اندیشه فردا

سیاسی ، اقتصادی ،اجتماعی ،فرهنگی ، مدیریتی

اندیشه فردا

سیاسی ، اقتصادی ،اجتماعی ،فرهنگی ، مدیریتی

زنان افغانستان وخرد گرایی در مدیریت

به نظر می ر سد در دوره فعلی که نیروی ها ونخبگان فکری درگیر در امر قدرت ، از یک طرف در  حال ساختار سازی وتحکیم بنیان های فرهنگی ، سیاسی ، اجتماعی واقتصادی می باشد ،بقیه در ادامه

به نظر می ر سد در دوره فعلی که نیروی ها ونخبگان فکری درگیر در امر قدرت ، از یک طرف در  حال ساختار سازی وتحکیم بنیان های فرهنگی ، سیاسی ، اجتماعی واقتصادی می باشد ، دولت ونهاد های مدنی بر زیر ساخت های ثابت واستوار قرار نگرفته وهمه چیز نا متعادل ومتزلزل است ، از طرف دیگر اراده جمعی هم در سطح مدیران ارشد وهم در طبقات پایین ، متاثر از حضور نیروهای غربی وهژمونی سلطه آنان است، نگاه به زن وحضور موثر وی در جامعه در ابعاد مختلف، بیشر نمادین وسمبلیک است وجنبه تبلیغاتی دارد . فضای بوجود آمده در اثر چنین رویکردی بدون در نظر داشت اولویت ها ، امتیازها ، تفاوت ها ،و مشترکات بین تفکرات ورفتار های زنان ، آنهم در جامعه که از یک سو مذهب واز سوی دیگر آداب قومی وقبیله ای تعین کننده است ، منجر به توسعه یافتگی وعبور از بحران نمی شود .

آسیب شناسی سیاست های اعمال شده در قبال زنان در چند سال گذشته ، به روشنی نشان می دهد که اراده قوی ومدیریت یکسان در جهت احقاق حقوق زنان وبستر سازی لازم در این زمینه وجود ندارد ، هیاهوی به وجود آمده وحرکات تبلیغی وتهیجی ، بیش از عینیت سازی است که نه تنها به آرامش اجتماعی منجر نمی شود بلکه خود بحران زا است . ریشه چنین رویکرد نامناسب که منشا تولید اشتباه وخطا در مورد جایگاه ومطالبات زنان وبزرگ نمای شاخص های غیر ضروری در جامعه شده ، تدابیر غیر کار شناسانه ای است که منجر به ایجاد جو ملتهب وانتظارات غیر واقع بینانه در جامعه می گردد. تولید نیاز وخلق انتظارات ، نیازمند ارضای بموقع وبسامان کردن کمبود ها وکاستی ها وترسیم نمود عینی وفزیکی آن برای قضاوت جامعه است که منجر به آرامش روانی وسیر حرکت یکسان اجتماعی می شود . اما اگر شرایط اجتماعی به موازات انتظارات تولید شده ، روش ارضای آن را نتواند تولید کند ، باز خورد منفی را بدنبال داشته ومنجر به ناهنجاریهای اخلاقی واز بین رفتن اعتماد اجتماعی می گردد که تبعات آن بسیار مخرب تر خواهد بود.

جایگاه زنان در چشم انداز آینده

بعد از سر نگونی رژیم طالبان والغای قوانین قرو ن وسطای آن ، اداره جدید بر بنیان دموکراتیک بوجود آمد ، نیروهای اجتماعی از جمله روشنفکران نویسندگان ما دچار بهت وحیرت گردیدند . احساس فضای آزاد وتصور خروج از اختناق طالبانیسم وتجربه دوران تلخ آن زمان ، باعث شد که نظریه پرد ازی در موضوعات اجتماعی از جمله مسایل زنان در طیف وسیع آغاز گردد و راهکار های زیاد برای حل مشکلات زنان ارائه گردد. نباید تردید کرد که دولت مردان ، متفکرین ، تئورسین هاوعناصر روشن جامعه ، در سالهای نخست دچار ذوق زدگی شدند ومتاثر از فضا آن زمان به خلق نظرات احساسی ، وعاری از منطق منسجم در موضوعات زنان اقدام کردند که انتظارات کاذب را به وجود آورد . شایسته است که در موضوع اساسی چون زنان عقلانیت وسنجیدگی در مصدر نظر وعمل قرار گیرفته ومتناسب با شرایط وظرفیت ها ، توان اجرای جامعه به سمت آینده روشن هدایت گردد . پر واضح است که در حرکت رو به جلو، جهش های تک بعدی ومقطعی مناسب نیست بلکه ماشین محرک، شتاب متوازن را در تمام ابعاد اجتماعی به وجود آورد . توسعه اجتماعی زنان زیر مجموعه توسعه کل کشور وبخش جدا ناپذیر آن می باشد . ما در راستای ساخت نظام مطلوب ، ابتدا نیازمند شاخص سازی وتعین پیش فرض های معین بر خواسته از اهداف تبیین شده هستیم که یکی از این شاخص ها واهداف ،الگوی توسعه زنان است . در مهندسی مدیریتی تمام بخش های توسعه نیازمند عطف توجه ومدیریت یکدست می باشد . اگر به راستی حرف و حدیث های که در باره حقوق زنان وتوسعه اجتماعی آنان ابراز می شود ، نه یک شعار که یک واقعیت است که اراده عمومی بر اجرای ساختن آن تاکید می کند ، باید الگوی توسعه زنان را به عنوان یک ضرورت عینی در سطح سایر برنامه توسعه قرار دادتا شتاب این فرایند ، آن را نیز شامل گردد.برای رسیدن به این هدف موارد ذیل پیشنهاد می شود .

نگاه تخصص گرایانه

در جوانع توسعه یافته ، میزان کارکرد بالای زنان ، حضور آنها در پست های حساس ومدیریت های کلان می باشد . از آنجا که دانش جامعه وفرهنگ شهروندان ، در سطح عالی قرار دارد ، توقعات اجتماعی بر مدیریت های تخصصی تاکید می کند . بسیار دیده شده است که افکار عمومی ، مدیران غیر حرفه ای که از تجربه ودانش لازم برخوردار نبودند را بر نتافته وبا فشار سیاسی منجر به کناره گیری آنها شدند . این مهم اما در کشورهای توسعه نیافته وفقیر ، مهم جلوه نمی کند ، مدیران دولتی پیش از آنکه بر اساس لیاقت وشایستگی وکاردانی بر کرسی مدیریت بینشینند ، متاثر از زدوبند ها وگرایش های جناحی صعود می کند وسکان دار هدایت بخش از مدیریت کشور می گردد.

در افغانستان اما تا حال حضور زنان در مدیریت های جامعه ، در عینیت، مستقل از یک هدایت مردانه نبوده است واین می رساند که علی رغم تحولات به وجود آمده ، میزان تاثیر گزاری مردان بر زنان آنهم در حد وسیع وظلم تاریخی آنان بر این قشر همچنان ادامه دارد . برای برداشتن شکاف بین مردان وزنان ورفع تبعیض وجبران نابرابری های اجتماعی ، لازم است که اولا نوع نگاهها به مدیریت زنان تخصصی شود ، مدیران زن که شرایط احراز مناصب بالا با شاخص های مدیریتی وتوانمدیهای  اجرای را دارد، بتوانند با دانش وتخصص، شرایط محیطی وفزیکی ، تمایلات ، رفتار ها وبینش ها را در کارآمدی وهدایت فرایند پیشرفت ، در قالب الگوی توسعه عمومی ، خصوصا توسعه انسانی زنان تعدیل کند تا از یکطرف از تجربه علمی بانوان فرهیخته در مجاری مورد نیاز به صورت اصولی استفاده گردد واز سوی دیگر تاثیر لابی های قدرت وگروه های فشار در استخدام مدیران نالایق به حد اقل تنزل پیدا کرده وبدین ترتیب فرایند استخدام زنان در حوزه مدیریت کشور و استفاده از کفایت آنها بدون لحاظ گرایشهای سیاسی ، جناحی وقومی انجام شود.

ایجاد بستر های پرورشی

اهتمام عمومی خصوصا مدیران ارشد در ایجاد بستر های پرورشی وفرهنگی با هدف حذف فاصله ها وشکاف های موجود در جامعه وارتقای سطح فکری وفرهنگی زنان ، از اولویت های اصلی در فرایند ارتقای جایگاه اجتماعی زنان می باشد. با این رویکرد زنان جامعه ما، از ابتدای رسیدن به شعور اجتماعی ، ظلم تاریخی بر خود را احساس کرده و این انگیزه می شود تا با افزودن برتوانای های علمی وفرهنگی خود ، بتوانند در یک چشم انداز مشخص حد اقل خود را به پای مردان رسانده ، ظرفیت وقابلیت های خود را به نمایش بگذارد . باید در نظر داشت که صرفا از راه بسط فرهنگ وارتقای سطح دانش جامعه ، می توان نگاه بد بینانه وغیر علمی نسبت به زنان را که ریشه در سنت ونظام قبیله ای دارد عوض کرد و بر مرده ریگ این نظام معنای ، نظام معرفتی جدید را بنیان نهاد وبدین سان با پالایش کلی ورستاخیز فرهنگی می توان نوع نگاه عمومی به زنان ورهیافت تحقیر آمیز به این قشر را از بنیاد تغییر داد.

قدرت اجرای وسیع

برای کشور مانند افغانستان که فرایند ملت سازی در آن تکمیل نشده ، سازمانهای دولتی وبخش های تاثیر گذار در روند توسعه کشور هنوز تثبیت نگردیده ،ودوران آزمایشی را سپری می کند ، امنیت واقتصاد به مثابه دورکن مهم توسعه ، تعریف مشخص وکار آمد ندارد ، در نبود یک سازوکار مناسب ، بحران های امنیتی واقتصادی هر روز بخشهای وسیع از کشور را درگیر کرده ، قسمت زیادی از انرژی ، منابع  وتمرکز مدیران را ضایع می کند ، صحبت از قدرت اجرای وسیع در لایه بالای ومیانه مدیریت آنهم برای زنان ، قدری زود است وباید منتظر ماند ودید که مدیران فعلی می توانند با نگرش ملی به موضوعات اساسی نگرسته وبر وابستگی های قومی که حتی در ساختار های سیاسی نفوذ کرده فایق آیند؟ اما تصویر وتجسیم یک وضعیت ایدآل ، منوط به توازن وتعادل همه بخش های جامعه نیست ومی توان در عین نقد وضعیت فعلی ، راه های رسیدن به وضعیت بهینه وآرمانی را نیز بر رسید. یکی از ایستار های که به نظر موثر در ارتقای جایگاه زنان می رسد ، سپردن قدرت اجرای وسیع به مدیران زن در بخش های مربوط به زنان ومبسوط الید قرار دادن آنها در امر تصمیم گیری است . این امر کارشناسان زن را دلگرم می کند که به تحقیق وپژوهش در امور زنان وراههای عینیت بخشی به خواست ها و مطالبان آنها بپردازند  نتایج این مطالعات به گروه کاری ویژه واطاق های فکر ارجاع شود وآنها که عمدتا از کار شناسان وصاحب نظران ومتفکرین زن تشکیل شده اند ، پس از بررسی ودقت لازم  نتایج بدست آمده را به صورت لوایح در پارلمان ارجاع کند تا پس از تصویب فوری اجرای گردد. این کار علاوه بر افزودن بر توانایی کارشناسانه وتخصصی زنان ، عملا سطح مشارکت آنها در  تصمیم سازی ها وتصمیم گری ها را ارتقا می بخشد ونتائج روشن حضور عادلانه زنان در قدرت خواهد بود .

مدیریت معقول

یکی از شاخص های استاندارد توسعه ، بهره مندی احاد جامعه بصورت متوازن ویکسان از آموزش وپرورش وارتقای سطح سواد از آموزش متوسطه به آموزش عالی است . امروزه به اثبات رسیده است که توسعه انسانی اولین اصل در توسعه وهم چون پل ارتباطی به توسعه سایر بخش های جامعه می باشد . توسعه انسانی مرهون برخورداری از نظام آموزشی مطلوب وسیر ارتقای فکری وفرهنگی است . اگر دغدغه اصلی، نظام فکری وگسترش عقلانیت باشد  ومسیراصلی توسعه را گذر از عقلانیت اجتماعی بداند تمرکز اصلی مدیران بر حذف ملاک ها و فاصله های غیر عقلانی وترسیم نظام یک دست می باشد . تجربه نشان داده است که گرایش به عقل گرای واتخاذ تصمیم های منطقی وخرد پسند ، آنگا در مجاری جامعه سریان می یابد که نگرش به پدیده ها وحوادث بر اساس منافع ملی شکل بیگیرد واز نگاه نا متجانس وناهماهنگ که چه بسا در تضاد با سیاست بخش های دیگر است پرهیز گردد . این مهم اما در امر آموزش کشور، مهم تلقی نشده واز ذهنیت به عینیت پا نگذلاشته است ، اگر اراده ای هم در این راستا در کار باشد از آنجا که اذهان بسته مدیران تربیت شده در نظام اجتماعی قبیله مدار ، مشحون از عشق به قبیله وتنفر از افراد بیرون از دایره بسته آن است ، اجازه تولید وباز تولید آگاهی وباروری ذهنی در مدار ملی داده نمی شود وبدین شکل گردش اطلاعات وچرخش موتور متحرک اجتماعی که به پالایش استعدادها وشکار ذهن خلاق ونوابغ می پردازد ، در اثر بیگانه انگاری ودشمن تراشی ، از حرکت باز می ماند ، افکار واندیشه ها رسوب می شود وجریان معرفت محبوس می گردد. اگر معیار تصمیم وعمل، دانش وارزش باشد وما از تحولات تاریخی که بر مبنای کور علایق ونفرت های فتنه زا قومی سامان یافته بود ، به درک قواعد بازی بر مبنای منافع جمعی رسیده باشیم ، نباید یک بار دیگر اجازه داد که در رقابت های اجتماعی  سلایق منطقه ای وقومی که فاقد عقلانیت ودرایت است ، میدان عمل پیدا کند وعوامل وعناصری در فرایند تصمیم گری های کلان سیاسی – اجتماعی نفوذ کرده ، منافع خاص خود را عملی سازد. ما در کشور شاهد تغییر نظام سیاسی هستیم اما نظام اجتماعی پا برجا مانده است ، این دیگر گونی زمانی پیش می آید که ارزش های قبلی درهم ریزد وتغیرات تعادلی وساختاری در سطح جامعه به وجود آید. مهمتری عامل تاثیر گذار در تغیرات اجتماعی ، تغیر در اندیشه است ، اندیشه زمانی بر روند تغییرات اجتماعی اثر خواهد گذاشت که به ارز ش تبدیل شود وتغیرات اجتماعی وقت به نتائج با ثبات وبا دوام دست می یابد که مستلزم استمرار وتداوم در دوره زمانی وسیع باشد وفقط اندیشه است که نظام اجتماعی مطلوب را پدید می آورد اما آیا تغییرات لازم در اندیشه ها ی رسوب یافته از قبل، در چارچوب نظام اجتماعی ما به وجود آمده است؟ و چقدر اندیشه های جدید که متاثر از قالب فکری نظام پیشین نیست ، بر نظام مدیریت خصوصا مدیریت استراتژیک تسلط دارد ؟ به نظر می رسد که نظام سیاسی ما هنوز در عمل قبیله ای عمل می کند وعلی رغم عزم سیاسی تا حال از مدیریت یک دست ، پالایش شده وعلمی فاصله داریم. باز خورد وباز دم این وضعیت ، چرخش به دور باطل است که هویت سوزی ، استعداد کشی ، فساد اداری وضخیم شدن دیوار بی اعتمادی از نتایج آن است . از آنجا که مدیریت زنان در کشور به صورت گسترده ومقارن با مدیریت مردان ، مساله جدید وبکر است که سابقه چند ساله دارد واگر هم در گذشته گاه گداری از مدیریت زن سخن گفته می شد ، بیشتر سمبلیک بود وبه صورت نمادین چند مدیر زن در وزارت خانه ها وادارات به کار گرفته می شد ، اما سخن از مدیریت زنان هم پای مردان به تناسب شعار های تساوی حقوق مردان وزنان ، خود قاعده جدید است که طبعا فرمول خاص خود را می طلبد . به نظر می رسد که در امر مدیریت زنان تا این سطح حد اقل در زمان فعلی نباید شتاب زده عمل کرد بلکه مناسب است اقتدار عقلانی جایگزین اقتدار سنتی گردد وتوازن در عمل بهتر از تساوی کار برد دارد ، به این معنی که تا بستر پرورشی وفکری لازم شکل نگرفته والزامات عملی پیشرفت علمی زنان به ظهور نرسیده ، فقط در یک نظام موازنه می توان از مدیریت زنان صحبت کرد وفعلا به جای تاکید به ارتقای کمی مدیران زن ، بر کیفیت وتوجه به زیر سخت های مدیریتی زنان در آینده اولویت داد.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد