اندیشه فردا

سیاسی ، اقتصادی ،اجتماعی ،فرهنگی ، مدیریتی

اندیشه فردا

سیاسی ، اقتصادی ،اجتماعی ،فرهنگی ، مدیریتی

سکولاریسم و اسلام (3)

اشاره:

در بخش اول این مقاله به بیان معنای لغوی سکولاریزم و واژه های مشابه آن، معنای اصطلاحی سکولاریزم، اصول و بنیادهای اساسی تفکر سکولاریزم، ریشه های تاریخی سکولاریزم، و عوامل و زمینه های پیدایش آن در جهان غرب پرداخته شد .

اشاره:

در بخش اول این مقاله به بیان معنای لغوی سکولاریزم و واژه های مشابه آن، معنای اصطلاحی سکولاریزم، اصول و بنیادهای اساسی تفکر سکولاریزم، ریشه های تاریخی سکولاریزم، و عوامل و زمینه های پیدایش آن در جهان غرب پرداخته شد .

در بخش دوم، مطالبی چون: انگیزه های ترویج سکولاریزم در غرب، نمودهایی از سکولاریزم در تاریخ مسلمین، ریشه های سکولاریزم و دوران حاکمیت و سپس افول این اندیشه در ایران، مورد بحث و بررسی قرار گرفت .

در این بخش، پس از تبیین مفهوم سیاست، کاربردهای واژه سیاست در متون اسلامی، ضرورت حکومت و فلسفه آن از نظر اسلام، و تفاوت حکومت و سیاست اسلامی با حکومت مبتنی بر سکولاریسم، دلایل جدا ناپذیری دین از سیاست مورد بحث قرار می گیرد .

. . .

آمیختگی دین اسلام با سیاست و جداناپذیری آن برای کسانی که درک صحیحی از این مکتب داشته باشند، امری قطعی بوده و هیچ تردیدی در آن نیست . تا آن جا که غیر مسلمانان نیز بر این امر اذعان نموده اند . به عنوان نمونه، ژان ژاک روسو یکی از علمای بزرگ مسیحی می گوید:

«حضرت محمد صلی الله علیه و آله دراین باره به راستی نظرات دقیقی داشت، و نظام سیاسی استوار و پابرجایی را پی ریزی نمود، که این نظام پیوسته در پرتو حکومت جانشینانش استمرار داشت . در این نظام فقط یک حکومت برقرار بود که همه امور اجتماع را سرپرستی می نمود . اما چون عرب به رشد و شکوفائی رسید، ظاهرا به فرهنگ و تمدن بشری دست یافت، ولی در حقیقت به موجودی بی عرضه و بی تحرک تبدیل شد; نژاد بربر، بر وی برتری یافت و او را به زیر سلطه خود کشید . در این هنگام، تفکیک بین قدرت دین و قدرت دولت آشکار گردید و دو سلطه بر جامعه حکومت یافت . (1) »

براساس دین مقدس اسلام، ولایت و حاکمیت مطلق از آن خداوند است و اعمال این حاکمیت به اذن الهی به پیامبران و جانشینان خاص و عام او منتقل می شود . و این به معنای حضور دین در تمام عرصه های حیات بشری است .

سکولاریسم سعی دارد دین را از صحنه های اجتماعی و سیاسی حذف و آن را به زندگی فردی و عبادی اختصاص دهد و حق قانونگذاری و حاکمیت را به غیر خدا واگذار کند، اما در اندیشه توحیدی و اسلامی، قانون گذاران و مسؤولین قضایی و مجریان قانون باید به گونه ای از سوی خدا ماذون باشند، در غیر این صورت حق تصدی مقامات مذکور را ندارند . اسلام برای همه شؤون اسلامی (چه فردی و چه اجتماعی) قوانین و مقرراتی دارد .

پیش از بیان ادله جدا ناپذیری دین از سیاست از نظر اسلام، لازم است به نکاتی اشاره کنیم:

مفهوم سیاست

سیاست واژه ای عربی است و از ریشه «ساس، یسوس » اخذ شده و در لغت به معنای حکومت، ریاست، امر و نهی، رعیت داری، اصلاح امور مردم و پرداختن به آن بر طبق مصالح مردم و نگاه داشتن حد هر چیزی است . (2)

کاربردهای واژه سیاست در متون اسلامی

در منابع دینی واژه سیاست به طور مکرر به کار رفته است . در بعضی از روایات و ادعیه، علم سیاست از صفات و ویژگی های رهبران الهی شمرده شده است . چنان که در حدیث می خوانیم:

«و الامام . . . مضطلع بالامامة، عالم بالسیاسة; (3) امام . . . حامل و برپا دارنده رهبری جامعه و آگاه به سیاست است .»

و در زیارت جامعه می خوانیم: «السلام علیکم یا اهل بیت النبوة و موضع الرسالة و . . . قادة الامم و ساسة العباد و ارکان البلاد . . . ; (4) سلام بر شما اهل بیت نبوت و جایگاه رسالت و . . . پیشوایان امت ها و سیاست گذاران بندگان خدا و ارکان [محکم] شهرها .»

امام صادق علیه السلام می فرماید:

«نحن اخیار الدهر و نوامیس العصر و نحن ساسة العباد و ساسة البلاد; (5)

ما (اهلبیت علیهم السلام) بهترین افراد روزگار و نوامیس عصریم و ما سیاستگذار بندگان خدا و شهرهاییم .»

در حدیث دیگری بر این نکته تاکید شده است که امور دینی و دنیوی به رهبران الهی واگذار شده تا ضمن تربیت بندگان الهی، آنان را با سیاست و درایت خویش به سوی سعادت و هدف نهایی رهنمون سازند .

«ان الله عزوجل ادب نبیه فاحسن ادبه فلما اکمل له الادب قال: انک لعلی خلق عظیم، ثم فوض الیه امر الدین و الدنیا و الامة لیسوس عباده; (6) «خداوند پیامبرش را خوب تربیت کرد، وقتی که تربیت او را تکمیل نمود، فرمود: تو دارای خلق [نیک و] عظیمی هستی، سپس امر دین و دنیا و امت را به پیامبر واگذار کرد، تا سیاست امور بندگان را به عهده بگیرد .»

در روایات دیگری معیارها و شاخص های سیاست اسلامی و آفت های سیاست بیان شده است که به دلیل ضیق مقال از بیان آن ها پرهیز می شود .

ضرورت حکومت و فلسفه آن از نظر اسلام

بشر از بدو خلقت در مسیر زندگی طبیعی خویش و برای دستیابی به حقوق فردی و اجتماعی و اداره امور دنیوی پیوسته به دنبال یک نظام حکومتی بوده است . از این رو در تمام جوامع بشری تا آن جا که تاریخ نشان می دهد مردم متکی به نوعی از کومت بوده اند، مانند حکومت قبیله ای، سلطنتی، استبدادی، اشرافی، و حکومت اغنیاء و ثروتمندان و بالاخره حکومت هایی از نوع آنچه در دنیای کنونی وجود دارد . این امر بیانگر آن است که بشر در هر مرحله ای از علم و دانش و فرهنگ و تمدن هم که باشد، ضرورت وجود حکومت را درک می کند، و می داند زندگی اجتماعی بدون وجود نظم و قانون و حاکمیت حتی در کوتاه مدت امکان پذیر نیست . به همین دلیل هنگامی که حکومتی از هم فرو می پاشد، تا حاکمیت جدید مستقر شود، هرج و مرج و ناامنی و آشفتگی، دزدی، قتل و . . . جامعه را فرا می گیرد .

از نظر اسلام حکومت یک امر ضروری و اجتناب ناپذیر است و معصومین علیهم السلام درباره ضرورت حکومت و رهبری و فلسفه آن بیانات فراوانی دارند، که به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم:

1- رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «لابد للناس من امارة برة او فاجرة فاما البرة فتعدل فی القسم و تقسم بینکم (فیکم) بالسویة و اما الفاجرة فیبتلی فیها المؤمن و الامارة خیر من الهرج . قیل یا رسول الله و ما الهرج؟ قال القتل و الکذب; (7) مردم چاره ای جز داشتن حکومت ندارند; نیکوکار باشد یا بد کار . اما حاکم نیکوکار در تقسیم (اموال) به عدالت رفتار می کند و [اموال عمومی و بیت المال را] به صورت مساوی [و عادلانه] بین شما تقسیم می کند، و اما [در حکومت] فاجر، مؤمن مورد ابتلا و آزمایش قرار می گیرد . و حکومت بهتر از هرج و مرج است . گفته شد، ای رسول خدا! هرج چیست؟ فرمود: کشتار و دروغ گویی .»

2- روزی هنگامی که امام علی علیه السلام در میان جمعی از مردم در مسجد بود شخصی وارد شد و با صدای بلند فریاد زد: «لا حکم الا لله » امام با خونسردی در ابتدا متن شعار را به عنوان تایید تکرار کرد و سپس آیه 60 از سوره روم «ان الحکم الا لله » را تلاوت کرد و فرمود: «کلمة حق یراد بها الباطل! ; سخن حقی است که از آن برداشت باطل می شود!»

سپس خطاب به مردم حاضر در مسجد فرمود:

«فما تدرون مایقول هؤلاء؟ یقولون: لا امارة، ایها الناس، انه لا یصلحکم الا امیر بر او فاجر;

می دانید اینان (خوارج) چه می گویند؟ آن ها می گویند امارت [و فرماندهی و رهبری] باطل است، هان! ای مردم توجه داشته باشید که مصالح شما را تامین نمی کند مگر امیر نیکوکار یا بدکار .»

مردم که نیاز جامعه به مطلق حکومت و رهبری و حتی حکومت و رهبری امام فاجر - آن هم از زبان امام امیرالمؤمنین علیه السلام - برایشان کاملا تازگی داشت، با تعجب پرسیدند:

«هذا البر قد عرفناه فما بال الفاجر؟;

نیاز جامعه به رهبر نیکوکار مشخص است ولی چگونه مردم از امام فاجر نیز بی نیاز نیستند .»

امام در پاسخ فرمود:

«یعمل فی امرته المؤمن، و یستمتع فیها الکافر، و یبلغ الله فیها الاجل، و یجمع به الفی ء، و یقاتل به العدو، و تامن به السبل، و یؤخذ به للضعیف من القوی حتی یستریح بر و یستراح من فاجر; (8)

مؤمن در حکومت او کار می کند و کافر در آن بهره خویش را می یابد . و خداوند در آن اجل [و سرنوشت هر کس] را می رساند و به وسیله او اموال بیت المال گردآوری شده و به کمک او با دشمنان مبارزه می شود، جاده ها امن می گردد، و حق ضعیفان از زورمندان گرفته می شود، تا مردم نیکوکار در رفاه و از دست بدکاران در امان مانند .»

بدیهی است، این که می فرماید: «لابد للناس من امیر بر او فاجر» ، مفهومش این نیست که این دو یکسانند، بلکه منظور این است که در درجه اول باید زمامداری عادل و نیکوکار پیدا کرد، و اگر نشد وجود زمامدار ظالم از هرج و مرج بهتر است .

3 . امام علیه السلام در روایت دیگری می فرماید:

«وال ظلوم خشوم خیر من فتنة تدوم; (9)

زمامدار ظالم و ستمگر بهتر است از فتنه [و هرج و مرجی] که پیوسته در جامعه وجود داشته باشد .»

این به خاطر آن است که اگر دسترسی به حکومت عادل نباشد، حداقل حکومت ظالم برای حفظ خویش نیز مجبور است امنیت را حفظ کند و مرزهای کشورش را از تجاوز دشمنان محفوظ نگهدارد، در حالی که اگر قید و بند حکومت برداشته شود همه چیز به هم می ریزد، و افراد فاسد و مفسد، اموال مردم را به تاراج می برند و خون بی گناهان را بی حساب می ریزند و دشمنان به آسانی در قلمرو آن کشور نفوذ می کنند و آن ها را تحت سلطه خویش در می آورند .

تفاوت حکومت و سیاست اسلامی با حکومت مبتنی بر سکولاریسم

تفاوت حکومت و سیاست اسلامی و حکومت های مبتنی بر سکولاریسم را می توان در سه محور اساسی مورد ارزیابی و بررسی قرار داد .

1 . تفاوت در مبانی فکری

براساس اندیشه سیاسی اسلام، حاکمیت مطلق از آن خداست و خداوند منشاء مشروعیت حاکمیت دینی است و سیاست اسلام مبتنی بر قوانین آسمانی می باشد . براساس این اندیشه، دین در تمام شؤون زندگی انسان - اعم از امور اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، اخلاقی و - . . . دخالت تام دارد و عقل و علم در سایه آموزه های دینی مناسبات اقتصادی و سیاسی جامعه را سامان می بخشند .

اما چنانکه در بخش نخست این مقاله بیان شد، اومانیسم، عقل گرایی و علم گرایی از اصول و بنیادهای اساسی تفکر سکولاریستی است . بر این اساس، محور و مدار اصلی حکومت فقط بشر است، حکومت بر مبنای قوانین بشری اجرا می شود و منشا شروعیت حکومت، ملت است . اداره شؤون اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به انسان تعلق دارد و انسان باید در سایه عقل و علم خویش، بدون استمداد از آموزه های دینی و ارزش های معنوی پایه های زندگی خود را استوار کند .

2 . تفاوت در روند اجرا

اباحیگری و لائیسیزم - چنانکه پیشتر گذشت - از بنیادهای اساسی در تفکر سکولاریستی است . از این رو در بینش سکولاریستی برای رسیدن به هدف از هر راهی می توان استفاده کرد، آنچه اصالت دارد دولت است و برای حفظ مصلحت دولت، حاکم می تواند دروغ بگوید و به هر امری دست زند . پایبندی سیاستمدار به دین و اخلاق به میزانی توصیه می شود که ضامن مصلحت و موفقیت وی باشد . در حقیقت آنان به دین و اخلاق نگرش ابزاری دارند .

اما در تفکر اسلامی باید در چارچوب شرع حرکت کرد و برای دستیابی به هدف می بایست از ابزار مشروع استفاده نمود .

در حاکمیت دینی و سیاست اسلامی، دستیابی به هدف و کسب پیروزی از راه جور و ستم و ابزار نامشروع صحیح نیست . امام امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «اتامرونی ان اطلب النصر بالجور; (10) آیا مرا امر می کنید که پیروزی را با ستم به دست آورم؟ ! (11) »

3 . تفاوت در هدف

در تفکر سکولاریستی، هدف دولت تلاش برای حفظ حاکمیت و ایجاد موازنه میان آزادی و عدالت است . یعنی این که چه باید کرد که آزادی های فردی محدود نشود و قدرت حاکمان چگونه کنترل شود که مخل به آزادی افراد (آزادی که خودشان تفسیر می کنند) نباشد؟

براساس آنچه در بحث اباحیگری به عنوان یکی از اصول اساسی سکولاریزم گذشت، در این اندیشه، خود حکومت هدف است، و حفظ مقام، قدرت و به دست آوردن ثروت از هر راه ممکن بیش از همه چیز اهمیت دارد .

اما در بینش اسلامی، هدف از سیاست و حاکمیت، احیای دین و سنت های الهی، اقامه قسط و عدل، اجرای قوانین و حدود الهی برای ایجاد امنیت و فراهم ساختن زمینه ای جهت رشد مادی و معنوی، رهاندن انسان ها از ظلمت به سوی نور، اصلاح جامعه، مبارزه با بدعت ها، تعلیم و تربیت صحیح، احقاق حقوق مردم به ویژه حقوق افراد ضعیف، و در نهایت دستیابی به فضیلت، کمال و معرفت است .

خداوند متعال می فرماید:

«قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین، یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات الی النور باذنه و یهدیهم الی صراط مستقیم » (12) ;

«از طرف خداوند نور و کتابی آشکار به سوی شما آمد، خداوند به برکت آن، کسانی را که از خشنودی او پیروی کنند به راه های سلامت هدایت می کند، و آن ها را به اذن خود از تاریکی ها و ظلمت ها به سوی نور و روشنائی می برد و آن ها را به راه راست رهبری می کند .»

امام امیرالمؤمنین علیه السلام با اشاره به فلسفه حکومت اسلامی و هدف از این حکومت می فرماید:

«اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسة فی سلطان، و لا التماس شی ء من فضول الحطام، و لکن لنرد المعالم من دینک، و نظهر الاصلاح فی بلادک فیامن المظلومون من عبادک، و تقام المعطلة من حدودک;

خدایا تو می دانی جنگ و درگیری ما برای بدست آوردن قدرت و دنیا و ثروت نبود، بلکه می خواستیم نشانه های حق و دین تو را به جایگاه خود برگردانیم، و در سرزمین های تو اصلاح را ظاهر کنیم تا بندگان ستمدیده ات در امن و امان زندگی کنند و قوانین و مقررات فراموش شده تو [بار دیگر] اجراء گردد .» (13)

از نظر اسلام حکومت وسیله است نه هدف، و هدف از آن به کمال رساندن انسان است . در این اندیشه، هدف از سیاست کرامت انسانی و تقوا بوده و توجه به حقوق بشر واجب و ضروری شمرده شده است .

دلایل جداناپذیری دین از سیاست

با توجه به نکات یاد شده اینک دلایل جداناپذیری دین و سیاست و حکومت از نظر اسلام را مورد بررسی قرار می دهیم .

دلیل اول: تاکید متون اسلامی

آیات و روایات اسلامی، ضمن طرح مبانی اندیشه های سیاسی در اسلام، اعتقاد و عمل به این مبانی و اندیشه ها را جزئی از قلمرو ایمان و بخشی از مجموعه تعالیم اسلام و حیات یک مسلمان می شمارند; به طوری که در تفکر قرآنی، تفکیک اندیشه و عمل سیاسی از ایمان و اسلام، و از زندگی اجتماعی مسلمانان امکان پذیر نیست . دقت در متون اسلامی سازگاری دین و سیاست و حکومت و عدم جدائی آن ها را به روشنی به اثبات می رساند . قرآن کریم و احادیث اهل بیت علیهم السلام به دو گونه جدا ناپذیری دین و سیاست را تبیین می کنند . یکی از راه تبیین اصل حکومت و نوع حاکمیت در اسلام و دیگری از راه بیان احکام و حدودی که اجرای آن ها مقتضی وجود حکومت اسلامی است .

الف - تبیین اصل حکومت و نوع حاکمیت در اسلام

1 . آیات قرآن

قرآن کریم در آیات متعددی وضع قانون و حاکمیت مطلق را مختص خداوند می داند، مانند:

الف - «ان الحکم الا لله یقص الحق و هو خیر الفاصلین (14) » ; «فرمان جز به دست خدا نیست، که حق را بیان می کند، و او بهترین داوران است .»

ب - «له الحمد فی الاولی والاخرة و له الحکم (15) » ; «در این سرای نخستین و در آخرت، ستایش از آن اوست، و فرمان از اوست .»

ج - «ما لهم من دونه من وال (16) » ; «و جز خدا سرپرستی نخواهند داشت .»

د - «ان الحکم الا لله امر الا تعبدوا الا ایاه ذلک الدین القیم (17) » ; «فرمان جز برای خدا نیست، دستور داده که جز او را نپرستید . این است دین پا برجا .»

و در برخی از آیات، مشروعیت حکومت های خود کامه را نفی کرده، مردم را از مراجعه به چنین حاکمانی منع می کند و امر به کفر و سرنگونی آنان می نماید .

«یریدون ان یتحاکموا الی الطاغوت و قد امروا ان یکفروا به (18) » ; «می خواهند داوری میان خود را به سوی طاغوت ببرند، با آنکه قطعا فرمان یافته اند که بدان کفر ورزند .»

و در بعضی از آیات، امر به رودر رویی با حکومت طاغوت می کند، مانند آیه 17 سوره نازعات که به حضرت موسی ماموریت رو در رویی با فرعون را می دهد . چنان که می فرماید:

«اذهب الی فرعون انه طغی » ; «به سوی فرعون برو که سرکشی کرده است .»

و در پاره ای از آیات، علاوه بر الزام به حکمرانی مطابق دین الهی، متخلفان را فاسق، کافر و ظالم خطاب می کند .

«و من لم یحکم بما انزل الله فالئک هم الکافرون .(الظالمون)، (الفاسقون). (19) » ; «و کسانی که به موجب آنچه خدا نازل کرده داوری نکنند، آنان خود کافرند .(ظالمند)، (فاسقند).»

و در بعضی از آیات خطاب به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

«انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اراک الله (20) » ; «ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم، تا میان مردم به (موجب) آنچه خدا به تو آموخته داوری کنی .»

و در برخی از آیات از حکومت و رهبری و اعطای ملک و پادشاهی به بعضی از پیامبران، مانند: حضرت داود، سلیمان، ابراهیم، لوط و . . . سخن گفته شده است که خود این ها منعکس کننده وحدت و عینیت عملی دین و سیاست است:

«یا داود انا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوی . . . (21) » ; «ای داود; ما تو را خلیفه [خود] در زمین قرار دادیم; پس در میان مردم بحق داوری کن، و از هوای نفس پیروی مکن .»

«فقد ءاتینا ءال ابراهیم الکتاب و الحکمة و ءاتینهم ملکا عظیما (22) » ; «ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و حکومت بزرگی در اختیار آن ها قرار دادیم .»

و بالاخره در آیه ای دیگر امر حاکمیت را به رسول و صاحبان امر (جانشینان پیامبر) محول نموده و مؤمنین را به اطاعت از آن ها امر می کند:

«یاایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم (23) » ; «ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را (نیز) اطاعت کنید .»

و آیات فراوان دیگری که از حوصله این مختصر بیرون است و مجموعه آن ها دلالت بر آمیختگی دین با سیاست دارند .

2 . روایات

درباره آمیختگی دین اسلام با سیاست، روایات فراوانی از معصومین علیهم السلام نقل شده است که در ذیل به بعضی از آن ها اشاره می شود .

الف - امام امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه معروف شقشقیه می فرماید:

«. . . و ما اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظة ظالم، و لا سغب مظلوم، لالقیت حبلها علی غاربها و لسقیت اخرها بکاس اولها (24) ; اگر . . . خدا از علما پیمان نگرفته بود تا ستمکار شکمباره را بر نتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند، رشته این کار را از دست می گذاشتم و پایانش را چون آغازش، می انگاشتم .»

ب - آن حضرت در حدیث دیگری موقعیت امام در جامعه را به بند تسبیح تشبیه کرده و می فرماید:

«مکان القیم من الامر مکان النظام من الخرز یجمعه و یضمه فاذا النقطع النظام تفرق الخرز و ذهب، ثم لم یجتمع بحذافیره ابدا; (25)

جایگاه سرپرست در امر جامعه و حکومت به رشته و نخ تسبیح می ماند که آن را جمع کرده و در مدار خود نگه می دارد . پس آن گاه که رشته گسست، تسبیح پراکنده گشته، و دانه های آن هرگز گردهم جمع نمی شوند .»

ج - امام علی علیه السلام در یکی از نامه های خود می نویسد:

«طبق حکم خدا و حکم اسلام بر مسلمین واجب است بعد از آن که امام و پیشوایی از دنیا می رود یا کشته می شود، خواه گمراه باشد یا اهل هدایت، مظلوم باشد یا ظالم، خونش مباح باشد یا حرام، هیچ کاری نکنند و دست به برنامه جدیدی نزنند و گامی برندارند و چیزی را آغاز نکنند، پیش از آن که برای خودشان امام و پیشوای پاکدامن، عالم، پارسا، آگاه به مسائل قضائی، و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله برگزینند، تاکارهای آن ها را جمع و جور کند و در میان آن ها حکومت نماید و حق مظلوم را از ظالم بگیرد و مرزها را نگهبانی کند و اموال بیت المال را جمع آوری نماید و حج را (به طور منظم) بر پا دارد، و زکات را جمع نماید، سپس [هنگامی که امور آن ها سامان یافت] درباره پیشوایی که معتقدند مظلوم کشته شده نزد او به داوری روند، اگر آن پیشوا مظلوم بوده، داوری می کند که صاحبان خون، حق او را بگیرند و اگر ظالم بوده نگاه می کند که حکم در این میان چیست؟» (26)

د - امام رضا علیه السلام نیز در پاسخ به این سؤال که «چرا خداوند فرمانبرداری از اولی الامر را لازم شمرده است؟» دلایلی مطرح می کند، که به خوبی بر جدایی ناپذیری دین از حکومت، مهر تایید می زند . در قسمتی از این روایت آمده است: «لا نجد فرقة من الفرق و لا ملة من الملل بقوا و عاشوا الا بقیم و رئیس لما لابد لهم منه فی امر الدین و الدنیا . فلم یجز فی حکمة الحکیم ان یترک الخلق مما یعلم انه لا بد لهم منه و لا قوام لهم الا به فیقاتلون به عدوهم و یقسمون به فیئهم و یقیمون به جمعتهم و جماعتهم و یمنع ظالمهم من مظلومهم; (27)

ما گروه و ملتی را که بدون قیم و بدون مدیر دین و دنیای خود، به حیاتشان ادامه دهند نداریم . بندگان خود را نسبت به نیاز ضروری زندگی شان به خود واگذارد; [زیرا او ضرورت این امر را به خوبی می داند] . اصولا قوام و برپایی یک جامعه، تنها به وجود رهبر و سرپرستی متکی است که افراد آن ملت، به رهبری او با دشمنان خود مبارزه نموده، اموال خود را با نظارت او تقسیم نمایند، و مراسم جمعه و جماعت خود را به وسیله او برپا سازند و ظالم آن ها از مظلومشان منع شود .»

با توجه به آیات و روایات فوق به روشنی ثابت می گردد که در اسلام، دین و حکومت جداناپذیر بوده و حاکمیت مطلق از آن خداست و به اذن او به پیامبر و جانشینان آن حضرت منتقل می شود .

ادامه ادله جدا ناپذیری دین از سیاست را در بخش پایانی مقاله مطالعه خواهید کرد .

ادامه دارد . . . . . . . . .

پی نوشت ها:

1) قرارداد اجتماعی; ژان ژاک روسو، ترجمه غلامحسین زیرک زاده، (تهران: ادیب، هفتم، 1368 ش)، ص 196- 195 .

2) فخر الدین الطریحی النجفی، مجمع البحرین، ماده ساس; ابراهیم انیس، المعجم الوسیط، ماده ساس; جمال الدین محمد بن مکرم مصری، لسان العرب ماده ساس .

3) ابی جعفر محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی ترجمه سید جواد مصطفوی، ، ج 1، ص 298، باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته، ح 1 .

4) شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، زیارت جامعه .

5) علامه محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 91، ص 37 و ج 97، ص 342 .

6) ابی جعفر محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی ترجمه سید جواد مصطفوی، ج 2، کتاب الحجة، باب التفویض الی رسول الله صلی الله علیه و آله، ص 5، ح 4 .

7) علی المتقی بن حسام الدین الهندی، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج 6، ص 39، کتاب الامارة، باب 1، ح 4755 .

8) نهج البلاغه، خطبه 40; ابن ابی شیبه الکوفی، المصنف، التحقیق سید محمد اللحام (دارالفکر، بیروت - لبنان، الطبعة الاولی، 1409) ج 8، ص 741، ح 51; ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، به تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، (انتشارات اسماعیلیان، الطبعة الاولی، 1378 هق، 1959م) ج 2، ص 310، 311; جلال الدین سیوطی، تفسیر درالمنثور، (بیروت) ص 178 .

9) غرر الحکم، ج 2، ص 784 (حدیث 50، باب واو).

10) نهج البلاغه، خطبه 125 .

11) ر، ک: فلسفه سیاست، ص 21- 25 .

12) مائده/15- 16 .

13) نهج البلاغه، ترجمه دشتی، خطبه 131 .

14) انعام/57 .

15) قصص/70 .

16) رعد/11 .

17) یوسف/40 .

18) نساء/60 .

19) مائده/44، 45، 47 .

20) نساء/105 .

21) ص/26 .

22) نساء/54 .

23) نساء/59 .

24) نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، خطبه 3 .

25) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 9، ص 95 .

26) و الواجب فی حکم الله و حکم الاسلام علی المسلمین بعد ما یموت امامهم او یقتل، ضالا او مهدیا، مظلوما کان او ظالما، حلال الدم او حرام الدم، ان لا یعملوا عملا و لا یحدثوا حدثا و لا یقدموا یدا و لا رجلا و لا یبدؤوا بشی ء قبل ان یختاروا لانفسهم اماما عفیفا عالما ورعا بالقضاء و السنة، یجمع امرهم و یحکم بینهم و یاخذ للمظلوم من الظالم حقه و یحفظ اطرافهم و یجبی فیئهم و یقیم حجتهم و یجبی صدقاتهم، ثم یحتکمون الیه فی امامهم المقتول ظلما لیحکم بینهم بالحق فان کان امامهم قتل مظلوما حکم لاولیائه بدمه، و ان کان قتل ظالما نظر کیف الحکم فی ذلک) . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 7 .

27) محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، (بیروت: دارالاحیاء التراث العربی، الثانی، 1403 ق) ج 6، ص 60 .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد