در مدارس تعطیل
کردند.
دولتهایی که بعد از غزنویان، سلجوقیان و خوارزمیان به وجود
آمدند با خشونت و تعصبات مذهبی نمیتوانستند وسعتنظر دولتهای پیشین را
در باب علوم فلسفی و عقلی داشته باشند. به همینجهت به حمایت متعصبین
برخاستند و جبهة آنان را در مقابل عقل و منطق تقویت کردند. به این ترتیب،
علوم عقلی مانند علوم ریاضی، طبیعی، شیمی و... همه ضد شریعت اسلامی محسوب
شده و به تدریج مدارس افغانستان از تدریس فلسفه و علوم عقلی محروم
گردید.«دانشمندانی از این به بعد پیدا شدند، کارشان منحصر بر اقتباس کتب
قدما ماند و عصر شرحها و حاشیهها بر آثار متقدمین فرا رسید و ابتکار محال
شد.»[15]
رفتار سیاستمداران و حاکمان آن دوره نسبت به آموزش و
پرورش برخلاف دستورات اسلامی بودند که اهتمام ویژه به تعلیم و تربیت دارد.
چنانکه یکی از آموزههای مهم قرآن کریم، تهذیب و تربیت و برخورداری از
سرمایههای علمی است ‹‹ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة و ان کانوا من قبل
لفی ضلال مبین››؛[16]
(پیامبر) آیاتش را بر آنها میخواند و آنها را
تزکیه میکند و به آنان کتاب و حکمت میآموزد و هرچند پیش از آن در گمراهی
آشکار بودند!
تحولات سیاسی اجتماعی معاصر افغانستان، تأثیر بسیار
در بخشهای مختلف زندگی مردم داشته است. در آغاز نیمه دوم قرن بیستم همراه
با اندک پیشرفت کشور، نظام آموزش و پرورش نیز تحت تأثیر مسایل سیاسی قرار
گرفته و دگرگون شد.
چشمگیرترین تحول اجتماعی در سال 1959 دور
انداختن حجاب خانمها در شهرها بود، خاندان سلطنتی با سیاستی که حاکمان آن
زمان داشتند بدون حجاب ظاهر میشدند. اولین اقدام را امان الله خان در
سال1920 انجام داد که با مخالفت سرسختانة مردم رو بهرو گردید. با اینکه
این مسئله دیرتر از سایر کشورهای مسلمان مانند پاکستان، ایران، عراق و...
انجام شده بود، باز هم با مخالفت علما و امامان جماعت مساجد و بسیاری از
متدینین این کشور مواجه شد. درکابل و چند شهر دیگر زنان بیحجاب دیده
میشدند که در خیابانها راه میرفتند و یا در ادارات دولتی کار میکردند.
به
تعبیر آنتونی هیمن«تحول عمدة دیگر، گسترش آموزش و پرورش بود که در نتیجة
آن طبقة تحصیلکرده به وجود آمد. طبقة روشنفکری که در افغانستان به وجود
آمد از لحاظ تعداد هیچ مقایسه با طبقة روشنفکر همسایگان آن، ایران و
پاکستان نبود، اما تمام آنها در کابل متمرکز شده بودند و در نتیجه از لحاظ
سیاسی اهمیت بسیاری داشتند».[17]
بعد از کودتای هفت ثور1357 نظام
کمونیستی با شعار طرفداری از زحمتکشان و دهقانان در کابل استقرار یافت و
سرآغاز تحولی در پیکرة اجتماعی افغانستان گردید. بعد از آن مردم با
چالشهای مختلف در ابعاد امنیتی، آموزشی، اقتصادی و اجتماعی مواجه شدند. هر
روز بحرانها عمیقتر و مشکلات اجتماعی بیشتر میگردید.
همانطوری
که در بخش حکومتی، نظام فراگیر و ملی وجود نداشت؛ نظام آموزش و پرورش نیز
به صورت متمرکز اعمال نمیشد. در هر منطقه براساس تمایلات و اهداف گروهها،
مسایل تعلیم و تربیت دنبال میگردید.
از آغاز حاکمیت خلقیها و
پرچمیها در افغانستان، سواد آموزی گسترش یافت و این امر از نظر آنها از هر
چیزی دیگر مهمتر جلوه میکرد. به همینجهت نام آن را جهاد با بیسوادی
نهادند. این اقدام، مبارزه با بیسوادی نبود بلکه نقشة آنان این بود که در
مناطق روستایی برای خود طرفدارانی پیدا کنند«در برنامة پنج سالهای که در
آوریل1979 شروع شد، مبالغ هنگفتی به اشاعة آموزش و پرورش اختصاص داده شد.
در این برنامه پیشبینی شده بود که در سال اول یک میلیون دانش آموز جذب
کلاسهای نو آموزی شوند. در سال بعد دو میلیون و در سال سوم سه میلیون دانش
آموز، دورههای نو آموزی را شروع کنند. در صورت موفقیت در این راه، شش
میلیون نفر با سواد میشدند. علاوه بر این در آن زمان یک میلیون و نیم آدم
با سواد در افغانستان وجود داشت. به این ترتیب در عرض سه سال میزان با
سوادان از ده درصد به پنجاه درصد میرسید؛ یعنی افغانستان یکی از
پرسوادترین کشورهای آسیا میشد».[18]
در پایان فوریة1979 رسانههای
دولتی با کمال غرور اعلام کردند که یکصد و هشتاد هزار دانش آموز در6200
کلاس ثبت نام کردهاند و 3500 معلم به آنان درس میدهند. در ولایت وردک به
تنهایی پانصد و شصت کلاس تشکیل شده بود. مأمورین حزب خلق در همهجا با مردم
محل همکاری میکردند تا آنها را به شرکت در کلاسها وادار کنند. در نهایت
محتوای اساسی سیاسی کلاسهای سواد آموزی موجب پیشرفت دولت در آموزش و پرورش
گردید.[19]
سرانجام در طی دو دهة اخیر شیرازة آموزش و پرورش مانند
سایر عرصههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی افغانستان از هم پاشید. نظام تعلیم
و تربیت به صورت متمرکز و یکسان نبود و از سیستمهای آموزشی مختلف استفاده
میگردید. بیکیفیتی مدارس جدید و بخصوص مسدود شدن مکاتب زنان در سراسر
کشور توسط طالبان معضل دیگری را ایجاد کرد و وضع معارف را بیشتر رقتبار
ساخت. اکثریت مدارس طی جنگهای متمادی از بین رفت و یا شدیدا خسارهمند
گردید.
تعدادی از معلمان آزموده و مسلکی بنا به شرایط ناگوار از
معارف فاصله گرفتند که این خود یک صدمة بزرگ معنوی بر پیکر معارف کشور
محسوب میگردد. همچنین با توجه به شرایط دشوار سیاسی و اقتصادی علاقة مردم
به تعلیم و تربیت کمتر گردید. تعداد زیادی از شاگردان جهت امرار معاش،
مدارس را ترک گفتند و به کارهای شخصی مصروف شدند.[20]
ب)ژاپن
با
رویکار آمدن دولت نظامی توکوگاوا (1573-1603) آموزش و پرورش ژاپن از
مرکزیت نسبی برخوردار شد ولی این امر جنبة محافظهکارانه و سنتی داشت و
افراد بر حسب اصل و نسب و تبار خانوادگی خاص، جهت تصاحب مناصب و مشاغل
دولتی تربیت میگردیدند و همة طبقات جامعه دسترسی به آموزش همگانی نداشتند.
وقتی امپراتور میجی حکومت فئودالها را از ژاپن برانداخت، به امر تعلیم و
تربیت ملت خود توجه واقعگرایانه داشت و در منشور پنج مادهای او آمده
است:«عموم افراد باید از تعلیم و تربیت بهرهمند شوند و بنیاد حکومت باید
بر توسعة فرهنگ استوار باشد.» و برای تحقق آن بر دو اصل مهم تأکید ورزید:
1- اعزام جوانان صاحب استعداد به منظور فراگیری علوم جدید به مؤسسات عالی کشورهای دیگر؛
2- استخدام کارشناسان برای تربیت متخصصان ژاپنی در داخل کشور.[21]
ژاپنیها
افزون بر دگرگونیهای حکومتی، در تحولات سیاسی و اجتماعی خویش، تحت تأثیر
آیینهای دینی و مذهبی با خصوصیات و ویژگی خاصی که دارند، بوده و از نظام
آموزشی خوبی برخوردار بوده است و در شرایط فعلی طبق قانون اساسی این کشور،
آزادی مذهبی برای همه تضمین گردیده است و هیچ سازمان و ارگان مذهبی نبایستی
از دولت امتیازی دریافت کرده و یا هیچگونه قدرت سیاسی اعمال نماید.
ارگانهای حکومتی باید از فعالیت در امر تعلیمات مذهبی یا هر نوع فعالیت
مذهبی پرهیز نمایند. اگرچه در ژاپن مذهب رسمی وجود ندارد، معهذا آیینهای
شینتو و بودا در میان مردم رواج داشته و بیشترین پیروان را به خود اختصاص
دادهاند.
در نهایت، خانوادة سلطنتی در این آیینها حالت تقدس به
خود گرفته و در اوایل قرن نوزدهم میلادی یک نوع وطن پرستی براساس آیین
شینتو در ژاپن حکم فرما شد. بعد از اصلاحات میجی (1868) در بخشهای مختلف
سیاسی و آموزشی و بهخصوص در طی جنگ جهانی دوم، آیین شینتو به عنوان دین
رسمی کشور توسط دولت ترویج گردید. در حال حاضر، طبق قانون اساسی جدید، آیین
شینتو هیچگونه امتیاز خاصی ندارد، اما هنوز هم نقش عمدهای در مراسم مهم و
بسیاری از جنبههای زندگی ژاپنیها ایفا مینماید.[22]
این کشور
نیز یکی از کشورهایی است که در عرصة سیاسی و اجتماعی به نهاد آموزش و پرورش
اهتمام ورزیده است. اهداف و سیاستهای حکومت و گروههای سیاسی در
برنامهریزی و نظام تعلیم و تربیت آن دخالت داشته است. این امر نتیجة نظام
سیاسی آزاد و مبتنی بر خصوصیات ملی بوده است. «ژاپنیها با اعتقاد به حیاتی
و سرنوشتساز بودن ویژگیهای تکنژادی و تکزبانی جامعۀ خود و نیز در
اختیار داشتن یک نظام سیاسی لیبرال دموکرات مداوم، شیوة کهن قیمومیت و
حمایت را حفظ کردهاند. بنابراین، پافشاری بر حفظ روابط ملی امری همیشگی و
فراگیر بوده است.»[23]
خط مشی و سیاستهای ملی آموزش و پرورش ژاپن به کمک سازمانهای مختلفی صورت میگیرد که عبارتند از:
1-
کمیته آموزش و پرورش مجالس مقننه، براساس قانون اساسی ژاپن، تعلیم و تربیت
حق مسلم هر فرد ژاپنی است و از طرف نمایندگان مردم با تصویب قوانین تضمین
میگردد.
2- کمیتههای آموزش و پرورش احزاب فعال در عرصة سیاست،
احزاب سیاسی فعال دیدگاههای ویژة حزب خود را در زمینة آموزش و پرورش از
طریق نمایندگان منتخب خود به پارلمان این کشور منعکس میکنند.
3-
دیوان عالی کشور، این نهاد، تطبیق قوانین آموزش و پرورش، با قانون اساسی و
حراست از آزادیهای مسلم افراد جامعه را در این کشور به عهده دارد.
4- اتحادیه معلمان، یکی از نهادهای پرقدرت در تعیین شکلگیری سیاستهای آموزشی به حساب میآید.
5-
اتحادیههای صنفی، نظر به اینکه صاحبان مشاغل برای راه اندازی چرخة
اقتصادی خویش نیاز به افراد تحصیل کرده دارند؛ در خصوص نوع تخصصها و
مهارتها و مدیریت آموزشی سیاستگذاری میکنند.[24]
اهداف آموزش و پرورش
الف) افغانستان
نهاد
آموزش و پرورش همانند پدیدههای اجتماعی دیگر که در روند مدیریت زندگی
انسانها تأثیر دارد، دارای اهداف معنوی و مادی است که نیازهای انسانها را
برطرف میکند. اهداف عمومی تعلیم و تربیت در افغانستان نیز دارای ویژگیها
و شاخصهای ذیل میباشد:
1- اهداف اعتقادی و اخلاقی، تقویت ایمان،
اعتقاد به دین مقدس اسلام بدون افراط و تفریط، خودشناسی و خداشناسی، الزام
به سجایایی اخلاقی و...
2- اهداف علمی و آموزشی، مهارتهای آموزشی
از قبیل خواندن، نوشتن، تقویت تفکر و خلاقیت در زمینههای علمی، آموشی و
فرهنگی، ابراز استعداد و...
3- اهداف فرهنگی و هنری، شناخت فرهنگ و
هنرهای سالم ملی و جهانی، پرورش ذوق و استعداد، حفظ اصالت و انکشاف فرهنگ و
سنتهای پسندیده و...
4- اهداف مدنی و اجتماعی، تحکیم بنیاد روابط
خانواده برپایه تساوی حقوق، احترام به قانون بدون توجه به قوم، ملیت و
مذهب، تقویت روحیة برادری و عدالت اجتماعی، روحیة انتقاد پذیری و تحمل و
گذشت، رعایت حقوق همگانی و...
5- اهداف اقتصادی، درک ضرورت انکشاف
اقتصادی و اهمیت کار، روحیه قناعت پذیری و پرهیز از اصراف و تجملگرایی،
روحیة حراست از اموال و سرمایههای ملی، رفع بیکاری و وابستگی اقتصادی و...
6-
اهداف صحی، درک ضرورت شیوههای سالم زندگی در حوزة فردی و اجتماعی، تأمین
سلامت جسمی و روانی از طریق ایجاد شرایط مناسب ورزشی و محیط زیست، رعایت
حفظ صحت عمومی و...[25]
ب) ژاپن
اهداف نظام آموزش و پرورش ژاپن برای نیمة دوم قرن بیستم بعد از بررسی و کارشناسی با عناوین و خصوصیات ذیل تدوین گردیده است:
1-
ویژگیهای هر فرد ژاپنی نسبت به خودش، ابتکار، تسلط به خود، احترام و
آزادی و... از خصوصیات فرد آرمانی ژاپنیها در اهداف آموزش و پرورش محسوب
میشود.
2- ویژگیهای هر فرد ژاپنی نسبت به جامعه، کارگزار متعهد، احترام به ارزشهای اجتماعی، آیندهنگری و...
3- ویژگیهای هر فرد ژاپنی نسبت به محیط خانواده، تعلیم و تربیت، مهماننوازی، آسایش و آرامش در محیط خانه و...
4-
ویژگیهای هر فرد ژاپنی به عنوان یک تبعه ژاپن، حس وطنخواهی، احترام به
میراث فرهنگی و نمادهای ملی در ترویج هنجارهای عالی ملی و بین المللی
و...[26]
نتیجهگیری و مقایسه
از بررسی و تحلیل تاریخی هردو کشور
به دست میآید که نهاد آموزش و پرورش آنها، از تعالیم دینی و مذهبی آنان
تأثیر پذیرفته است. افغانستان کشوری است که دارای قدمت تاریخی که در پارة
از مقطع تاریخی خود دانشمندانی را پرورانده است. متأسفانه آموزش و پرورش از
ناحیة سیاستگزاران و مدیران سیاسی، ضربة جبران ناپذیری در قرنهای اخیر و
بهخصوص در دهههای اخیر خورده است. بعد از کودتای نظامی رژیم کمونیستی به
اندازهای بینظمی در کشور حاکم گردیده بود که حتی نظام آموزشی متمرکز
وجود نداشت و بسیاری از کودکان دسترسی به تعلیم وتربیت نداشتند. در شرایط
فعلی با اینکه نظام سیاسی استقرار یافته است، باز هم تعدادی زیادی از
واجدین لازم التعلیم، شرایط و امکانات رفتن به مدارس یا مکاتب را ندارند.
برخلاف ژاپنیها که با برخورداری از نظام آموزشی متمرکز، فرزندانشان به
راحتی و بدون مشکلات به تحصیل خود ادامه میدهند.
در حالیکه
ژاپنیها مسایل تعلیم و تربیت خود را با سیاست گروهها و دولت
درآمیختهاند، آموزش و پرورششان از رشد چشمگیری برخوردار هستند. این امر
نتیجة اهتمام گروهها و سیاستمداران آنان هستند که به طور مشترک به مسایل
آموزش و پرورش خویش پرداختهاند.
هر دو کشور دارای اهداف عالی در
زمینة آموزش و پرورش هستند. تفاوت عمدهای که در این رابطه مشاهده میشود
این است که اهداف تعلیم و تربیت در افغانستان برخلاف ژاپن، دارای جنبة
معنوی و اعتقادی است که مبتنی بر آموزشهای اسلامی است. دیگر اینکه
ژاپنیها تأکید بر خصوصیت ملی یا ژاپنی بودن و دفاع از آن را در اهداف
آموزش و پرورش خود گنجانیده است که چنین امری در افغانستان مشاهده نمیشود.
البته قابل یادآوری است که اهداف تعلیم تربیت افغانستان طبق شرایط فعلی
ترسیم شده است در حالی که اهداف آموزشی ژاپنیها از مدتها قبل در فکر و
اندیشة هر ژاپنی نهادینه شده است.
نکتة اساسی دیگر، میزان تحقق
اهداف تعلیم و تربیت در هر دو کشور است. ژاپنیها با تواناییهای اقتصادی،
تکنولوژیکی، صنعتی و... که دارند توانسته است به آن اهداف دست یابند. در
حالی که در افغانستان از گذشتههای دور چنین هدفهای وجود نداشته و در
شرایط فعلی نیز به یادداشتهای مکتوب بسنده شده و تاکنون به آن دست نیافته
است.
پینوشتها
[1]- کاردان، علیمحمد و دیگران، درآمدی بر تعلیم و تربیت اسلامی(1)، (فلسفه تعلیم و تربیت)، تهران، سمت، چاپ اول1372، ص2.
[2]- گوتک، جرالد، مکاتب فلسفی و آراء تربیتی، ترجمة محمدجعفر پاکسرشت، تهران، سمت، چاپ چهارم 1384، ص11.
[3]- آقازاده، احمد، آموزش و پرورش تطبیقی، تهران، سمت، 1385 چاپ ششم، ص125.
[4]- سایت اندیشه و پیکار، برگرفته از فرهنگ فرانسوی روبر.
[5]- دولت آبادی، بصیر احمد، شناسنامه افغانستان، تهران:محمد ابراهیم شریعتی افغانستانی(عرفان)چاپ دوم، 1381، ص33.
[6]- مدیر، ژاپن در یگ نگاه، وب سایت رایزنی علمی و سرپرستی دانشجویان ایرانی در جنوب شرق آسیا، 1385.
[7]- وزارت معارف، ریاست تألیف و ترجمه، نصاب تعلیمی معارف افغانستان، کابل،1382، ص2.
[8]- همان.
[9]- غبار، میرغلام محمد، افغانستان در مسیر تاریخ، تهران، جمهوری، چاپ ششم 1375، ص66.
[10]- وزارت معارف، پیشین.
[11]- آقازاده، پیشین،
[12]- همان، ص126.
[13]- همان، صص137-138.
-[14] غبار، پیشین، ص180.
-[15] همان، صص184-183.
[16]- جمعه، آیه2.
[17]- هیمن. آنتونی، افغانستان در زیر سلطه شوروی، ترجمه اسدالله طاهری، تهران، شباویز، چاپ سوم1367، صص69-70.
[18]- همان،ص136.
[19]- همان،ص137.
[20]- وزارت معارف، پیشین، ص3.
[21]- آقازاده، پیشین،صص126-127.
[22]- مدیر، پیشین،
[23]-
شاملی. عباسعلی، «چشم اندازی بر شاخصهای فرهنگی نظام آموزش و پرورش در
کشور ژاپن»، مجله معرفت، شماره 44، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام
خمینی،1380، ص53.
[24]- آقازاده، پیشین،صص148-149.
[25]- وزارت معارف، صص11-12.
[26]- آقازاده، پیشین، ص146.