در ابتدای امر کام جان را به کلام بزرگ رهبر و مدیر تاریخ، امام علی (ع)، معطر می سازیم که فرمودند:
«التلطف فی الحیلة اجدی من الوسیلة »
(ظرافت و دقت در برنامه ریزی بهتر از امکانات و وسیله است.) بقیه متن در ادامه
فهرست مطالب
ü اهمیت مدیریت منابع انسانی
ü تاریخچه مدیریت منابع انسانی
ü مدیریت منابع انسانی از دیدگاه حضرت علی (ع)
ü تجزیه و تحلیل و شرح شغل
ü ضرورت شرح شغل
ü فواید طراحی شغل
ü شرایط احراز شغل
ü روشهای تجزیه و تحلیل و طراحی شغل
ü کارمندیابی و گزینش
ü ضرورت گزینش
ü معیارهای گزینش
ü آموزش
ü حقوق و دستمزد و پاداش
ü زمان و معیارهای پرداخت حقوق و دستمزد
ü میزان نیاز شاغل
ü نوع کار و تخصص
ü انضباط و اصلاح رفتار کارکنان
ü ارزیابی عملکرد
ü ضرورت ارزیابی عملکرد
ü هدف ارزیابی عملکرد
ü معیارهای عمومی ارزیابی عملکرد
ü انواع ارزیابی
ü روابط انسانی در منظر اسلام
ü آثار روابط انسانی در مدیریت
ü پیش نیازهاو لوازم تحکیم روابط انسانی در مدیریت از منظر اسلام
ü منشور اخلاقی حضرت علی (ع) برای کارکنان و کارگزاران
ü نامه حضرت علی (ع) به مالک اشتر و شرح و بسط آن
v در ابتدای امر کام جان را به کلام بزرگ رهبر و مدیر تاریخ، امام علی (ع)، معطر می سازیم که فرمودند:
«التلطف فی الحیلة اجدی من الوسیلة »
(ظرافت و دقت در برنامه ریزی بهتر از امکانات و وسیله است.)
اهمیت مدیریت منابع انسانی
به اندازه ای که عالم انسانیت با عالم حیوانیت تفاوت
دارد، ضرورت مدیریت در زندگی اجتماعی انسان بیشتر احساس می شود. دست قدرت
خداوندی نیروی مرموز تعقل را در وجود انسان تعبیه نموده تا به وسیله آن
قوانین کلی جهان را کشف کند و از این طریق طبیعت را به استخدام خود درآورد.
انسان
همانند حیوانات محکوم غریزه نیست او با آزادی واختیار و تعقلی که دارد
مصلحت اندیش است و براساس مصلحت اندیشی، قانون وضع می کند و برای رسیدن به
کمال، خویش را ملزم به رعایت آن می داند.
بنابراین انسان با همه این خصوصیاتی که ذکر شد، در زندگی اجتماعی نیاز فراوان به مدیریت دار.د
: چنان که شهید مطهری می فرماید
نیاز انسان ها به مدیریت بیش از حیوان هاست. گله ی
گوسفند اداره اش با یک چوپان بی سواد است که مراتع را بشناسد، آبخورها را
بشناسد، مانع تفرق شود، مانع گرگ شود، احیاناً اگر گوسفندی مریض شد، معالجه
کند. اما گوسفند دنیای مرموز روحی ندارد، گوسفند نیروهای سرگردان ذخیره
شده ندارد، گوسفند قوانین پیچیده روحی که لازم است شناخته شود، ندارد.
گوسفند خلیفه الله و مظهر اسماء و صفات الهی و دارای احسن تقویم نیست. به
همین دلیل بیش از آنچه گوسفند نیازمند به چوپان است، انسان نیازمند به رهبر
است و بیش از تفاوت سطحی چوپان و گوسفند تفاوت سطحی رهبر انسان با خود
انسان لازم است یعنی راهنمایان و رهبران الهی.
مطالعه تاریخ و تتبع در
زندگی بشر نیز ضرورت مدیریت را اثبات می کند؛ زیرا از آغاز تا به امروز در
هر کجا که چند نفر انسان گرد یکدیگر جمع شوند تا زندگی خود را براساس تعاون
و همکای تکمیل نمایند نیاز به مدیریت در رأس نیازهایشان قرار گرفت و
نخستین گام و قبل از هرچیز آگاهانه و یا بدون توجه، مدیریت محور و موضوع
کلیه حرکت ها می شد.
از دیدگاه اسلام، جامعه بشری بدون داشتن مدیر و هماهنگ کننده ای آگاه، هرگز قادر به ایستادن بر روی پای خود نیست.
امام صادق(ع) در این باره می فرماید :
«مردم
هر اجتماعی از سه گروه بی نیاز نیستند، تا امور دنیا و آخرت خود را به
وسیله آن سه دسته انجام دهند و هرگاه اجتماع فاقد آن سه گروه باشد، افراد
آن جامعه به صورت حیوانات ضعیفی درخواهند آمد.
.1 فقیهی آگاه و پرهیزگار
.2 مدیری خیرخواه و مسلط
.3 پزشکی بینا در کار و مورد اعتماد
تاریخچه مدیریت منابع انسانی
به فرموده مرحوم علامه طباطبایی (ره) : «اولین کسانی که به طور گسترده آدمیان را به اجتماع دعوت کرده و به طور مستقل به حفظ اجتماع و اداره انسان ها توجه داشتند، پیغمبران بودند» .
در حقیقت دعوت به اتحاد در اجتماع و برنامه ریزی اداره امور انسان ها برای اولین مرتبه از حضرت نوح (ع) که دارای کتاب و شریعت بوده شروع و آنگاه حضرت ابراهیم (ع) و پس از آن حضرت موسی (ع) و حضرت عیسی (ع) به طور دامنه دارتری عهده دار این راه شدند. اما باید گفت اسلام تنها دینی است که با صراحت و به طور همه جانبه، اداره جامعه انسانی را پایه و بنیان گذاشت و برای همه شئون اجتماع بشر برنامه ریزی کرد. شخص پیامبر اسلام (ص) علاوه بر نقش رسالت، به عنوان حاکم و مدیر و فرمانده ای توانمند توانست در کمترین مدت و با حداقل ضایعات به موفقیتهای بزرگی دست یافته و از جهت اداره انسانی، آنچنان توانا عمل نمودند که از یک جامعه نیمه وحشی، تمدنی بزرگ را بوجود آوردند و از قبایل پراکنده عرب توانستند امتی بزرگ را تشکیل دهند. با برپایی حکومت پنجساله علوی در گستره وسیعی از دنیای آن روز، الگویی عینی از حاکمیت الهی مجسم گردید.
مدیریت منابع انسانی از دیدگاه امام علی علیه السلام
فرهنگ
اسلام سرشار از بهترین شیوهها و روشهای پیشرفته مدیریت است. قدرت و تاثیر
این مدیریت عالی بوده که در عصر پیامبر اکرم (ص) و دوران ائمه اطهار (ع)
از جامعهای فقیر و ناتوان که گرفتار جنگهای قومی و قبیلهای بر سر مسائل و
مفاخر بی ارزش بودند، جامعهای نوین و متعالی ساخت، به طوری که در مدت
کوتاهی توانست بر بزرگترین امپراتوریهای زمان خود پیروز گردیده، خود
حکومت و تمدن عظیمی را پیریزی نماید.بهترین روشها و دستورات اداره و
هدایت انسانها، در گفتار و کردار پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) گرد
آمده است و هرکس بنا به بضاعتخویش از این خرمن گوهربار، خوشهای چیده است.
مفهوم مدیریت در سخنان علی
علی رغم این که اندیشه ها، آموزه ها و شیوه های مدیریتی
در سخنان حضرت علی (ع) وجود دارد، این واژه با همین ساختار در سخنان ایشان
نیامده است؛ و چه بسا این واژه در قالب نزدیک به معنای رایج آن استعمال می
شده است؛ از سویی در گذشته به معنای متفاوتی هم به کار رفته است یعنی حادثۀ
ناگوار و احاطه و فراگیری بدی.
در قرآن کریم این لفظ « دائره » به
همین معنا به کار رفته است. « عَلَیهِم دائِرَةُ السّوءِ » و « یَترَبَّصُ
بِکُمُ الدَّوائرَ » یعنی بدی آنها را همچون دایره ای در برگرفت که راهی
برای بیرون شدن از آن برای آنها وجود ندارد.
لفظ « دائره » به معنای
پیشین در نامۀ حضرت به مردم سرزمینهایی آمده است که حضرتش در آن جا به بیان
ماجرای خود و اهل صفّین می پردازد که : هر کس لجاجت ورزد و به این کار
ادامه دهد، در حقیقت واژگون شده ای است که خداوند بر قلبش زنگار زده و گردش
بد روزگار علیه آنان می باشد.
واژۀ « دائره » به معنای جدید در
وازگانی آمده است که بر برخی معانی آن دلالت دارد و برخی مقدمات و ویژگیهای
آن را نشان می دهد که اشتراک معنایی با دیگر مفاهیم مدیریتی دارد. این
واژگان عبارتند از :
1- تدبیر 2- فرماندهی 3- قدرت 4- سیادت 5- سیاست 6- راعی ( رهبر ).
مطلب اول : تدبیر
تدبیر به معنای اندیشیدن به فرجام
امور، نگریستن به عواقب مثبت یا منفی کارها، که به این معنا یکی از مفاهیم
بنیادین مدیریت است، زیرا مدیریت در معنای فراگیرش طرح و برنامه ریزی برای
کاری را گویند و برآورد نتایج آن کار قبل از دست یازیدن به آن یم باشد.
تدبیر از ویژگیهای اساسی مدیر است و مدیر موفق کسی است که به تدبیر شهرت دارد و کسی است که امور را در جای خود می نهد.
بعد از بیان رابطۀ تدبیر با مدیریت به ذکر متونی می پردازیم که در آن این واژه آمده است :
1-
حُسنُ التَّدبیرِ یُنمِی قلیلَ المالِ وَ سوءُ التَّدبیر یُفنی کَثیرَهُ :
نیک تدبیری ثروت اندک را افزون می کند و سوء تدبیر ثروت فراوان را از بین
می برد.
2- لافَقرَ مَعَ حُسنِ التَّدبیرِ :با نیک تدبیری هیچ فقری وجود ندارد.
3- حُسنُ التَّدبیرِ و تَجَنُّبُ التَّبذیرِ من حُسن السّیاسَةِ : نیک تدبیری و پرهیز از تبذیر از نشانه های سیاست نیکوست.
4- قِوامُ العَیشِ حُسنُ التَّقدیر وَ مِلاکُهُ حُسنُ التَّدبیرِ : اساس زندگی برآورد نیکوست و ملاک آن نیک تدبیری است.
5- لَیسَ لِلَّجوجِ تدبیرٌ : شخص لجوج بی تدبیر است.
6- سَبَبُ التَّدمیرِ سوءُ التَّدبیرِ : علت نابودی بدتدبیری است.
از
این عبارتها مشخص می شود که تدبیر عنصری دخیل در اداره زندگی است که افراد
خانواده را از بدیها و بلاهای فقر حفظ می کند، همچنین عناصر مهم در ادارۀ
دولت و حکومت بر مردم است، چون از نشانه های سیاست آرمانی و از مبانی اساسی
توسعۀ اقتصادی است، ثروت اندک را افزون می کند و رشد ثروت، عصب توسعۀ
اقتصادی است. تدبیر پیش از آن که نظاهر بیرونی داشته باشد، صفتی ذاتی است.
انسان لجوج و عجول چپ و راستش را نمی شناسد و از قوۀ تدبیر بی بهره است.
نتایج تدبیر بر شکوفایی عملی که بر آن مبتنی است منعکس می شود. اما اگر
مدیر به تدبیر نیازمند شد، سرانجام کارش به ویرانی خواهد انجامید؛ ویرانی
در سطح جامعه پیش می آید، اگر مدیریت در سطح جامعه باشد و ویرانی اقتصاد،
اگر مدیریت در حوزۀ اقتصاد باشد.
بنابراین مدیر خردمند کسی است که تدبیر را در مدیریت از لوازم اولیه مدیریت خود می داند.
حضرت (ع) می فرماید : حسن تدبیر ، اولین نشانۀ عاقل بودن است.
مطلب دوم : فرماندهی ( حکمرانی )
«
اِمرأة » از کلمۀ امر گرفته شده و جمع آم اوامر است از آنجاییکه مدیریت
مجموعه اوامر و نواهی به مردم است در حقیقت نوعی حکمرانی است. این واژه در
سخنان حضرت علی (ع) فراوان آمده است :
1- َالإنصافُ مِنَ النَّفسِ کَالعَدلِ فِی الإِمرَةِ : رعایت انصاف نسبت به خود، همچون عدالت ورزی در حکومت است.
2- الکَریمُ یَعفُو مَعَ القُدرةِ وَ یَعدِلُ فِی الإمرَةِ : شخص کریم در عین قدرت می بخشد و در حکومت، عدالت می ورزد.
3-
جَمالُ السِّیاسةِ العَدلُ فِی الإمرَةِ وَ العَفوُ مَعَ القُدرَةِ :
زیبایی سیاست، عدالت ورزی در حکومت و بخشش در عین قدرت است.
4- اَلعَدلُ نظامُ الإمرَةِ : عدالت نظام بخش حکومت است.
5- حُسنُ السّیرةِ جَمالُ القُدرةِ وَ حِصنُ الإمرَةِ : سیرۀ نیکو، زیبایی قدرت و دژ حکومت است.
6-
قُدرَتُکَ علی نَفسِکَ اَفضَلُ القُدرَةِ و اِمرَتُکَ عَلَیها خَیرُ
اَلإمرَةِ : قدرت تو بر نفست، برترین قدرت و فرمانروایی تو بر آن بهترین
فرمانروایی است.
حکومت، موقعیتی است که حاکم از طریق آن فرمانها را صادر
می کند و عدالت، پایه و اساس است وقتی حوزۀ آن تعامل با مردم باشد و هرگاه
حوزۀ آن نَفس باشد، رعایت انصاف، معادل عدالت است.
اگر صاحب حکومت،
انسان کریمی باشد و در عین قدرت ببخشد و در حک.مت عدالت ورزد، و این شیوه
را در حوزۀ حکومت به کاربندد، زیباترین شیوه های سیاست را به کار بسته است.
حکومت،
در کیفیت صدور فرمانها و در شیوۀ تعامل میان آمِر و مأمور نظام خاصّی دارد
که همگی واژگانی از نظام حکومت می باشد. إمارت و آمر به رفتار و صفاتی
ذاتی وابسته است که بیشتر از جنبۀ خارجی و ظاهری آن می باشد که با سیرۀ
آدمی مربوط است و در سیوۀ تعامل وی با مردم ظاهر می شود و در نتیجه،
بازتابی از زیبایی قدرت و دژ حکومت است، چون حکومت کردن در نخستین خاستگاهش
همان لجام زدن به نفس در هنگام سرکشی است و نخستین حوزۀ فرمانروایی آن نقش
بشری می باشد. هر کس در این میدان پیروز شود در آن میدان بزرگتر پیروز
خواهد شد. و هر کس قادر بر اعمال قدرت بر مملکت بود. خلاصه این که حکومت
گونه ای از مدیریت است که سلطۀ هماره با قدرت در آن به هم آمیخته است.
مطلب سوم : قدرت
امام علی (ع) قدرت را نشان صاحب
قدرت بودن در هر شکل آن به کار برده است. چه قدرت سیاسی، اجتماعی و یا
اقتصادی. پس قدرت به معنای سیطره و چیرگی، همان إعمال قدرت بر نیروهای تحت
فرمان صاحب قدرت می باشد. بنابراین مدیریت بایسته، گونه ای از گونه های
قدرت است، چون نمایانگر شکلی از اشکال إعمال قدرت بر نیروهای تحت فرمان می
باشد. چه نیروهای معنوی باشند و چه مادّی. این معنا زمانی به بهترین وجه
روشن می گردد که به کاربردهای آن در سخنان علی (ع) مراجعه نماییم. حضرت می
فرمایند :
1-اَفضَلُ الحِلمِ کَظمُ الغَیظِ وَ مِلکُ النَّفسِ مَعَ
القُدَرَةِ : بهترین شکیبایی فرو خوردن خشم و مالک نفس بودن در عین قدرت
می باشد.
2- آفَةُ القُدرةِ مَنعُ الإحسان : آفت قدرت، بازداشتن از احسان است.
3- زَکاةُ القُدرَةِ الإنصافُ : زکات قدرت، رعایت انصاف است.
4- حُسنُ السیرَةِ جَمالُ القُدرةِ : سیرت نیکو، زیبایی قدرت است.
5- حُسنُ الشُّهرَةِ حِصنُ القُدرَة : خوش نامی ، دژ قدرت است.
6- دَعِ الجوابَ عَن قُدرَةٍ وَ ان کان لَکَ : پاسخگویی از سر قدرت را رها کن؛ هرچند به نفع تو باشد.
7- عِندَ کَمالِ القُدرَةِ تُظهِرُ فَضیلَةُ العَفوِ : هنگام رسیدن به کمال قدرت، فضیلت بخشش نمایان می شود.
8-
اَفضَلُ النّاسِ مَن کَظَمَ غَیظُهُ وَ حَلُمَ قُدرَةٍ : بهترین مردم کسی
است که خشم خود را فرونشاند و از سر قدرت شکیبایی ورزد.
وقتی آدمی به
مدارج قدرت دست می یابد وظیفۀ اوست که به یک عنصر مثبت متحول گردد تا
نیکوکاران را گرامی بدارد و از لغزش بدان بگذرد، خشمش را فرو خورد و سرکشی
نفس را مهار نماید و برای مردم تواضع و فروتنی کند و از حق خود به نفع آن
که از او ضعیف تر است، درگذرد.
قدرت از هر نوع که باشد، چه قدرت اقتصادی
و چه سیاسی، علتی برای تکبر و تفاخر و بزرگ نمایی نزد مردم نمی باشد بلکه
رفتار او باید متواضعانه بوده از حق خود در برابر ضعیف تر کوتاه آید.
با
مدارا و گذشت قدرت حقیقی به وجود می آید و سیادت بر دیگران حاصل و موجب
شهرت در میان مردم خواهد شد و این امر تنها با عدالت ورزی، نخست در حق خود
یعنی انصاف میسر استکه بدون انصاف قدرت به نیروی مخربی تبدیل می شود.
بنابراین انصاف همان بهایی است که یک مدیر باید بپردازد تا قدرت در جایگاه
طبیعی خود قرار گیرد.
مظاهر قدرت، نیروی خودپسندانه و طغیان و سرکشی
نیست بلکه با گذشت، نیکوکاری، شکیبایی، فروخوردن خشم و گذشتن از حق به نفع
دیگران می باشد. اینها همان ویژگیهای مدیریت بایسته است و قدرت ثمره این
نوع مدیریت می باشد چه در حوزۀ حکومت باشد و چه در حوزۀ رهبری اجتماعی و یا
هدایت و سازماندهی مؤسسه ها و ادارات و امثال آن؛ به عیارتی قدرت، یکی از
مظاهر مدیریت است.
مطلب چهارم : سروری و سرور
از کاربردترین سیادت (
سروری ) در سخن علی (ع) ، نشان دادن مفهوم ریاست و مدیریت است. سرور یا سید
همان مدیر بایسته ای است که به شیوۀ منطقی بر زیردستان حکم فرمایی می کند،
مدیری که برآنها تحمیل نشده است و به اجبار بر آنها فرمان نمی راند. به
سخنان حضرت در این زمینه توجه کنیم که فرمودند :
السَیِّدُ لایُصانعُ
مَن تَحَمَّلَ المؤونةَ وَ جاءَ بِالمؤونةِ : آقا و سرور کسی است که زحمت
دیگران را بر دوش می کشد و یاری می رساند.
السیِّدُ لایُصانعُ و
لایُخادعُ و لاتَغُرّّهُ المَطامِعُ : آقا و سرور کسی است که مکر و حیله
نمی کند و حرص و طمع وی را نمی فریبد.
لاسیادةَ لِمَن لاسَخاءَ لَهُ : کسی که بخشندگی ندارد، سیادت ندارد.
بِالجُودِ تَسُودُ الرِّجالُ : با بخشش است که انسانها به یبادت می رسند.
پس
سید و سرور ( مدیر آرمانی ) کسی است که زحمت زیردستان خود را بردوش
کشیده، پیوسته به یاریشان می شتابد، بخشنده و سخی است و با این دو صفت پیش
از این که مدیریت آنها را به دست گیرد، قلب آنها را مالک می شود.
سید و
سرور کسی است که با قدرتمندان سازش نمی کند، و در خود احساس قدرت می کند
چون مالک قلب مردم است و نیازی به سازشکاری و پنهانکاری در زندگی ندارد؛
شیوۀ او صراحت و درستکاری است همانگونه که سازشکاری نمی کند اهل خدعه و
فریب هم نیست به سبب حرص و طمع در گل و لای دنیا گیر نمی کند و زر و زیور
او را نمی فریبد، هرچند گرانبها باشد زیرا او روشی استوار و اهداف ثابتی در
زندگی دارد. این همان مدیریت مطلوب ( آرمانی ) است که می تواند راهش را در
امواج زندگی بازنماید بی آنکه شرایط و عوامل فریبنده ای او را منحرف سازد
پس سید و سرور کسی است که متّصف به این صفات پسندیده است و شایستگی سیادت
را دارد و بدون این صفات نمی تواند حتی یک گام در تحقق اهداف که برای خود و
زیردستانش ترسیم نموده به جلو بردارد.
مطلب پنجم : سیاست
سیاست به معنای فن رهبری مردم
مفهومی است که بر آن اتفاق نظر است و لفظ آن بر گرفته از « ساسَ یَسُوسُ » و
گفته می شود « سائِسُ الخَیل » یعنی کسی که به پرورش اسب مشغول است و اسب
را به میل خود رام و مطیع می نماید. ابن طقطقی در معنای سیاست می گوید :
سرمایۀ پادشاه است و حفظ جان و مال مردم، دفع شرور و قلع و قمع فاسدان و
منع ستمگری منجر به فتنه و آشوب به آن متکی است.
بنابراین تعریف، سیاست
معنایی مطابق با معنای مدیریت دارد؛ چون مدیریت نیز فن رهبری مردم است.
سیاست و مدیریت هر دو در این حوزه دو چهرۀ یک عمل محسوب می شوند. فراگیرتر
از مدیریت می باشد. اما به معنای محدودتر هم آمده است که همان مدیریت گروهی
معین از مردم برای هدفی مشخص می باشد. به سخنان ایشان در معنای دوم می
پردازیم.
رَأسُ السِّیاسةِ إستِعمالُ الرِّفقِ : اصل سیاست، مدارا ورزیدن است.
فَضیلَةُ الرِّیاسةِ حُسنُ السِیاسةِ : فضیلت ریاست، به نیکی سیاست کردن است.
مِلاکُ السِّیاسةِ العَدلُ : ملاک سیاست، عدالت ورزی است.
مَن حَسُنَت سیاسَتُهُ دامَت رِئاسَتُهُ : هر که سیاستش نیکو باشد، ریاستش تداوم می یابد.
الإحتمالُ زَینُ السِّیاسَةِ : خویشتنداری، زینت سیاست است.
مَن
ساسَ نَفسَهُ اَدرَکَ السِّیاسةَ : هر کس نفس خود را رام کند، سیاست را
درک کرده است. سیاست در این متون به معنای فن مبتنی بر علم و تجربه است که
طبیعت آن به خاطر تفاوت حوزه های اجرایی آن متفاوت است. پس سیاست وقتی
ابزار حکومت یا ابزار مدیریت مؤسسه یا یک شرکت تجاری گردد، متفاوت نیست
بلکه همه این سازمانهای اداری بر افراد و گروههایی تکیه دارند که آنها به
مدیریت نیاز دارند. مدیریت به فنی نیازمند است که آن فن،همان سیاست می
باشد.
اصول و مبانی این فن در سخنان حضرت علی (ع) عناصر این فن را چنین
می یابیم : مدارا، تحمل، فضیلت، عدالت، کنترل نفس. همه این امور فضایل
نفسانی و ارزشهای اخلاقی هستند که تربیت نیکو و توجه معنوی موجب آنها می
شود؛ اصل سیاست مداراست نه به کاربستن قدرت. اگر سیاست با فضیلت درآیمزد،
ثمرۀ آن سیاست نیکوست. ملاک و ریشۀ سیاست هم به کاربستن عدالت است. بدون
عدالت، سیاست معنی خود را از دست داده و از فن مدیریت مردم به فن پراکندگی و
دوری از سیاستمداران بدل می گردد. بر سیاستمداران فرض است که دشواریهای آن
را تحمل نمایند و به میزان مسؤولیت خود رد سختی و رنج باشند و حتی اذیت و
آزار و سخنان درشت و سرزنشها و تهمتها را تحمل نمایند. اینها طبیعت کار در
این حوزه است.
چنین سیاستی تنها زمانی به دست می آید که ناشی از اعماق
وجود نیکوکاران و از خاستگاههای خیر و نیکی در درون آدمی و صفات نیکو و
فضایل و کرامتهای آنها باشد. یعنی بعد از صرف وقت بسیار در آمادگی نفس و
پرورش آن در کسب اخلاق و فضایل و آماده سازی آن برای پرداختن به نقش بزرگ
در زندگی عملی .
بنابراین کسی که نمی تواند نفس خود را رام کند نمی
تواند بر مردم سیاست نماید، و کسی که نمی تواند هیجان، شورش و سرکشی نفس را
مانع گردد نمی تواند به جامعه بشری بپردازد و آن کسی که نفس خود را رام
کرده باشد، سیاستمدار با تجربه ای خوتهد بود.
سیاست با این ویژگیها و با این ابعاد، ضامن بقای آن است و راه استواری و اعتدال و ادامۀ کار در درون مجموعه های بشری است.
هر
کس که در پی ادامۀ سیاست است، بر اوست که ابتدا در تبیین فضایل نیکو و
صفات موفق باشد، که اینها مبانی سیاست دائم و ثابت و ماندگار است.
مطلب ششم : رهبر ( راعی )
راعی از رعایت است و به
معنای حفظ و سیاست می باشد. خداوند می فرماید: فَما رَعَوهاحَقَّ
رِعایَتِها ( آن را سزاوار حقش رعایت نکردند ) و هر که مراقب خود و دیگری
باشد به او راعی اطلاق می شود.
بنابراین مفهوم رعایت با مفهوم سیاست
اختلاف زیادی دارد. اختلاف آنها در این است که این لفظ شدید حفظ و مدارا و
تحمل را نشان می دهد و لفظ راعی و رعیت به شیوۀ اسلامی مبتنی بر گرایش
انسانی نزدیکتر است که حاکم و رئیس را به کار بستن مدارا و مهربانی با
زیردستان بیشتر ملزم می کند؛ لذا کاربردهای این واژه را بیشتر از واژگان هم
معنای آن می بینیم. علی (ع) این واژه را در سخنانش زیاد به کار گرفته است :
فَاستَجیبُوا الداعی وَاتَّبعُوا الرّاعیَ : دعوت کننده را اجابت کنید و از رهبر اطاعت نمایید.
مِن
حَقِّ الرّاعی أَن یَختارَ لِرَعیَّتهِ مَا یختارَ لِرَعیتِهِ مَا
یَختارُهُ لِنفسِهِ : از حقوق رهبر آن است که آنچه را که برای خود می
پسندد، برای مردم خود نیز بپسندد.
اَلعادلُ راعٍ یَنتَظِرُ اَحَدالجزائَینِ : عادل، رهبری است که در انتظار یکی از دو پاداش است.
پس
رهبر کسی است که بین خود و دیگران به مساوات عمل می کند و آنچه را که برای
خود دوست داشته، برای دیگری نیز دوسته داشته، آنچه را برای خود نمی پسندد،
برای دیگری نمی پسندد.
راعی و عدالت دو چهره از یک امر واحد هستند، و
آنچنان با عدالت آمیخته است که تمایز بین آنها مشکل است. عادل همان راعی
است و بدون عدالت نمی تواند حقوق دیگران را رعایت کند.
هر کس که دارای
این ویژگیها باشد شایستۀ آن است که مردم از او پیروی نمایند، چون آنها در
حقیقت از فضایل او پیروی خواهند نمود و چنین کسی مردم را به دنیای آکنده از
ارزشها و آرمانها می برد و از چنین حاکمی عدالت پیشه به فضیلت می رسند.
همۀ
واژگانی که ذکر کردیم به صفاتی اشاره دارند که در آنها اشاره ای به
سازمانهای اداری یا اجتماعی نشده است و این تأکیدی بر این مطلب است که حضرت
علی (ع) بر جنبۀ اخلاقی و ارزشی در سازمانهای اداری اصرار می ورزد.
ویژگیهای مدیر از نظر امام علی (ع)
ویژگیهای مدیر در سخنان امام علی (ع) به فراوانی دیده می
شود. ایشان این سخنان را ضمن توصیف تقواپیشگان و صالحان و وصیتهایی که به
فرزندان خود داشته اند و یا نامه هایی که به والیان خود به ویژه مالک اشتر
والی مصر نوشته اند، آورده اند. اگر بخواهیم همه آنچه را امام علی (ع) در
این حوزه بیان کرده اند، ذکر نماییم طولانی خواهد شد اما تلاش می کنیم تا
صفاتی را برگیریم که اصول مدیریت نوین به شمار می آید.
دربارۀ وضع و شکل
ظاهری مدیر، حضرت می فرماید : وقار، زیبایی آدمی است. آنگاه به وجود
زیبایی ظاهری و باطنی اشاره می نماید که همان گونه که آدمی باید به زیبایی
ظاهری آراسته باشد، باید از زیبایی باطنی هم برخوردار باشد، زیبایی ظاهری،
زیبایی صورت است و زیبایی باطنی، زیبایی باطن و سرشت . مدارا و سعۀ صدر،
صفاتی تأثیرگذار در مدیریت افراد و اطاعت آنها از مدیر است. حضرت می فرماید
: کسی که چوبش نرم باشد، شاخه هایش فراوان می گردد. ابزار ریاست سعه صدر
است.
خویشتنداری و بازداشتن از خشم ؛ چون خشم همه آنچه را که مدیر
ایجاد نموده ویران می نماید. حضرت می فرماید : خشم گونه ای از جنون است.
صبر و شکیبایی و کنترل نفس برعکس خشم است. حضرت در این باره می فرماید :
بردباری و شکیبایی با هم هستند و بلندهمتی موجب آنهاست.
از جمله جلوه
های کنترل نفس ، خوشرویی است. آن حضرت می فرماید: مؤمن، ظاهرش شاد و قلبش
غمگین است دارای سعه صدر است، نفس خود را خوار نموده و از بلندپروازی و
شهرت بیزار، غمش طولانی، همت بلند، بسیار ساکت، به وقتش مشغول سپاسگزار،
شکیبا و غرق در اندیشه ، کم بخل، خوش اخلاق، نرمخوست، نفسش از سنگ سخت تر و
از برده رام تر.
مدارا کردن با مردم، این صفتی است که تنها در رهبرانی
که به مردم از سر دوستی و محبت نظر می افکنند، یافت می شود. حضرت می
فرماید: دوستی با مردم اصل خرد است. از آنجایی که حکمت نتیجه عقل روشنگر
است پس در حقیقت حکمت، مداراکردن با مردم است.
بخشش بدکاران، که از برترین صفات است. حضرت می فرماید : شایسته ترین مردم به بخشش، تواناترین آنها در عذاب کردن هستند.
درنگ
و تأمل در صدور فرمانها ؛ مدیر از درنگ و تأمل بی نیاز نخواهد بود چون
تصمیمی که در شرایط آرام صادر می شود به واقعیت نزدیک تر است. حضرت می
فرماید : از نشانه های حماقت، شتاب قبل از به وجود آمدن شرایط و درنگ بعد
از فرصت و زمان مناسب است.
از تمام توان خود مایه گذاشتن، به کارگیری تمام توانی که انسان دارد، موجب می شود شایستۀ مدیریت باشد.
حضرت
می فرماید : هر کس نهایت توانش را به کار گیرد، به کنه اراده اش رسیده
است. پس طبق این سخن، اراده ناشی از به کار بستن توانمندیها و تلاشهای
آدمی است، به گونه ای که تمام توانمندیهای انسان را در راه خیر به کار می
گیرد و مجالی برای به کارگیری در شر نیست؛ چون آنها از کارهای اندک راضی
نمی شوند و کار زیاد خود را زیاد به شمار نمی آورند آنان زندگیشان را به
اهداف مقدسی اختصاص داده اند.
انجام امور در فرصت مناسب خود؛ حضرت در
این باره می فرماید : دوراندیش ترین مردم کسانی هستند که به وعده شان عمل
کنند و کار امروز را به فردا نیفکنند.
پیشرفت دائمی؛ چون آنها از
کارهای اندکشان راضی نمی شوند. حضرت درباره صفات شخص زیرک که مدیر و مدبر
است می فرماید : زیرک کسی است که امروزش بهتر از دیروز او است. و اگر
تصمیم پیشرفت در زندگی نداشته باشد، به خود خیانت کرده است. پس خائن کسی
است که امروزش از دیروزش بدتر باشد، زیرا در امانتی که به او سپرده شده
خیانت کرده است.
جلب رضایت مردم با نیکی کردن به آنها و لطف و محبت
کردن به آنها؛ حضرت می فرماید: قلبت را از مهربانی، لطف و محبت به مردم
آکنده ساز و همچون حیوانات درنده بر آنان مباش که منتظر خوردنشان باشی، چون
مردم دو دسته اند : یا برادر دینی تواند یا همچون تو بشرند. از آنان لغزش
صادر می شود و دچار مشکل می گردند و به عمد یا خطا از آنها لغزشی صادر می
شود، پس آنها را از عفو و بخشش خود بهره مند ساز، همانگونه که دوست داری
خداوند تو را از عفو و بخشش خود بهره مند سازد.
نیکی کردن به مردم
همان راه کسب رضایت آنهاست که اساس مدیریت موفق است. دیدیم که چگونه صاحب
نظران مدیریت این صفت را به دیگر صفات موفق در مدیریت اضافه کرده بودند.
حضرت می فرماید : زینت مدیریت، نیکی کردن و بخشش است، بخشش
مقرون به نیکی کردن و افزون بر عدالت است؛ چون عدالت یعنی دادن حق به صاحب
حق، ولی احسان یا تفضل، دادن بیشتر از حق را گویند. حضرت در تفسیر عدل و
احسان می گوید: عدالت، انصاف است و احسان، تفضل. پس بخشش قوی ترین پل محبت
و جلب رضایت است، هرچند که آن بخشش محدود باشد. حضرت می فرماید : از بخشش
اندک خجالت مکش چون محروم کردن از آن بدتر است.
حضرت این خصلت را در عبارت دیگری تحت عنوان حسن معاشرت چنین بیان کرده است : زیبایی برادری، حسن معاشرت است.
اینها
ویژگیهایی هستند که مدیر یا شخص کامل باید بدانها آراسته باشد و تنها
زمانی می تواند کمال آن را کشف نماید که با تجربه و شناخت به آنها بپردازد.
حضرت می فرماید : حکومت ها میدان آزمون انسانها هستند. پس مدیریت یکی از
حوزه های کشف تواناییهای آدمی است، چنان که اسب در میدان مسابقه شناخته می
شود.
حضرت دیدگاهشان را با توجه به صفاتی که یک مدیر مسؤول باید دارا
باشد، تکمیل نموده، می فرماید: ارزش آدمی به قدر همت اوست. ایشان با این
سخن راه را برای همه می گشایند تا پلکان کمال را به تدریج تا زمانی که امور
به دستشان می باشد طی نمایند؛ آنها با توانمندیهای خود با شرط اظهار آن از
افراد با همت محسوب خواهند شد و بر اجرای نقشی که به آنها مربوط است،
تواناتر خواهند بود.
تجزیه و تحلیل و شرح شغل
ضرورت شرح شغل
قال امیرالمؤمنین (ع) : واجعل لکل انسان من خدمک عملا تاخذ به فانه احری الا یتواکلوا فی خدمتک»
برای
هریک از زیر دستان و کارکنان خود شغل و وظیفهای خاص و مشخص تعیین کن، تا
او را نسبتبه همان کار مواخذه و بازپرسی کنی، زیرا این روش سزاوارتر است،
تا اینکه کارهایت را به یکدیگر وا نگذارند.
از این روایتبخوبی مشخص
میشود که بایستی برای هر یک از نیروهای زیر دستیک کار مشخص همراه با
حدود و ثغور آن تعیین کرد تا هم فرد بداند چه وظیفهای برای وی در نظر
گرفته شده است و هم مدیر بتواند نظارت خود را اعمال نماید. بدیهی است در
صورت عدم واگذاری وظیفهای خاص به فرد معین، تشویق و تنبیه میسر نخواهد شد،
تمیز خادم و خائن از یکدیگر امکانپذیر نیست، مدیر نیز قادر نخواهد بود،
میزان دستیابی به اهداف را پیشبینی نماید و در صورت بروز کاستی و اهمال در
انجام وظیفه، هر یک از کارکنان تقصیر را به گردن دیگری میاندازد.
این حالت میتواند به یک بحران اساسی در سازمان تبدیل شود
چرا که کارها و وظایف معطل میماند، متخلفین شناسایی و تنبیه نمیشوند،
کارکنان فعال و موفق مورد شناسایی و تقدیر قرار نمیگیرند و پس از مدتی این
کارکنان از تلاش و دلسوزی دست میکشند و در نتیجه کل سازمان با رکود و کم
کاری روبرو گشته و احیانا با ورشکستگی مواجه خواهد شد.
فواید طراحی شغل
با توجه به حدیث فوق،
تفکیک وظایف و واگذاری آن به فردی معین میتواند فواید زیادی به دنبال
داشته باشد که نتیجه فوری و بلا واسطه آن عبارتند از:
1. تاخذ به:
یعنی امکان مؤاخذه و بازپرسی و ارزیابی عملکرد شاغل را فراهم میکند
بافراهم شدن این امکان، اقدامات و تبعات بعدی نیز فراهم میشود مثل تذکر و
توجیه و هدایت و اصلاح معایب و...
2. احری الا یتواکلوا فی خدمتک:
یعنی روشی شایسته است تا افراد انجام امور و وظایف را به همدیگر محول
نکنند. احاله کارها به همدیگر و منتظر یکدیگر ماندن و انداختن مسئولیتیک
کار به گردن دیگری، حداقل پیامد آن، به زمین ماندن کار و عدم اجرای فرامین و
دستورات است و این حالتشایسته یک سازمان فعال و پویا و در خور یک مدیر
موفق نیست.
شرایط احراز شغل
قال امام علی (ع) : «واجعل لراس کل امر من امورک راسا منهم لا یقهره کبیرها ولا یتشتت علیه کثیرها»
(برای
هر یک از مشاغل و امور خود، فردی را بگمار که کارهای سنگین و زیاد، او را
درمانده نسازد و کثرت کارها او را پریشان و خسته نکند.)
از این روایت از منظر مدیریت منابع انسانی نکات بسیار مفید و حائز اهمیتی را میتوان برداشت کرد.
1.
واگذاری مسئولیت هر یک از مشاغل به فرد خاص تا مسئولیتسرپرستی آن را به
عهده داشته باشد و در قبال آن پاسخگو باشد. بر اساس بخشی از حدیث که
میفرماید: «واجعل لراس کل امر من امورک راسا» ، ضرورت تقسیم کار و
سازماندهی مشاغل نیز مستفاد میگردد.
2.تناسب و همسنخی شاغل با شغل
سفارش
حضرت این است که فردی باید سرپرستشود که علاوه بر دارابودن ویژگیهای
عمومی شرایط احراز شغل، در مقابل عظمت و کثرت کارها عاجز نشده و قادر به
احاطه و تسلط بر امور باشد.
3. تفکیک صحیح شغل
برداشت دیگری نیز از
این روایت میتوان داشت. و آن این است مشاغل باید بگونهای تقسیم گردد که
یک فرد معمولی قادر به انجام صحیح آن باشد یعنی نه آنقدر زیاد سختباشد که
فرد از انجام آن عاجز باشد «لایقهره کبیرها» و نه اینکه شغل اینقدر متنوع و
گسترده باشد که فرد دچار تشتت و سر در گمی بشود «لا یتشتت علیه کثیرها.
روشهای تجزیه و تحلیل و طراحی شغل
از سوی محققین و متفکرین علم
مدیریتبویژه مدیریت منابع انسانی، روشهای متعددی برای تجزیه و تحلیل شغل
پیشنهاد شده است که غالبا روشهایی مثل: مشاهده مستقیم، مصاحبه، پرسشنامه،
مصاحبه گروهی، نشستبا متخصصان، ثبت وقایع، پرسشنامه و تجزیه و تحلیل سمت
را پیشنهاد میکنند. ولی بسیار جالب است که بدانیم روش واقعیتر و دقیقتری
از سوی پیامبر بزرگوار اسلام حضرت محمد (ص) پیشنهاد شده است که میتوان آن را: (روش مشارکتی تجزیه و تحلیل شغل)
نامید. به این حدیث توجه فرمایید که چگونه پیامبر اسلام (ص) برای درک و
تشخیص شرایط شغل، شخصا آستینها را بالا میزدند و با شاغل در انجام کار
شرکت میکردند، حتی سفارش میکردند در حضور من نحوه و کیفیت انجام شغلتان
را تغییر ندهید و بخاطر حضور من تندتر یا کندتر فعالیت نکنید تا حضرتش در
جریان شیوه انجام کار بطور واقعی قرار گیرند.
عن ابی عبدالله (ع) قال فی
کتاب رسول الله: اذا استعملتم ما ملکت ایمانکم فی شی یشق علیهم فاعملوا
معهم فیه. (امام صادق علیه السلام فرمود: در نوشتهای از پیامبر (ص) آمده
است که ایشان فرمودند: وقتی بنده خود را به کار بستید در چیزی که شاق و
سنگین استبا ایشان در آن کار کنید).
به تجربه ثابتشده است که محققین و
مدیرانی که از نزدیک و به طور مستقیم در جریان انجام کار نبودهاند درک
صحیح و واقعی از آن شغل ندارند و هر فرد بنا به تجربه شخصی خود، یک شغل را
مهمتر و یا سختتر میداند. اگر طراح شغل بجای بررسی غیر مستقیم، مستقیما
به تجربه آن کار بپردازد در طراحی شغل بهتر میتواند واقعیات را منعکس کند.
در ادامه این حدیث امام جعفر صادق (ع)
میفرماید: «وقال و ان کان ابی لیامرهم فیقول کما انتم» (16) (و به تحقیق
پدرم به کارگران فرمان میداد و میگفت: چنان باشید که هستید.) یعنی طبق
روال طبیعی به کارتان ادامه دهید و تلاش زیادتر نکنید.
فیاتی فینظر:
گاهی نیز میرفت و کارشان را از نزدیک میدید. چنانکه ملاحظه شد امام جعفر
صادق (ع) میفرماید: علاوه بر توصیه به کارگران مبنی بر عدم تلاش بیشتر در
حضور ایشان، عنایت داشتند که از نزدیک زحمات آنان را مشاهده نمایند که در
حقیقت همان روش «مشاهده مستقیم» است.
واگذاری هر شغل به اهلش
قال رسول الله (ص) : "اذا اسدی الامر الی غیر اهله، فانتظر الساعة"
هنگامی که کارها به دست غیر اهلش سپرده شود، منتظر پایان کار «قیامت» باش.
در
خصوص واگذاری هر شغل به فرد مناسب آن شغل سفارشات زیادی در متون اسلامی
مشاهده میشود و آیات قرآن نیز در این خصوص نازل شده است از جمله آیه معروف
«لا ینال عهدی الظالمین» می توان اشاره کرد. این حدیثبخوبی نتایج
واگذاری یک شغل به غیر اهلش را مجسم کرده است. در آنجا که میفرماید: اگر
چنین کاری صورت گیرد، منتظر برپایی قیامتباشید.
این تعبیر حاکی از
شدت نتایجسوء این عمل است و کنایه از بهم ریختگی امور، فشل شدن روند کار و
بروز نابسامانی در امور است. اگر ما حالت طبیعت و انسانها به هنگام برپا
شدن قیامت را مجسم کنیم (فرار مادر از طفل، حالت مستی پیدا کردن مردم،
جابجا شدن فاصله زمین و خورشید و...) به وضعیت جامعه یا سازمانی که مشاغل
آن به افراد نااهلش سپرده شود، پی خواهیم برد.
کارمندیابی و گزینش
بخش عمده ای از موفقیت سازمان و مدیران بستگی به
افرادی دارد که در سازمان به کار اشتغال دارند. همان طور که مدیر باید
توانایی اداره سازمان را داشته باشد، افراد و کارکنان نیز باید شایستگی و
توانایی انجام کارها را براساس اهداف سازمان داشته باشند، در غیر این صورت
اهداف سازمان تحقق نمی پذیرد. بر این اساس گزینش و انتخاب کارکنان شایسته
حساسترین وظیفه مدیر منابع انسانی را تشکیل می دهد.
ضرورت گزینش
«ثم انظر فی امور عمالک فاستعملهم اختبارا و لا تولهم محاباة و اثرة فانهما جماع من شعب الجور و الخیانة »
(پس در کار انتخاب عاملان خود بیندیش و تنها پس از آزمون و امتحان، آنها را به کار بگمار و از روی هوا و هوس و بدون توجه به نظر دیگران به کارشان مگیر چرا که این عمل ترکیبی از اجزاء ظلم و جور و خیانت است.)
این حدیث به ما گوشزد می کند که به کارگیری و استخدام کارکنان بدون طی کردن مراحل گزینش و بدون توجه به تحقیقات و بررسی سوابق، نوعی خیانت است.
قال ابو عبدالله (ع) : «من اتخذ اخا من غیر اختبار الجاه الاضطرار الی مرا فقة الاشرار»
(هرکس برادری را بدون آزمون و امتحان اختیار کند، به حکم اضطرار ناگزیر از رفاقت با بدان گردد.)
دراین حدیث علاوه بر بیان ضرورت آزمون و امتحان برای گزینش، پیامد آن نیز بیان شده است یعنی اگر سازمانی بدون انجام مراحل گزینشی اقدام به استخدام نیرویی کرد، در صورت نامناسب بودن آن نیرو، بالاجبار سازمان بایستی تا پایان بازنشستگی مشکلات این فرد را تحمل کند.
معیارهای گزینش
در اغلب کتب مدیریت
منابع انسانی، به هنگام گزینش سفارش می شود به غیر از علم و تخصص، معیارهای
دیگری مثل: سابقه، وضعیت خانوادگی، حسب و نسب، جنس و نژاد و... نبایستی
مورد ملاحظه قرار گیرد ولی در متون اسلامی در موارد زیادی سفارش شده است که
در گزینش ها ویژگی هایی مثل: سابقه، صلاحیت خانوادگی، ایمان و اخلاص و...
مورد توجه و عنایت قرار گیرد. در اینجا به بعضی از مواردی که کمتر در کتب
اخلاقی بدان پرداخته شده است، اشاره می کنیم.
معیارهای معرفی شده را می توان در دوبخش دسته بندی کرد:
الف. معیارهای عمومی گزینش:
حضرت علی (ع) به مالک اشتر می فرماید:
«ثم الصق بذوی المروؤات والاحساب و اهل البیوتات الصالحة و السوابق الحسنة »
(پس به سراغ کسانی برو که از خانواده های اصیل، نجیب، باشخصیت، مؤمن، صالح و خوش سابقه باشند.)
پس اصالت و نجابت خانوادگی و ایمان و سابقه فرد در گزینشها بایستی مورد توجه قرار گیرد. حضرت امیر در جای دیگر این نامه می فرماید: «و توخ منهم اهل التجربة و الحیاء»
(و از میان آنها افرادی که با تجربه تر و پاکتر (باحیاتر) هستند برگزین.)
در اینجا به دو ویژگی لازم یعنی «تجربه » و «حیاء» نیز اشاره شده است که می توان تجربه کاری را از معیارهای اختصاصی و حیاء را از معیارهای عمومی گزینش محسوب کرد.
قال علی (ع) : «والقدم فی الاسلام المتقدمة » (و کسانی را برگزین که در اسلام پیشگامترند.) و در بیان علت این امر می فرماید:
«فانهم اکرم اخلاقا و اصح اعراضا و اقل فی المطامع اشراقا و ابلغ فی عواقب الامور نظرا»
(زیرا اخلاق آنها بهتر و خانواده آنها پاکتر و همچنین کم طمع تر و در سنجش عواقب کارها بیناترند.)
البته در خصوص معیارهای عمومی گزینش روایات بسیار زیادی وجود دارد از جمله در یکی از خطبه های نهج البلاغه معروف به خطبه همام، صفات و ویژگی های زیادی تکرار شده است که به دلیل اشتراک این صفات با مباحث غیر مدیریتی و محدودیت این مقاله، از ذکر آنها پرهیز می شود.
ب. معیارهای اختصاصی گزینش:
داشتن «تجربه » و «تخصص » و «کاردانی » و... از جمله معیارهایی است که به کرات مورد تاکید معصومین (ع) قرار گرفته است چنانچه حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) می فرماید:
«ولا تقبلن فی استعمال عمالک و امرائک شفاعة الا شفاعة الکفائة و الامانة »
(در به کارگیری و استخدام عاملان و مسئولین هیچ شفاعتی (معیاری) غیر از شفاعت کاردانی و تخصص و امانت داری آنها را نپذیر.)
حضرت امیر (ع) در این گفتار علاوه بر بیان معیار اختصاصی گزینش ها به یک نکته اساسی و مبتلابه همه جوامع در همه اعصار اشاره فرموده اند و آن عدم پذیرش واسطه هاست. پذیرش توصیه از این و آن و تقدم رابطه بر ضابطه و ترجیح سفارش بر شایستگی و کفایت، پدیده شومی است که در صورت رواج پیدا کردن در نظام اداری، موجب ناکارآمدی آن گشته و با بحران مشروعیت مواجه می گردد.
برخورداری از «علم » و «تجربه » نیز جزء شرایطی است که مورد سفارش واقع شده است.
قال علی (ع) : «العقل غریزة تزید بالعلم والتجارب »
(عقل غریزه ای است که با آگاهی و تجربه افزایش می یابد.)
«عقل » با آن همه شان و منزلتی که برای آن ذکر می شود، باز هم برای تقویت تکاملش به علم و تجربه نیازمند است.
قال رسول الله (ص) : «رای الرجل علی قدر تجربته »
(اندیشه هر فرد به میزان تجربه او بستگی دارد.)
چنانچه ملاحظه می شود اینقدر که روی «تجربه » تاکید شده است کمتر روی «سنوات خدمتی » تکیه شده است. چرا که بسیار هستند کسانی که سال های سال در محلی خدمت می کنند ولی تلاشی برای افزایش تجربه و توان و کارایی خویش به عمل نمی آورند و برعکس افرادی هستند که در همان سال های اولیه خدمت، با تلاش و کوشش و کسب علم و تجربه - در مقایسه با پیران آن سازمان - به درجات بالایی از کارایی و اثر بخشی دست می یابند. از این رو در کلام حضرت به این نکته ظریف توجه و به جای «سنوات خدمت » بر «تجربه » تاکید شده است.البته نباید سنوات خدمتی را با سابقه خوب و تقدم در مسلمانی اشتباه گرفت. سنوات خدمتی را می توان جزء معیارهای اختصاصی دانست و سابقه تشرف به اسلام از معیارهای عمومی گزینش محسوب می گردند.
آموزش
یکی از مهمترین وظایف مدیریت منابع انسانی، تهیه و
اجرای برنامه های آموزشی و تعلیمات شغلی کارکنان به منظور افزایش میزان
مهارتها و کارآیی آنان در سازمان می باشد.تعلیمات شغلی برای کارکنان می
بایستی بلافاصله پس از انتخاب افراد و قبل از اشتغال بکار و تصدی مسئولیتی
خاص، به اجرا درآید. ضرورت این امر در فرازهای مختلفی از فرمایشات هدایت گر
معصومین به چشم می خورد که در ادامه به آنها اشاره می شود.
ضرورت آموزش
امام علی (ع) در بیان ضرورت آموزش برای عمال و کارکنان می فرماید:
فان العامل بغیر علم کالسائر علی غیر طریق، فلا یزیده بعده عن الطریق الواضح الا بعدا من حاجته. والعامل بالعلم کالسائر علی الطریق الواضح
(کسی که بدون علم و آگاهی به کاری می پردازد مثل کسی است که به بیراهه می رود، که هرچه راه می رود از مسیر و هدف اصلی دورتر می شود. اما کسی که با علم و دانش عمل می کند همچون رهروی است که در راهی مشخص و واضح حرکت می کند.)
امام صادق (ع) در حدیثی قریب به همین مضمون می فرماید:
«العامل علی غیر بصیرة کالسائر علی غیر الطریق لاتزیده سرعة السیر عن الطریق الا بعدا»
(کسی که بدون بصیرت و آگاهی کاری را انجام می دهد، همانند کسی است که از بیراهه سیر می کند که هر قدر سریعتر می رود از مقصد دورتر می شود.)
در این دو حدیث شریف علاوه بر بیان ضرورت آموزش، تبعات سوء بکارگیری کارمندان بدون فراگیری آموزشهای لازم نیز به ما گوشزد شده است. از تشبیهی که حضرت بکار برده اند می توان، دوری و فاصله گرفتن از هدف، اتلاف وقت، و عمر و امکانات و سرخودگی و نارضایتی و... از جمله تبعات اشتغال بکار نیروی آموزش ندیده دانست.
آموزش و افزایش کارایی
پیامبر عظیم الشان اسلام نیز در این خصوص می فرماید:
«ان قلیل العمل مع العلم کثیر و کثیر العمل مع الجهل قلیل »
(عمل اندک اگر با علم و آگاهی همراه باشد (نتایج) زیادی دارد ولی کسی که کارهای زیادی انجام می دهد ولی نسبت به کارش جهل دارد، قلیل الفایده است.)
چنانچه ملاحظه می شود، علم و آگاهی موجب افزایش بهره وری می گردد اگرچه به ظاهر فعالیت کمی صورت می گیرد در حالی که زحمت زیاد و تلاش فراوان اگر با آموزش و تعلیمات مهارتی همراه نباشد، نتایج کمی به بار خواهد آورد.
همچنین امام موسی بن جعفر (ع) خطاب به هشام بن الحکم در ارزیابی عمل عالم و فرد آموزش دیده در مقایسه با فرد جاهل و آموزش ندیده می فرماید:
«قلیل العمل من العالم مقبول مضاعف و کثیرالعمل من اهل الهوی و الجهل مردود»
امام می فرماید: (عملکرد اندک از عالم دوچندان مقبول است ولی عمل بسیار از جاهل و اهل هوی و هوس پذیرفته نیست.)
جالب توجه است که در حدیث قبل عمل جاهل اندک شمرده شده بود ولی در این حدیث حتی عمل زیاد و پر مشقت جاهل اصلا بحساب آورده نمی شود. کانه هیچ عملی انجام نداده است در حالی که فرد تعلیم دیده، عمل عالمانه و اندک وی تاثیری به مراتب بیشتر بر جای می گذارد.
در نگاه حضرت امیر مؤمنان (ع) ارزش علم و آموزش چنان والاست که معیار ارزیابی انسانیت انسان قلمداد می شود. که می فرماید:
«قیمة کل امرء ما یعلم » (ارزش هر انسانی به اندازه علم اوست.)
با این تعبیر می توان نتیجه گرفت، وظیفه آموزش و تعلیم مهارتها مهمترین واصلی ترین وظایف مدیریت منابع انسانی است و اگر این وظیفه بخوبی صورت گیرد، می توان به عملکرد مثبت فرد در سازمان و ثمربخش بودن حضور وی در سازمان تا حدود زیادی مطمئن بود. نتیجه دیگری که می توان از این حدیث گرفت این است که در امر ارزیابی کارکنان بهتر است بجای لحاظ کردن سوابق خدمتی فرد، به میزان تجربه و علم و مهارت وی توجه کرد، حتی این ملاک اخیر، برتر و مهمتر از حجم کار و فعالیت کارکنان می باشد.
آموزش قبل از اشتغال به کار
ضرورت
برگزاری دوره های آموزشی قبل از اشتغال بکار کارکنان، موضوعی است که می
توان از سیره عملی و احادیث معصومین استنتاج نمود. احادیث ذکر شده در بخش
قبل علاوه بر اثبات ضرورت آموزش، همگی دلالت بر این دارند که فرآیند تعلیم
بایستی قبل از عمل صورت گرفته باشد تا عمل کننده در همان ابتدای کار دچار
خطا نشود. همچنین ریاضتها و عبادتهای پیامبر اسلام در غار حراء قبل از بعثت
می تواند یکی از الگوهای عملی این فرایند باشد. در این خصوص اشاره می کنیم
به حدیثی از امام جعفر صادق (ع) که فرمودند: «ما بعث الله نبیا و قد رعی
الغنم »
(هیچ پیامبری مبعوث نشد مگر اینکه قبلا یکدوره شبانی را گذرانده بود.)
یکی از دوره های آموزش مهارتها، «تعلیم در محیط نمونه » است که کارورز در محیطی با شرایط مشابه به محیط اصلی کار، مشغول آموزش و کسب تجربه می گردد که از جمله آموزشهای بسیار مفید و مؤثر، محسوب می شود. اشتغال انبیاء به شغل چوپانی شباهت زیادی به دوره های تعلیم در «محیط نمونه » دارد.
حقوق و دستمزد و پاداش
: چنانکه حضرت علی (ع) در این مورد می فرمایند
"ولا تکونن المحسن و المسی ء عندک بمنزلة سواء فان فی ذلک تزهیدا لاهل الاحسان فی الاحسان و تدریبا لاهل الاساءة علی الاساءة و الزم کلا منهم ما الزم نفسه; هرگز نباید افراد نیکوکار و بدکار در نظرت مساوی باشند، زیرا این کار سبب می شود که افراد نیکوکار در نیکی هایش بی رغبت شود و بدکاران در عمل بدشان تشویق گردند، هر کدام از این ها را مطابق کارشان پاداش بده."
و نیز می فرماید: ازجر المسی ء بثواب المحسن; خطاکاران را با پاداش دادن به نیکوکاران تنبیه کن.
مقدم داشتن تشویق بر تنبیه به کرات مورد تاکید اولیاء دین اسلام قرار گرفته است، در قرآن کریم نیز اغلب جاها صفات (بشیر) بر صفات «نذیر» تقدم دارد. در روایت پیشین نیز سفارش شده است که با تشویق نیکوکاران، بدکاران راتنبیه کنید .
حضرت امیر (ع) در نامه اش به مالک به شکل واضح تری به این روش توصیه می فرمایند:
"فافسح فی آمالهم و واصل فی حسن الثناء علیهم و تعدید ما ابلی ذووالبلاء منهم فان کثرة الذکر لحسن افعالهم تهز الشجاع و تحرض الناکل ان شاء الله تعالی؛ آرزوهای آنها را برآورده ساز و با تحسین و حق شناسی، خویشتن را با مامورین درستکار خود مرتبط کن، خدمات صادقانه آنان را به زبان بیاور و صریحا قدردانی نما، زیرا تحسین و حقشناسی، مردان شجاع را در راه نیکوکاری تهییج می کند و مسامحه کاران را بخواست خدا به جنبش و حرکت وا می دارد".
رعایت اعتدال در هر امری پسندیده است. هر چند گفته شد که اعمال تشویق و تنبیه در مورد زیر دستان ضروری است ولی یک مدیر توانا می داند چگونه و چه وقت از این ابزار قوی و مؤثر در جهت اصلاح رفتار و ایجاد انگیزه و افزایش کارایی استفاده نماید.
پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) می فرمایند:
"الافراط فی الملامة تشب نیران اللجاج; زیاده روی در ملامت و سرزنش، آتش عناد و لجاجت را مشتعل می کند".
افراط در تنبیه علاوه بر ایجاد کدورت و نارضایتی در فرد تنبیه شده، موجب نقض غرض گشته و هدف اصلی که اصلاح رفتار است در پی نخواهد داشت.
نکته جالب توجه اینکه، نه تنها افراط در تنبیه نکوهیده است بلکه افراط در تشویق و ستایش بیجا نیز پسندیده نیست چنانکه حضرت علی علیه السلام می فرماید:
"الثناء باکثر من الاستحقاق ملق و التقصیر عن الاستحقاق عی او حسد; ثنا گفتن و تمجیدبیش ازحد شایستگی و لیاقت، تملق و چاپلوسی است و کمتر از حد لازم ناشی از عجز یا حسد است.
ارزشیابی عملکرد
ضرورت ارزیابی عملکرد
یکی
ازحساس ترین وپیچیده ترین وظایف مدیریت منابع انسانی ,فرایندارزشیابی است
.ازاین جهت "حساس "است که همراه بانوعی قضاوت وداوری می باشدواین امرمی
تواند موجب افزایش انگیزه کارکنان ویاتخریب روحیه وافت کارآیی آنان
شودوازاین بابت (پیچیده ) است که دسترسی به شاخصهای عینی ومعیارصحیح
ارزیابی برای اکثرفعالیتهای غیریدی ومحصولات غیرقابل شمارش ,غالبامشکل و
بعیدالوصول می نماید.
دربیان حساسیت امرارزشیابی
وحسابرسی همین بس که خداوندتبارک وتعالی این عمل راصرفابه خوداختصاص داده
اند(علیک البلاغ وعلیناالحساب )امابیان این ویژگی برای فرایندارزیابی
,مدیرراازپرداختن به این وظیفه معاف نمی کندو ازضرورت انجام آن نمی کاهد.
چنانکه مولای متقیان امیرمومنان می فرماید:
"ثم تفقداعمالهم وابعث العیون من اهل الصدق والوفا, علیهم ,فان تعاهدک فی السرلامورهم حدولهم ,
علی استعمال الامان والرفق بالرعیه"
سپس اعمال زیردستان وکارمندان راموردارزیابی قراربده ومامورانی رابرای نظارت برکارمندان خودبگمار,ازکسانی که راستگو و باوفا باشند تا حقایق رادقیقابه تواطلاع دهند,زیرا بازرسی مداوم وپنهانی سبب می شودکه به امانت داری و مداراکردن به مردم ترغیب شوند.
دراین
حدیث حضرت ضمن تاکیدبرضرورت ارزیابی و تعیین کردن فردی که دارای صفات
وفاداری ودرستکاری باشد, فوایداین امرمهم رانیزبرشمرده است .این عمل موجب
(رعایت امانتداری) (مدارا) بامردم وزیردستان می شود.
ارزیابی
درحدیث فوق حضرت امیر(ع )پس ازبیان ضرورت ارزیابی
عملکردافراد,برای مامورین ارزشیابی صفاتی راذکرمی فرمایند, "وابعث العیون
من اهل الصدق والوفا"براین اساس یک ارزیاب بایستی دارای ویژگی "صداقت
"درعمل وگفتارو "وفاداری "به مسئول وقوانین وضوابط باشد.همچنین درروایتی
ازامام رضا(ع )نقل شده است که فرموده اند:
"کان رسول الله (ص )اذابعث جیشا,بعث معه من ثقاته من یتجسس له خبره "
پیامبراسلام
(ص )همواره هنگامی که لشکریان رابرای جنگ اعزام می نمود,فردی مورداعتمادبه
همراه اومی فرستادندکه از اوبه آن حضرت خبربرساند.
صفت
موردتاکیدامام رضا(ع )درموردارزیاب "وثاقت " است که به نظرمی رسددرحدیث
قبلی که ازحضرت امیر(ع ) نقل شد,ویژگی فردثقه ,بابیان دوصفت "راستگویی"و
"وفاداری گبه خوبی توضیح داده شده است .
امادرخصوص صفت
"راستگویی "بایدگفت ,افرادی که برای گزارش دادن کارهاوچگونگی
عملکردکارکنان انتخاب می شوند,بایدراستگوباشندزیرااگردرگزارشهایی که ارائه
میشود,غلوشود ویامطالب ازآنچه هست ,خفیف ترجلوه داده شود,درهردوصورت مشکلات
زیادی به بارخواهدآورد.آنان بایدبطوردقیق عین آنچه راکه واقع می شودگزارش
کنندودر ترسیم حالات ونقل کلمات بادقت تمام عمل کنند.
ویژگی
"وفاداری"نیزیکی ازمسائل مهم درارزیابی است زیرااگرفردی وفادارنباشد,ممکن
است اسرارافراد وسازمان را افشاکند,توسط افرادموردارزیابی تطمیع
شودوباارائه گزارشات غلط ,مدیران ومسئولین رافریب داده وبه واکنشهای
نامناسب وادارکند.
هدف ارزشیابی
درکتب مدیریت منابع انسانی ,اهدافی رابرای ارزیابی و نظارت برمی شمارندکه عبارتنداز:
1اطمینان ازاجرای دقیق برنامه ها
2اطمینان ازتحقق اهداف
3آگاه شدن ازنتایج اهداف
4فراهم
شدن امکان کنترل واصلاح انحرافات باامعان نظردر فرمایشات حضرت امیر(ع
)درحدیث قبلی که برضرورت وجود ارزیاب وویژگی های آن اشاره شده بود,برنتایج
فرآیندارزیابی نیزتصریح شده بود.آنجاکه فرموده بودند: "علی
استعمال الامان والرفق بالرعیه" یعنی بااین عمل کارکنان ومسئولین تشویق به
امانت داری می شوند,دراینجاامانت داری منحصربه امورمالی نیست بلکه برهمه
شئون اداری مثل اجرای فرامین ,رعایت ضوابط ومقررات ,تمرکزبراهداف اصلی
وعمومی و...قابل تعیم است .به علاوه تشویق به توجه به مردم ومراجعین
نیزدرکنار فعالیت های سازمانی ,نقطه ای است که می تواندازنتایج وبه
تعبیربهترازاهداف ارزیابی باشد.
موضوع درخورتوجه این است که درمنابع اسلامی تاکید بیشتری براصلاح رفتاروهدایت وراهنمایی کارکنان شده است . وتعابیری مثل )لعلهم
یرشدون (و)علهم یذکرون (و) لعلم یرجعون( و) لعلم یضرعون (و...حاکی
ازعنایت اسلام به هدایت وبازگشت واصلاح رفتار,نامطلوب وتشویق عملکردمثبت
و... میباشد.درحالی که دردیدگاه نظریه کلاسیک مدیریت ,غالبا توجه به نکات
منفی می شودوهدف اصلی واولیه آن مچ گیری و تنبیه متخلفین می باشد.
معیارهای عمومی ارزیابی عملکرد
)عمل صالح تضییع نکردن آنچه برعهده اوست
کم بودن خطاولغزش کاربه جاوبه موقع شامل حضوربه موقع درکار انجام وظیفه ای
که برعهده اوست نپرداختن به کارهای خارج از محدوده وظایف درصورت زیان
رساندن به وظایف اصلی پرهیزازاسراف وزیاده روی درمصرف لوازم کارسخت کوشی
و...)
انواع ارزیابی
نظرخواهی ازهمکاران وزیردستان :
برای
ارزیابی عملکردکارکنان راههای زیادی پیشنهادشده است وهمه این
راههامفیدومکمل همدیگرهستند.درنامه 35 نهج البلاغه به یکی ازروش هااشاره
شده است که شایدیکی از مهمترین راه هاباشدآنجاکه حضرت امیر(ع ) می فرماید:
"انمایستدل علی الصالحین بمایجری الله لهم علی السن عباده"
پدران که افرادشایسته راازطریق آنچه خداوندبرزبان بندگانش جاری می سازدمی توان شناخت .
ازاین
روایت می توان چنین استنباط کردکه آن چه دیگران در موردیک فردمی گویند,نمی
تواندبی جهت باشدواینگونه نیست که یک مجموعه ای طبق طرحی ازپیش تعیین شده
درموردفردی نظرات مثبت یامنفی اظهارنمایندلذانظرات دیگربندگان خدا (همکاران
وزیردستان )تاحدزیادی می تواندقرین صحت باشد.
البته
خاطرنکته دانان مستحضراست که دراینجابراشتهاربه خیرونیکی (لهم )تاکیدشده
است نه برشایعات واخبارکذب (علیهم )که صرف برسرزبان افتادن نمی تواند. مورد استناد واقع شود.
همچنین روش ارزیابی ازخود نیزموردعنایت وتوجه اسلام می باشدوسفارشات زیادی مبنی بر)حاسبواقبل ان تحاسبوا(دردست
است که این روش شایددردیدگاه های دیگر مدیریتی چندان موردتوجه نباشدولی
درفرهنگ اسلامی این روش ازاعتباروکارایی بالایی برخورداراست .
ارزیابی غیرضروری
درسطورگذشته
نوشتیم که امرارزیابی مسئله ای ضروری و نصب وتعیین فردی بعنوان ارزیاب
لازم است .امابایددانست که این افرادحوزه اختیارات محدودومعینی
دارندوبایستی حریم هایی رامحفوظ نگه دارند.
امیرمومنان علی (ع )می فرماید: (اقیلواذوی المروات عثراتهم) ازلغزش های مردم نیک چشم پوشی کنید.
پیامبرعظیم الشان اسلام (ص )نیزدراین خصوص می فرماید:
(لاتطلبواعثرات
المومنین فان من تتبع عثرات اخیه تتبع الله عثراته ومن تتبع الله عثراته
یفضحه ولوفی جوب بیته )لغزش های مومنین رادنبال نکنید,هماناکسی که به دنبال
لغزشهای برادران دینی خودرودخداوندلغزش هایش رادنبال می کندوکسی که
خداوندلغزش هایش رادنبال کند,آبرویش را خواهدریخت ,ولودردرون خانه خودش.
براساس
آیه (ولاتجسسواولایغتب بعضکم بعضا) ازتجسس درامور خصوصی افرادنهی فرموده
اندواین عمل راموجب عقوبت معرفی می کند.اماروایاتی که برلزوم ارزیابی
وگماردن مامور ارزیاب دلالت دارد,تجسس دراموری راشامل می شودکه مربوط به
مسئولیت های اجتماعی وسازمانی وحیطه کاری افراد است ولی پیگیری امورشخصی
,امری مذموم وموجب فتنه و سلب آرامش وآسایش می گردد.
ضرورت محرمانه بودن پرونده ارزیابی
یکی
ازمسایلی که بایدمدیران منابع انسانی به آن توجه داشته باشند,حفظ
اسرارزیردستان است .افرادی که درپست مدیریت قرارمی گیرندازمسایل سری
کارکنان مطلع می شوند, این مدیران بایدخطاهاوتخلفات افرادرامحرمانه تلقی
کرده و ازافشای آن خودداری نمایند.
دراین باره امیرمومنان (ع )می فرماید:
(فان
فی الناس عیوبا,الوالی احق من سترها,فلاتکشفن عماغاب عنک منها,فانماعلیک
تطهیرماظهرلک والله یحکم علی ما غاب عنک .فاسترالعور مااستطعت ,یسترالله
منک ماتحب ستره من رعیتک )
مردم عیوبی دارندکه
رهبرامت درپنهان داشتن آن ازهمه سزاوارتراست .پس مباداآنچه برتوپنهان است
آشکارگردانی و آنچه که هویداست بپوشانی که داوری درآنچه ازتوپنهان است با
خدای جهان می باشد.پس هرچه می توانی زشتی هارابپوشان تا آن راکه دوست داری
بررعیت پوشیده ماند,خداوندبرتو بپوشاند.
همچنین امام زین العابدین (ع )می فرماید: من کف عن اعراض المسلمین اقال الله عثرته یوم القیام(
کسی که آبروی مسلمانان راحفظ نمود,خداوندروزقیامت لغزش هایش راازاودورمی گرداند.
پیامبراسلام (ص )نیزفرموده اندکه :
)الاومن سمع فاحش فافشاهافهوکالذی اتاها(
بدانیدکسی که گناهی راشنیدوجایی نقل کرد,مثل کسی است که آن گناه رامرتکب شده است .
وامام صادق (ع )می فرماید:
)ومن قال فی مومن مارات عیناه وسمعت اذناه کان من الذین قال الله (ان الذین یحبون ان تشیع الفاحش فی الذین آمنوالهم عذاب الیم فی الدنیاوالاخر(
کسی
که بگویددرباره مومنی آنچه راکه ازگناهان اودیده و شنیده است اززمره کسانی
است که خداونددرباره آنان می فرماید:کسانی که دوست دارندزشتی هادرمیان
مردم با ایمان شیوع پیداکند,عذاب دردناکی برای آنهادردنیاوآخرت است .
اهیت روابط انسانی از منظر اسلامی
تحقیقات بیانگر وجود رابطه مثبت بین متغیر روابط انسانی در
مدیریت و ارتقای بهره وری، سلامت عمومی کارکنان و رضایتمندی شغلی است. به
صورتی که می توان گفت انسان ها مانند صندوق رمزدار هستند، گشودن درب
توانایی و خلا قیت آنان، مهارت، دانش و هنر می طلبد.آنچه مسلم است این
صندوق هرگز با تهدید یا زور گشوده نمی شود، بلکه نیازمند دانش انسان شناسی،
مهارت روابط انسانی، و هنر مهرورزی و محبت است.
بر اساس یافته های
روان شناختی نظام کنش وری انسان تحت تاثیر مستقیم الگوهای انگیزشی اوست، و
انگیزه آدمی برخاسته از نوع دلبستگی محبت آمیزی است که بدان موضوع پیدا می
کند. از سوی دیگر مقوله محبت در بستر فرهنگ توحیدی و جهت گیری مذهبی،
معنای خاص یافته، جلوه ویژه پیدا می کند. از این رو ماهیت روابط انسانی در
چارچوب فرهنگ دینی، رابطه ای زایشی با ارزشهای برخاسته از پذیرش قادری مطلق
برای هستی که محبوب حقیقی به شمار می رود، نسبت عمیق پیدا می کند لذا در
قرآن کریم فرموده است : «و الذین آمنو اشد حبا لله » و «رحما بینهم» و
سرانجام ؟«یحبهم و یحبونه» یعنی خط مشی کلی در روابط انسانی عشق و محبت
است. ولی محبتی که در طول شعاع عشق الهی شکل می گیرد. بنابراین براساس جهت
گیری توحیدی آن روابط سحرانگیز داشته باشد.
آثار روابط انسانی در مدیریت
در پرتو روابط انسانی سالم و سازنده، آثار مثبت فراوانی نصیب افراد و سازمان می گردد. که برخی از آنها عبارت است از:
1- محیط کاری و سازمانی آرام بخش و نشاط انگیز
2- ارتقای احساس امنیت روحی و روانی
3- نیرومند سازی روحی کارکنان
4- افزایش رضایتمندی از کار و زندگی
5- شکل گیری فضای همکاری و همیاری
6- تشکیل صمیمیت و اخوت اسلامی
7- ایجاد زمینه رشد و بالندگی مادی و معنوی
8- ارتقای سطح سلامت عمومی و بهداشت روانی
9- پیشگیری از هدر رفت انرژیهای مادی و معنوی
10- جلوگیری از کم کاری و بی کاری پنهان
11- ارتقای بهره وری و سطح تولید
بطور کلی بذل توجه به روابط انسانی در مدیریت، حداقل متضمن دو فایده بزرگ است:
اول:
مدیر از این طریق می تواند از نیازها، کمبودها و گرفتاریهای افراد مجموعه
مدیریتی خویش، آگاه و مطلع گردد و بدین وسیله با آنها همدلی و دلجویی کرده،
در حد توان در رفع مشکل ایشان اقدام نماید، تا انگیزه افراد را برای تلاش و
همکاری تقویت کند.
دوم:
از طریق آشنایی با مشکلات کارکنان، مدیر می تواند از مشکلات سازمان نیز
آگاه گردد، و با تدابیر و اقدامات مقتضی از بروز مشکلات پیچیده جلوگیری
تصمیم گیری نا مقبول گردیده باعث انحراف از اهداف و ماموریت شود.
برخی از پیامدهای منفی بی اعتنایی به روابط انسانی در مدیریت به شرح ذیل است:
1- تقاضای مرخصی های نابهنگام
2- ابراز کسالت، بی حالی و خستگی
3- افزایش ضریب اشتباهات و حوادث کاری
4- بروز تعارض منافع بین افراد
5- ایجاد کدورت و دشمنی بین کارکنان
6- افزایش نقل و انتقالات بی مورد
7- بی نظمی و سرپیچی از مقررات
8- افزایش غیبت های غیر مجاز و اقدام به توجیه آن
9- آمادگی برای بروز اختلالات روانی
10- احساس کهتری و درماندگی.
نظر
به آثار و پیامدهای موضوع روابط انسانی در مدیریت، ضرورت دارد با رعایت
نکاتی در جهت غنی سازی روابط انسانی فضای کاری مناسب و مطلوب برای ایجاد
همکاری، و مهرورزی بین افراد فراهم گردد:
برخی از نکات کاربردی در این باره عبارت است از:
1- گزینش مسوول نیروی انسانی سالم و دانا
2- توجه علمی به تناسب نظام پاداش و تکلیف
3- توجه علمی و عادلانه به نظام تشویق و تنبیه
4- ایجاد فضای رقابت مثبت و سازنده
5- توجه به نظام آموزش، بویژه آموزش مهارتهای روابط انسانی به مدیران
6- نهادینه سازی نظام نظارتی و انضباطی
7- توجه عملی به ایده ها و اندیشه های سازنده افراد
حضرت علی (ع) در این زمینه فرموده است : «آن گونه از آنان تفقد نما که پدر و مادر از فرزندانشان تفقد و دلجویی می نمایند»
به
عنوان مثال در صورت بروز واقعه ای نظیر جشن یا عزا، برای هریک از کارکنان،
تفقد مدیر و حضور وی در مراسم، نمونه ای از بذل توجه و تفقد پدرانه به
شمار می رود.
پیش نیازها و لوازم تحکیم روابط انسانی در مدیریت از منظر اسلامی
آنچه بیش از هر چیز در الگوی روابط انسانی موثر است. نوع نگرش به جهان هستی و انسان است. در نگرش توحیدی، حریم خداوند محترم، عدالت مقدس و انسان موجودی ارزشمند و اشرف مخلوقات آفرینش محسوب می شود. در این چارچوب هنجارها و ارزشها دارای اعتبار و ضمانت درون ذات دارد و حضور خداوند در تمام عرصه های فردی و اجتماعی پذیرفته شده است.
برخی از پیش نیازها و لوازم تحکیم روابط انسانی در مدیریت از منظر اسلامی عبارت است از:
1-
عدالت، عدالت با ارزش ترین معیار زندگی تعالی بخش است، عدالت مبنای تمام
حرکت های صحیح است، با وجود عدالت، همه چیز در جای واقعی خود قرار می گیرد،
هر کس به حق خود دست می یابد، با عدالت همه امور سامان بهنجار می گیرد،
وقتی عدالت رعایت گردد کسی ناچار نمی شود حق خود را از طول تاریخ رنج بشر
پیش از کمبود امکانات مختلف، از بی عدالتی و تبعیض بوده است. بی تردید بی
عدالتی و تبعیض - یکی از بیماریهای روانی رایج مدیریت به شمار می رود که بر
روابط انسانی سالم در مدیریت خلل وارد می کند.
2- اعتماد; وجود اعتماد
پایه و مایه اصلی روابط انسانی به شمار می رود، اعتماد تامین کننده روابط
انسانی سالم و تضمین کننده پایداری آن است.
3- نرمی و مدارا; هیچ عاملی
نظیر «رفق و مدارا... در تحکیم روابط انسانی اثر بخش - نیست، قرآن مجید
یکی از دلایل توفیقات شگفت انگیز در مدیریت نبوی (ص ) را، عامل رفق و مدارا
و ملایمت آن حضرت بیان فرموده است:
"فبما رحمه من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لا نفضوا من حولک فاعف عنهم واستغفر لهم وشاورهم فی الامر." (آل عمران : 159)
پس
به موجب لطف و رحمت الهی با آنان نرم خو و نرم دل شدی، و اگر تند خو و سخت
دل بودی قطعا از پیرامون تو پراکنده می شدند، پس از آنان در گذر و بر
ایشان آمرزش بخواه و در کارها با آنان مشورت نما.
تحول عظیمی که توانست
مدیریت نبوی (ص) در جامعه بدوی آن روزگار بوجود آورد و از مردم جاهل، بی
فرهنگ و بت پرست و خرافی، انسان های پاک، وارسته، متعالی و محبوب تربیت
نماید، این نبود مگر در پرتو مدیریت و صمیمیت و اخوت اسلامی ، در پرتو
ارزشهای دینی.
حضرت علی (ع ) نیز در این باره فرموده است : «الرفق یودی
الی السلم » رفق و مدارا به آشتی و سازگاری می انجامد. همچنین فرموده است :
کسی که در امور، رفق و مدارا در پیش گیرد، به آنچه از مردم می خواهد دست
می یابد.
4- محبت; خداوند متعال، انسان را به گونه ای آفریده است که جان
و دل او شیفته و تشنه محبت است; شخصیت آدمی چنان است که اگر از کسی محبت
بیند، جذب او می گردد و کمر به خدمت وی می گمارد، که فرمود: «الانسان عبید
الاحسان»; آدمی عبد احسان است. بی گمان یکی دیگر از اسرار توفیق مدیریت
نبوی (ص) در میان آن جامعه بدوی، همانا رافت و محبت بود، خداوند در معرفی
این بعد از سیمای نبوی فرموده است: «ما تو را جز به عنوان رحمتی برای
جهانیان نفرستادیم» و در آیه ای دیگر فرموده است: «همانا رسولی از خودتان
به سوی شما آمد که رنج های شما بر او سخت است و بر هدایت شما بسیار حریص و
نسبت به مو منان، به آسانی و مهربان است» در سایه رافت و محبت است که انسان
می تواند نه تنها از اشتباهات دیگران به آسانی درگذرد، بلکه بدیهای ایشان
را به خوبی پاسخ بدهد. خداوند متعال در این باره در سوره فصلت آیه 34 دید)
همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی بر قرار است.»
5-
سعه صدر; یکی دیگر از لوازم و پیش نیازهای ایجاد روابط انسانی اثر بخش
داشتن سعه صدر و ظرفیت روحی است. هر مدیری برای کسب موفقیت نیازمند همکاری
مشتاقانه همکاران خویش است.
تحقق همکاری و همیاری مستلزم وجود سعه صدر
در روابط انسانی است. حضرت علی (ع) مهم ترین وسیله لازم برای مدیریت را
داشتن سعه صدر و سینه ای گشاده می داند و می فرماید:آله الریاسه سعه الصدر.
6- خیرخواهی; در صورتی انسان خیر خواه دیگران خواهد بود که در روابط
بین فردی خود معیار قرار دهد یعنی آنچنان با دیگران رفتار کند که دوست دارد
با او چنین رفتار شود، مدیر خیر خواه همراه دغدغه مصلحت خود و سازمان نسبت
به وضعیت کارکنان نیز حساس و متعهد است. خیر خواه دیگران بودن باعث پخش
بذر محبت در دل ایشان می گردد، در محبت همان اکسیر اعجاب آمیز دستگاه وجود
انسان هاست. حضرت علی (ع) فرموده است: «النصیحه تثمر دریافت مقداری سوخت،
بدون احساس و عاطفه و ادراک و شعور، کار انجام می دهد، از آنان توقع
کارداشت خیر خواهی و همدلی مدیر باعث ارتقای انگیزه کار و تلاش در کارکنان
می گردد، خیر خواهی مدیر بدین معنا نیست که مدیر صبر کند تا مشکلات بزرگی
برای افراد پیش آید و آن گاه در جهت رفع آن به یاری او بشتابد، بلکه گاهی
یک دلجویی و احوال پرسی ساده می تواند تاثیر شگرفی در روحیه طرف برجای
بگذرد و تا مدتها او را دلگرم سازد.
منشور اخلاقی امام علی علیهالسلام برای کارمندان و کارگزاران
نکات مدیریتی که در نامه حضرت علی به مالک اشتر وجود دارد به شرح زیر است:
نامه حضرت علی به مالک اشتر(این نامه، الگوی زمامداری اسلامی تلقی می گردد.)
معرفی: وقتی مولا علی، مالک اشتر نخعی از یاران خود را به امارت مصر منصوب کرد، به او نامه ای نوشت. این نامه بی تردید از مهمترین اسناد سیاسی حقوق اسلامی و خصوصا شعبه شیعی آن است. این نامه به روشنی رویکرد مترقی مولا علی به مساله حکومت را در عصر جاهلیت عرب و در دوران حکومت های الیگارشی را نشان می دهد. در این نامه که به نوعی به قانون اساسی اسلامی ایشان می ماند ویژگی های حکومت اسلامی، حاکم اسلامی، حقوق شهروندان، رابطه دولت با شهروند،رابطه حاکم و کارگزاران(نحوه انتخاب،نصب،عزل و... )بیان شده است.
متن نامه: "به نام خداوند بخشاینده مهربان این فرمانى است از بنده خدا،على امیر المؤمنین،به مالک بن الحارث الاشتر.درپیمانى که با او مىنهد،هنگامى که او را فرمانروایى مصر داد تا خراج آنجا را گرد آوردو با دشمنانش پیکار کند و کار مردمش را به صلاح آورد و شهرهایش را آباد سازد.
او را به ترس از خدا و برگزیدن طاعت او بر دیگر کارها و پیروى از هر چه درکتاب خود بدان فرمان داده،از واجبات و سنتهایى که کس به سعادت نرسد مگر بهپیروى از آنها،و به شقاوت نیفتد،مگر به انکار آنها و ضایع گذاشتن آنها.و باید کهخداى سبحان را یارى نماید به دل و دست و زبان خود،که خداى جل اسمه،یارىکردن هر کس را که یاریش کند و عزیز داشتن هر کس را که عزیزش دارد بر عهده گرفتهاست.و او را فرمان مىدهد که زمام نفس خویش در برابر شهوتها به دست گیرد و ازسرکشیهایش باز دارد،زیرا نفس همواره به بدى فرمان دهد، مگر آنکه خداوندرحمت آورد.
اى مالک، بدان که تو را به بلادى فرستادهام که پیش از تو دولتها دیده، برخىدادگر و برخى ستمگر.و مردم در کارهاى تو به همان چشم مىنگرند که تو درکارهاى والیان پیش از خود مىنگرى و درباره تو همان گویند که تو دربارهآنها مىگویى و نیکوکاران را از آنچه خداوند درباره آنها بر زبان مردم جارى ساخته،توان شناخت.
باید بهترین اندوختهها در نزد تو،اندوخته کار نیک باشد.پس زمام هواهاى نفس خویش فروگیر و بر نفس خود،در آنچه براى او روا نیست،بخل بورزکه بخل ورزیدن بر نفس،انصاف دادن است در آنچه دوست دارد یا ناخوشمىشمارد.مهربانى به رعیت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعاردل خود ساز.چونان حیوانى درنده مباش که خوردنشان را غنیمتشمارى،زیراآنان دو گروهند یا همکیشان تو هستند یا همانندان تو در آفرینش.از آنها خطاهاسر خواهد زد و علتهایى عارضشان خواهد شد و،بعمد یا خطا،لغزشهایى کنند،پس،از عفو و بخشایش خویش نصیبشان ده،همانگونه که دوست دارى که خداوندنیز از عفو و بخشایش خود تو را نصیب دهد.زیرا تو برتر از آنها هستى و،آنکه تو را بر آن سرزمین ولایت داده،برتر از توست و خداوند برتر از کسى استکه تو را ولایت داده است.ساختن کارشان را از تو خواسته و تو را به آنها آزمودهاست.
اى مالک،خود را براى جنگ با خدا بسیج مکن که تو را در برابر خشم او توانىنیست و از عفو و بخشایش او هرگز بىنیاز نخواهى بود.هرگاه کسى را بخشودى،ازکرده خود پشیمان مشو و هرگاه کسى را عقوبت نمودى،از کرده خود شادمان مباش.
هرگز به خشمى،که از آنت امکان رهایى هست،مشتاب و مگوى که مرا بر شما امیرساختهاند و باید فرمان من اطاعتشود.زیرا،چنین پندارى سبب فساد دل و سستىدین و نزدیک شدن دگرگونیها در نعمتهاست.هرگاه،از سلطه و قدرتى که در آنهستى در تو نخوتى یا غرورى پدید آمد به عظمت ملک خداوند بنگر که برتر ازتوست و بر کارهایى تواناست که تو را بر آنها توانایى نیست.این نگریستن سرکشىتو را تسکین مىدهد و تندى و سرافرازى را فرو مىکاهد و خردى را که از تو گریختهاستبه تو باز مىگرداند.
بپرهیز از اینکه خود را در عظمتبا خدا برابر دارى یا در کبریا و جبروت،خودرا به او همانند سازى که خدا هر جبارى را خوار کند و هر خودکامهاى را پست وبیمقدار سازد.هر چه خدا بر تو فریضه کرده است،ادا کن و درباره خواص خویشاوندانت و از افراد رعیت،هرکس را که دوستش مىدارى،انصاف را رعایتنماى.که اگر نه چنین کنى،ستم کردهاى و هر که بر بندگان خدا ستم کند،افزون بربندگان،خدا نیز خصم او بود.و خدا با هر که خصومت کند، حجتش را نادرستسازد و همواره با او در جنگ باشد تا از این کار باز ایستد و توبه کند.هیچ چیز چونستمکارى،نعمتخدا را دیگرگون نکند و خشم خدا را برنینگیزد،زیرا خدا دعاىستمدیدگان را مىشنود و در کمین ستمکاران است.
باید که محبوبترین کارها در نزد تو،کارهایى باشد که با میانهروى سازگارتر بود وبا عدالت دمسازتر و خشنودى رعیت را در پى داشته باشد زیرا خشم تودههاى مردم،خشنودى نزدیکان را زیر پاى بسپرد و حال آنکه،خشم نزدیکان اگر تودههاى مردم ازتو خشنود باشند، ناچیز گردد.خواص و نزدیکان کسانى هستند که به هنگام فراخىو آسایش بر دوش والى بارى گراناند و چون حادثهاى پیش آید کمتر از هر کس بهیاریش برخیزند و خوش ندارند که به انصاف درباره آنان قضاوت شود.اینان همه چیزرا به اصرار از والى مىطلبند و اگر عطایى یابند،کمتر از همه سپاس مىگویند و اگربه آنان ندهند،دیرتر از دیگران پوزش مىپذیرند.در برابر سختیهاى روزگار،شکیباییشان بس اندک است.اما ستون دین و انبوهى مسلمانان و ساز و برگ در برابردشمنان،عامه مردم هستند،پس،باید توجه تو به آنان بیشتر و میل تو به ایشانافزونتر باشد.
باید که دورترین افراد رعیت از تو و دشمنترین آنان در نزد تو،کسى باشد کهبیش از دیگران عیبجوى مردم است.زیرا در مردم عیبهایى است و والى از هر کسدیگر به پوشیدن آنها سزاوارتر است.از عیبهاى مردم آنچه از نظرت پنهان است،مخواه که آشکار شود،زیرا آنچه بر عهده توست،پاکیزه ساختن چیزهایى است که برتو آشکار است و خداست که بر آنچه از نظرت پوشیده است،داورى کند.تا توانىعیبهاى دیگران را بپوشان،تا خداوند عیبهاى تو را که خواهى از رعیت مستوربماند،بپوشاند.و از مردم گره هر کینهاى را بگشاى و از دل بیرون کن و رشته هر عداوت را بگسل و خود را از آنچه از تو پوشیده داشتهاند،به تغافل زن و گفته سخنچین را تصدیق مکن.زیرا سخن چین،خیانتکار است،هر چند،خود را چوننیکخواهان وانماید.
با بخیلان راى مزن که تو را از جود و بخشش باز دارند و نه با حریصان،زیراحرص و طمع را در چشم تو مىآرایند که بخل و ترس و آزمندى،خصلتهایىگوناگون هستند که سوء ظن به خدا همه را دربر دارد.بدترین وزیران تو،وزیرى استکه وزیر بدکاران پیش از تو بوده است و شریک گناهان ایشان.مبادا که اینان همراز وهمدم تو شوند،زیرا یاور گناهکاران و مددکار ستم پیشگان بودهاند.در حالى که،تومىتوانى بهترین جانشین را برایشان بیابى از کسانى که در راى و اندیشه و کاردانىهمانند ایشان باشند ولى بار گناهى چون بار گناه آنان بر دوش ندارند، از کسانى کهستمگرى را در ستمش و بزهکارى را در بزهش یارى نکرده باشند.رنج اینان بر توکمتر است و یاریشان بهتر و مهربانیشان بیشتر و دوستیشان با غیر تو کمتر است.
اینان را در خلوت و جلوت به دوستى برگزین.و باید که برگزیدهترین وزیران توکسانى باشند که سخن حق بر زبان آرند،هر چند،حق تلخ باشد و در کارهایىکه خداوند بر دوستانش نمىپسندد کمتر تو را یارى کنند،هر چند،که این سخنانو کارها تو را ناخوش آید.به پرهیزگاران و راست گویان بپیوند،سپس،از آنانبخواه که تو را فراوان نستایند و به باطلى که مرتکب آن نشدهاى،شادمانتندارند،زیرا ستایش آمیخته به تملق،سبب خودپسندى شود و آدمى را به سرکشىوادارد.و نباید که نیکوکار و بدکار در نزد تو برابر باشند،زیرا این کار سبب شود کهنیکوکاران را به نیکوکارى رغبتى نماند،ولى بدکاران را به بدکارى رغبتبیفزاید.باهر یک چنان رفتار کن که او خود را بدان ملزم ساخته است.و بدان،بهترین چیزى کهحسن ظن والى را نسبتبه رعیتش سبب مىشود،نیکى کردن والى است در حق رعیت و کاستن است از بار رنج آنان و به اکراه وادار نکردنشان به انجام دادن کارهایىکه بدان ملزم نیستند.و تو باید در این باره چنان باشى که حسن ظن رعیتبراى توفراهم آید.زیرا حسن ظن آنان،رنجبسیارى را از تو دور مىسازد.به حسن ظن تو،کسى سزاوارتر است که در حق او بیشتر احسان کرده باشى و به بدگمانى،آنسزاوارتر که در حق او بدى کرده باشى.
سنت نیکویى را که بزرگان این امتبه آن عمل کردهاند و رعیتبر آن سنتبهنظام آمده و حالش نیکو شده است،مشکن و سنتى میاور که به سنتهاى نیکوىگذشته زیان رساند،آنگاه پاداش نیک بهره کسانى شود که آن سنتهاى نیکو نهادهاند وگناه بر تو ماند که آنها را شکستهاى.تا کار کشورت به سامان آید و نظامهاى نیکویى،که پیش از تو مردم برپاى داشته بودند برقرار بماند،با دانشمندان و حکیمان،فراوان،گفتگو کن در تثبیت آنچه امور بلاد تو را به صلاح مىآورد و آن نظم و آیین که مردمپیش از تو بر پاى داشتهاند.بدان،که رعیت را صنفهایى است که کارشان جز به یکدیگر اصلاح نشود و ازیکدیگر بىنیاز نباشند.صنفى از ایشان لشکرهاى خداىاند و صنفى،دبیران خاصیا عام و صنفى قاضیان عدالت گسترند و صنفى،کارگزاراناند که باید در کار خودانصاف و مدارا را به کار دارند و صنفى جزیه دهندگان و خراجگزارانند،چه ذمى وچه مسلمان و صنفى بازرگاناناند و صنعتگران و صنفى فرودین که حاجتمندان ومستمندان باشند.هر یک را خداوند سهمى معین کرده و میزان آن را در کتاب خود وسنت پیامبرش(صلى الله علیه و آله)بیان فرموده و دستورى داده که در نزد مانگهدارى مىشود.
بدان لشکرها،به فرمان خدا دژهاى استوار رعیتاند و زینت والیان.دین به آنهاعزت یابد و راهها به آنها امن گردد و کار رعیت جز به آنها استقامت نپذیرد.و کارلشکر سامان نیابد،جز به خراجى که خداوند براى ایشان مقرر داشته تا در جهاد بادشمنانشان نیرو گیرند و به آن در به سامان آوردن کارهاى خویش اعتماد کنند و نیازهایشان را برآورد.این دو صنف،برپاى نمانند مگر به صنف سوم که قاضیان وکارگزاران و دبیراناند،اینان عقدها و معاهدهها را مىبندند و منافع حکومت را گردمىآورند و در هر کار،چه خصوصى و چه عمومى،به آنها متکى توان بود. و اینها کهبرشمردم،استوار نمانند مگر به بازرگانان و صنعتگران که گردهم مىآیند و تا سودىحاصل کنند،بازارها را برپاى مىدارند و به کارهایى که دیگران در انجام دادن آنهاناتواناند امور رعیت را سامان مىدهند.آنگاه،صنف فرودین،یعنى نیازمندان ومسکیناناند و سزاوار است که والى آنان را به بخشش خود بنوازد و یاریشان کند.درنزد خداوند،براى هر یک از این اصناف،گشایشى است.و هر یک را بر والى حقىاست،آن قدر که حال او نیکو دارد و کارش را به صلاح آورد.و والى از عهده آنچهخدا بر او مقرر داشته،بر نیاید مگر،به کوشش و یارى خواستن از خداى و ملزمساختن خویش به اجراى حق و شکیبایى ورزیدن در کارها،خواه بر او دشوار آید یاآسان نماید.آنگاه از لشکریان خود آن را که در نظرت نیکخواهترین آنها به خدا و پیامبر اوو امام توست،به کار برگمار.اینان باید پاکدامنترین و شکیباترین افراد سپاه باشند،دیر خشمناک شوند و چون از آنها پوزش خواهند،آرامش یابند.به ناتوانان،مهربانو بر زورمندان،سختگیر باشند. درشتیشان به ستم بر نینگیرد و نرمیشان برجاىننشاند.آنگاه به مردم صاحب حسب و خوشنام بپیوند،از خاندانهاى صالح کهسابقهاى نیکو دارند و نیز پیوند خود با سلحشوران و دلیران و سخاوتمندانو جوانمردان استوار نماى،زیرا اینان مجموعههاى کرماند و شاخههاى احسان وخوبى.آنگاه به کارهایشان آنچنان بپرداز که پدر و مادر به کار فرزند خویشمىپردازند.اگر کارى کردهاى که سبب نیرومندى آنها شده است،نباید در نظرت بزرگآید و نیز نباید لطف و احسان تو در حق آنان هر چند خرد باشد،در نظرت اندکجلوه کند.زیرا لطف و احسان تو سبب مىشود که نصیحتخود از تو دریغ ندارند وبه تو حسن ظن یابند.نباید بدین بهانه،که به کارهاى بزرگ مىپردازى،از کارهاى کوچکشان غافل مانى،زیرا الطاف کوچک را جایى است که از آن بهرهمند مىشوندو توجه به کارهاى بزرگ را هم جایى است که از آن بىنیاز نخواهند بود.
باید برگزیدهترین سران سپاه تو،در نزد تو،کسى باشد که در بخشش به افراد سپاهقصور نورزد و به آنان یارى رساند و از مال خویش چندان بهرهمندشان سازد کههزینه خود و خانوادهشان را،که بر جاى نهادهاند،کفایت کند،تا یکدل و یک راى روىبه جهاد دشمن آورند،زیرا مهربانى تو به آنها دلهایشان را به تو مهربان سازد.و بایدکه بهترین مایه شادمانى والیان برپاىداشتن عدالت در بلاد باشد و پدید آمدندوستى در میان افراد رعیت.و این دوستى پدید نیاید،مگر به سلامت دلهاشان.ونیکخواهیشان درست نبود،مگر آنگاه که براى کارهاى خود بر گرد والیان خود باشندو بار دولت ایشان را بر دوش خویش سنگین نشمارند و از دیر کشیدنفرمانرواییشان ملول نشوند.پس امیدهایشان را نیک برآور و پیوسته به نیکیشانبستاى و رنجهایى را که تحمل کردهاند،همواره بر زبان آر،زیرا یاد کردن از کارهاىنیکشان،دلیران را برمىانگیزد و از کارماندگان را به کار ترغیب مىکند.ان شاء الله. وهمواره در نظر دار که هر یک در چه کارى تحمل رنجى کردهاند،تا رنجى را که یکىتحمل کرده به حساب دیگرى نگذارى و کمتر از رنج و محنتى که تحمل کرده،پاداشش مده.شرف و بزرگى کسى تو را واندارد که رنج اندکش را بزرگ شمرى وفرودستى کسى تو را واندارد که رنجبزرگش را خرد به حساب آورى.چون کارى بر تو دشوار گردد و شبهه آمیز شود در آن کار به خدا و رسولشرجوع کن.زیرا خداى تعالى به قومى که دوستدار هدایتشان بود،گفته است:«اىکسانى که ایمان آوردهاید از خدا اطاعت کنید و از رسول و الوالامر خویش فرمانبرید و چون در امرى اختلاف کردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید به خدا وپیامبر رجوع کنید.»
رجوع به خدا،گرفتن محکمات کتاب اوست و رجوع به رسول،گرفتن سنتجامع اوست، سنتى که مسلمانان را گرد مىآورد و پراکنده نمىسازد.و براى داورىدر میان مردم،یکى از افراد رعیت را بگزین که در نزد تو برتر از دیگران بود.از آنکسان،که کارها بر او دشوار نمىآید و از عهده کار قضا برمىآید.مردى که مدعیان باستیزه و لجاج،راى خود را بر او تحمیل نتوانند کرد و اگر مرتکب خطایى شد،بر آناصرار نورزد و چون حقیقت را شناخت در گرایش به آن درنگ ننماید و نفسش بهآزمندى متمایل نگردد و به اندک فهم،بىآنکه به عمق حقیقت رسد،بسنده نکند.
قاضى تو باید،از هر کس دیگر موارد شبهه را بهتر بشناسد و بیش از همه بهدلیل متکى باشد و از مراجعه صاحبان دعوا کمتر از دیگران ملول شود و درکشف حقیقت،شکیباتر از همه باشد و چون حکم آشکار شد،قاطع راى دهد.
چربزبانى و ستایش به خودپسندیش نکشاند.از تشویق و ترغیب دیگران به یکىاز دو طرف دعوا متمایل نشود.چنین کسان اندک به دست آیند،پس داورى مردىچون او را نیکو تعهد کن و نیکو نگهدار.و در بذل مال به او،گشاده دستى بهخرج ده تا گرفتاریش برطرف شود و نیازش به مردم نیفتد.و او را در نزد خود چنانمنزلتى ده که نزدیکانت درباره او طمع نکنند و در نزد تو از آسیب دیگران در امانماند.
در این کار،نیکو نظر کن که این دین در دستبدکاران اسیر است.از روى هوا وهوس در آن عمل مىکنند و آن را وسیله طلب دنیا قرار دادهاند.
در کار کارگزارانتبنگر و پس از آزمایش به کارشان برگمار،نه به سبب دوستى باآنها.و بىمشورت دیگران به کارشان مگمار،زیرا به راى خود کار کردن و از دیگرانمشورت نخواستن، گونهاى از ستم و خیانت است.کارگزاران شایسته را در میانگروهى بجوى که اهل تجربت و حیا هستند و از خاندانهاى صالح،آنها که در اسلامسابقهاى دیرین دارند.اینان به اخلاق شایستهترند و آبرویشان محفوظتر است و ازطمعکارى بیشتر رویگرداناند و در عواقب کارها بیشتر مىنگرند. در ارزاقشان بیفزاى،زیرا فراوانى ارزاق،آنان را بر اصلاح خود نیرو دهد و ازدست اندازى به مالى که در تصرف دارند،باز مىدارد.و نیز براى آنها حجت است،اگر فرمانت را مخالفت کنند یا در امانتتخللى پدید آورند.پس در کارهایشان تفقدکن و کاوش نماى و جاسوسانى از مردم راستگوى و وفادار به خود بر آنان بگمار.
زیرا مراقبت نهانى تو در کارهایشان آنان را به رعایت امانت و مدارا در حق رعیتوامىدارد.و بنگر تا یاران کارگزارانت تو را به خیانت نیالایند.هر گاه یکى از ایشاندستبه خیانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خیانت او گرد آمد و همه بدانگواهى دادند،همین خبرها تو را بس بود.باید به سبب خیانتى که کرده تنش را بهتنبیه بیازارى و از کارى که کرده است، بازخواست نمایى.سپس،خوار و ذلیلشسازى و مهر خیانتبر او زنى و ننک تهمت را بر گردنش آویزى.
در کار خراج نیکو نظر کن،به گونهاى که به صلاح خراجگزاران باشد.زیرا صلاحکار خراج و خراجگزاران،صلاح کار دیگران است و دیگران حالشان نیکو نشود،مگربه نیکوشدن حال خراجگزاران،زیرا همه مردم روزیخوار خراج و خراجگزاراناند.
ولى باید بیش از تحصیل خراج در اندیشه زمین باشى،زیرا خراج حاصل نشود،مگربه آبادانى زمین و هر که خراج طلبد و زمین را آباد نسازد،شهرها و مردم را هلاک کردهاست و کارش استقامت نیابد،مگر اندکى.هرگاه از سنگینى خراج یا آفت محصول یابریدن آب یا نیامدن باران یا دگرگون شدن زمین،چون در آب فرو رفتن آن یا بىآبى،شکایت نزد تو آوردند،از هزینه و رنجشان بکاه،آنقدر که امید مىدارى که کارشان راسامان دهد.و کاستن از خراج بر تو گران نیاید،زیرا اندوختهاى شود براى آبادانى بلادتو و زیور حکومت تو باشد،که ستایش آنها را به خود جلب کردهاى و سببشادمانى دل تو گردد،که عدالت را در میانشان گستردهاى و به افزودن ارزاقشان و بهآنچه در نزد ایشان اندوختهاى از آسایش خاطرشان و اعتمادشان به دادگرى خود ومدارا در حق ایشان،براى خود تکیهگاهى استوار ساختهاى.چه بسا کارها پیش آیدکه اگر رفع مشکل را بر عهده آنها گذارى،به خوشدلى به انجامش رسانند.زیرا چونبلاد آباد گردد،هر چه بر عهده مردمش نهى،انجام دهند که ویرانى زمین را تنگدستىمردم آن سبب شود و مردم زمانى تنگدست گردند که همت والیان،همه گردآوردن مال بود و به ماندن خود بر سر کار اطمینان نداشته باشند و از آنچه مایه عبرت است،سود برنگیرند.
به دبیرانت نظر کن و بهترین آنان را بر کارهاى خود بگمار و نامههایى راکه در آن تدبیرها و اسرار حکومتت آمده است،از جمع دبیران،به کسى اختصاص دهکه به اخلاق از دیگران شایستهتر باشد.از آن گروه که اکرام تو سرمستش نسازدیا چنان دلیرش نکند که در مخالفتبا تو،بر سر جمع سخن گوید و غفلتش سببنشود که نامههاى عاملانت را به تو نرساند یا در نوشتن پاسخ درست تو به آنها درنگروا دارد،یا در آنچه براى تو مىستاند یا از سوى تو مىدهد،سهلانگارى کند،یاپیمانى را که به سود تو بسته،سست گرداند و از فسخ پیمانى که به زیان توست،ناتوان باشد.دبیر باید به پایگاه و مقام خویش در کارها آگاه باشد زیرا کسى که مقدارخویش را نداند،به طریق اولى،مقدار دیگران را نتواند شناخت.مباد که در گزینشآنها بر فراست و اعتماد و حسن ظن خود تکیه کنى.زیرا مردان با ظاهر آرایى و نیکوخدمتى،خویشتن را در چشم والیان عزیز گردانند.ولى،در پس این ظاهر آراسته وخدمت نیکو،نه نشانى از نیکخواهى است و نه امانت.دبیرانت را به کارهایى که براى حکام پیش از تو بر عهده داشتهاند،بیازماى و از آنمیان، بهترین آنها را که در میان مردم اثرى نیکوتر نهادهاند و به امانت چهرهاىشناختهاند،اختیار کن.که اگر چنین کنى این کار دلیل نیکخواهى تو براى خداونداست و هم به آن کس که کار خود را بر عهده تو نهاده.بر سر هر کارى از کارهاى خوداز میان ایشان،رئیسى برگمار.کسى که بزرگى کار مقهورش نسازد و بسیارى آنهاسبب پراکندگى خاطرش نشود.اگر در دبیران تو عیبى یافته شود و تو از آن غفلتکرده باشى،تو را به آن بازخواست کنند.
اینک سفارش مرا در حق بازرگانان و پیشهوران بپذیر و درباره آنها به کارگزارانتنیکو سفارش کن.خواه آنها که بر یک جاى مقیماند و خواه آنها که با سرمایه خویشاین سو و آن سو سفر کنند و با دسترنجخود زندگى نمایند.زیرا این گروه،خود مایههاى منافعاند و اسباب رفاه و آسودگى و به دست آورندگان آن از راههاى دشوارو دور و خشکى و دریا و دشتها و کوهساران و جایهایى که مردم در آن جایها گردنیایند و جرئت رفتن به آن جایها ننمایند.اینان مردمى مسالمتجوىاند که نه ازفتنهگریهایشان بیمى است و نه از شر و فسادشان وحشتى.در کارشان نظر کن،خواهدر حضرت تو باشند یا در شهرهاى تو.با اینهمه بدان که بسیارى از ایشان را روشىناشایسته است و حریصاند و بخیل.احتکار مىکنند و به میل خود براى کالاى خودبها مىگذارند،با این کار به مردم زیان مىرسانند و براى والیان هم مایه ننگ و عیبهستند.
پس از احتکار منع کن که رسول الله(صلى الله علیه و آله)از آن منع کرده است وباید خرید و فروش به آسانى صورت گیرد و بر موازین عدل،به گونهاى که در بها،نهفروشنده زیان بیند و نه بر خریدار اجحاف شود.پس از آنکه احتکار را ممنوعداشتى،اگر کسى باز هم دستبه احتکار کالا زد،کیفرش ده و عقوبتش کن تا سببعبرت دیگران گردد ولى کار به اسراف نکشد.
خدا را،خدا را،در باب طبقه فرودین:کسانى که بیچارگاناند از مساکین ونیازمندان و بینوایان و زمینگیران.در این طبقه،مردمى هستند سائل و مردمىهستند،که در عین نیاز روى سؤال ندارند.خداوند حقى براى ایشان مقرر داشته و ازتو خواسته است که آن را رعایت کنى،پس،در نگهداشت آن بکوش.براى اینان دربیت المال خود حقى مقرر دار و نیز بخشى از غلات اراضى خالصه اسلام را،در هرشهرى،به آنان اختصاص ده.زیرا براى دورترینشان همان حقى است کهنزدیکترینشان از آن برخوردارند.و از تو خواستهاند که حق همه را،اعم از دور ونزدیک،نیکو رعایت کنى.سرمستى و غرور،تو را از ایشان غافل نسازد،زیرا اینبهانه که کارهاى خرد را به سبب پرداختن به کارهاى مهم و بزرگ از دست هشتن،هرگز پذیرفته نخواهد شد. پس متخود را از پرداختن به نیازهایشان دریغ مدار و به تکبر بر آنان چهرهدژم منماى و کارهاى کسانى را که به تو دست نتوانند یافت،خود،تفقد و بازجستنماى.اینان مردمى هستند که در نظر دیگران بیمقدارند و مورد تحقیر رجالحکومت.کسانى از امینان خود را که خداى ترس و فروتن باشند،براى نگریستن درکارهایشان برگمار تا نیازهایشان را به تو گزارش کنند.
با مردم چنان باش،که در روز حساب که خدا را دیدار مىکنى،عذرت پذیرفتهآید که گروه ناتوانان و بینوایان به عدالت تو نیازمندتر از دیگراناند و چنان باش کهبراى یک یک آنان در پیشگاه خداوندى،در اداى حق ایشان،عذرى توانى داشت.
تیمار دار یتیمان باش و غمخوار پیران از کار افتاده که بیچارهاند و دستسؤال پیشکس دراز نکنند و این کار بر والیان دشوار و گران است و هرگونه حقى دشوار و گرانآید.و گاه باشد که خداوند این دشواریها را براى کسانى که خواستار عاقبت نیکهستند،آسان مىسازد.آنان خود را به شکیبایى وامىدارند و به وعده راستخداوند،درباره خود اطمینان دارند.
براى کسانى که به تو نیاز دارند،زمانى معین کن که در آن فارغ از هر کارى به آنانپردازى. براى دیدار با ایشان به مجلس عام بنشین،مجلسى که همگان در آن حاضرتوانند شد و،براى خدایى که آفریدگار توست،در برابرشان فروتنى نمایى و بفرماىتا سپاهیان و یاران و نگهبانان و پاسپانان به یک سو شوند،تا سخنگویشان بىهراسو بىلکنت زبان سخن خویش بگوید.که من از رسول الله(صلى الله علیه و آله)بارهاشنیدم که مىگفت:پاک و آراسته نیست امتى که در آن امت،زیردست نتواند بدونلکنت زبان حق خود را از قوى دستبستاند.پس تحمل نماى، درشتگویى یا عجزآنها را در سخن گفتن.و تنگ حوصلگى و خودپسندى را از خود دور ساز تا خداونددرهاى رحمتش را به روى تو بگشاید و ثواب طاعتش را به تو عنایت فرماید.اگرچیزى مىبخشى،چنان بخش که گویى تو را گوارا افتاده است و اگر منع مىکنى،باید که منع تو با مهربانى و پوزشخواهى همراه بود. سپس کارهایى است که باید خود به انجام دادنشان پردازى. از آن جمله،پاسخدادن استبه کارگزاران در جایى که دبیرانت درمانده شوند.دیگر برآوردن نیازهاىمردم است در روزى که بر تو عرضه مىشوند،ولى دستیارانت در اداى آنها درنگ وگرانى مىکنند.کار هر روز را در همان روز به انجام رسان،زیرا هر روز را کارى استخاص خود.
بهترین وقتها و بیشترین ساعات عمرت را براى آنچه میان تو و خداست،قرارده اگر چه در همه وقتها،کار تو براى خداست،هرگاه نیتت صادق باشد و رعیت را درآن آسایش رسد.
باید در اقامه فرایضى،که خاص خداوند است،نیتخویش خالص گردانى و دراوقاتى باشد که بدان اختصاص دارد.پس در بخشى از شبانهروز،تن خود را درطاعتخداى بگمار و اعمالى را که سبب نزدیکى تو به خداى مىشود به انجامرسان و بکوش تا اعمالتبىهیچ عیب و نقصى گزارده آید،هر چند،سبب فرسودنجسم تو گردد.چون با مردم نماز مىگزارى،چنان مکن که آنان را رنجیده سازى یانمازت را ضایع گردانى،زیرا برخى از نمازگزاران بیمارند و برخى نیازمند.ازرسول الله(صلى الله علیه و آله)هنگامى که مرا به یمن مىفرستاد،پرسیدم کهچگونه با مردم نمازگزارم؟فرمود:به قدر توان ناتوانترین آنها و بر مؤمنان مهربانباش.
به هر حال،روى پوشیدنت از مردم به دراز نکشد،زیرا روى پوشیدن والیان ازرعیتخود، گونهاى نامهربانى استبه آنها و سبب مىشود که از امور ملک آگاهىاندکى داشته باشند.اگر والى از مردم رخ بپوشد،چگونه تواند از شوربختیها ورنجهاى آنان آگاه شود.آن وقت،بسا بزرگا، که در نظر مردم خرد آید و بسا خردا،کهبزرگ جلوه کند و زیبا،زشت و زشت،زیبا نماید و حق و باطل به هم بیامیزند.زیراوالى انسان است و نمىتواند به کارهاى مردم که از نظر او پنهان مانده،آگاه گردد. و حق را هم نشانههایى نیست که به آنها انواع راست از دروغ شناخته شود.و تویکى از این دو تن هستى:یا مردى هستى در اجراى حق گشادهدست و سخاوتمند،پس چرا باید روى پنهان دارى و از اداى حق واجبى که بر عهده توست دریغ فرمایىو در کار نیکى،که باید به انجام رسانى،درنگ روا دارى.یا مردى هستى کههیچ خواهشى را و نیازى را برنمىآورى،در این حال،مردم،دیگر از تو چیزىنخواهند و از یارى تو نومید شوند،با اینکه نیازمندیهاى مردم براى تو رنجىپدید نیاورد،زیرا آنچه از تو مىخواهند یا شکایت از ستمى استیا درخواستعدالت در معاملتى.
و بدان،که والى را خویشاوندان و نزدیکان است و در ایشان خوى برترىجویىو گردنکشى است و در معاملتبا مردم رعایت انصاف نکنند.ریشه ایشان را با قطعموجبات آن صفات قطع کن.به هیچیک از اطرافیان و خویشاوندانت زمینى را بهاقطاع مده،مبادا به سبب نزدیکى به تو،پیمانى بندند که صاحبان زمینهاىمجاورشان را در سهمى که از آب دارند یا کارى که باید به اشتراک انجام دهند،زیانبرسانند و بخواهند بار زحمتخود بر دوش آنان نهند.پس لذت و گوارایى،نصیبایشان شود و ننگ آن در دنیا و آخرت بهره تو گردد.اجراى حق را درباره هر که باشد،چه خویشاوند و چه بیگانه،لازم بدار و در این کار شکیبایى به خرج ده که خداوندپاداش شکیبایى تو را خواهد داد.هر چند،در اجراى عدالت،خویشاوندان و نزدیکانتو را زیان رسد. پس چشم به عاقبت دار،هر چند،تحمل آن بر تو سنگین آید کهعاقبتى نیک و پسندیده است.
اگر رعیتبر تو به ستمگرى گمان برد،عذر خود را به آشکارا با آنان در میانه نه وبا این کار از بدگمانیشان بکاه،که چون چنین کنى،خود را به عدالت پرودهاى و بارعیت مدارا نمودهاى. عذرى که مىآورى سبب مىشود که تو به مقصود خود رسىو آنان نیز به حق راه یابند. اگر دشمنت تو را به صلح فراخواند،از آن روى برمتاب که خشنودى خداى در آننهفته است.صلح سبب بر آسودن سپاهیانتشود و تو را از غم و رنجبرهاند وکشورت را امنیتبخشد.ولى،پس از پیمان صلح،از دشمن برحذر باش و نیکبرحذر باش.زیرا دشمن،چه بسا نزدیکى کند تا تو را به غفلت فرو گیرد.پسدوراندیشى را از دست منه و حسن ظن را به یک سو نه و اگر میان خود و دشمنتپیمان دوستى بستى و امانش دادى به عهد خویش وفا کن و امانى را که دادهاى، نیک،رعایت نماى.
در برابر پیمانى که بستهاى و امانى که دادهاى خود را سپر ساز،زیرا هیچ یک ازواجبات خداوندى که مردم با وجود اختلاف در آرا و عقاید،در آن همداستان وهمراى هستند،بزرگتر از وفاى به عهد و پیمان نیست.حتى مشرکان هم وفاى بهعهد را در میان خود لازم مىشمردند،زیرا عواقب ناگوار غدر و پیمان شکنى رادریافته بودند.پس در آنچه بر عهده گرفتهاى،خیانت مکن و پیمانت را مشکن وخصمت را به پیمان مفریب.زیرا تنها نادانان شقى در برابر خداى تعالى،دلیرى کنند.
خداوند پیمان و زینهار خود را به سبب رحمت و محبتى،که بر بندگان خود دارد،امان قرار داده و آن را چون حریمى ساخته که در سایهسار استوار آن زندگى کنند و بهجوار آن پناه آورند.پس نه خیانت را جایى براى خودنمایى است و نه فریب را و نهحیلهگرى را.پیمانى مبند که در آن تاویل را راه تواند بود و پس از بستن و استوارکردن پیمان براى بر هم زدنش به عبارتهاى دو پهلو که در آنها ایهامى باشد،تکیهمنماى.و مبادا که سختى اجراى پیمانى که بر گردن گرفتهاى و باید عهد خدا را در آنرعایت کنى،تو را به شکستن و فسخ آن وادارد،بىآنکه در آن حقى داشته باشى.
زیرا پایدارى تو در برابر کار دشوارى که امید به گشایش آن بستهاى و عاقبتخوششرا چشم مىدارى،از غدرى که از سرانجامش بیمناک هستى بسى بهتر است.و نیز بهاز آن است که خداوندت بازخواست کند و راه طلب بخشایش در دنیا و آخرت بر توبسته شود.
بپرهیز از خونها و خونریزیهاى بناحق.زیرا هیچ چیز،بیش از خونریزى بناحق،موجب کیفر خداوند نشود و بازخواستش را سبب نگردد و نعمتش را به زوال نکشد و رشته عمر را نبرد. خداوند سبحان،چون در روز حساب به داورى در میان مردمپردازد،نخستین داورى او درباره خونهایى است که مردم از یکدیگر ریختهاند.پسمباد که حکومتخود را با ریختن خون حرام تقویت کنى،زیرا ریختن چنان خونىنه تنها حکومت را ناتوان و سستسازد،بلکه آن را از میان برمىدارد یا به دیگرانمىسپارد.اگر مرتکب قتل عمدى شوى،نه در برابر خدا معذورى،نه در برابر من،زیراقتل عمد موجب قصاص مىشود.اگر به خطایى دچار گشتى و کسى را کشتى یاتازیانهات،یا شمشیرت،یا دستت در عقوبت از حد درگذرانید یا به مشت زدن و یابالاتر از آن، به ناخواسته،مرتکب قتلى شدى،نباید گردنکشى و غرور قدرت تومانع آید که خونبهاى مقتول را به خانوادهاش بپردازى.
از خودپسندى و از اعتماد به آنچه موجب اعجابتشده و نیز از دلبستگى بهستایش و چربزبانیهاى دیگران،پرهیز کن،زیرا یکى از بهترین فرصتهاى شیطاناستبراى تاختن تا کردارهاى نیکوى نیکوکاران را نابود سازد.زنهار از اینکه بهاحسان خود بر رعیت منت گذارى یا آنچه براى آنها کردهاى،بزرگش شمارى یا وعدهدهى و خلاف آن کنى.زیرا منت نهادن احسان را باطل کند و بزرگ شمردن کار،نورحق را خاموش گرداند و خلف وعده،سبب برانگیختن خشم خدا و مردم شود.
خداى تعالى فرماید:خداوند سختبه خشم مىآید که چیزى بگویید و به جاىنیاورید. (۲)
از شتاب کردن در کارها پیش از رسیدن زمان آنها بپرهیز و نیز،از سستى در انجامدادن کارى که زمان آن فرا رسیده است و از لجاج و اصرار در کارى که سررشتهاشناپیدا بود و از سستى کردن در کارها،هنگامى که راه رسیدن به هدف باز و روشناست،حذر نماى.پس هر چیز را به جاى خود بنه و هر کار را به هنگامش به انجامرسان.
و بپرهیز از اینکه به خود اختصاص دهى،چیزى را که همگان را در آن حقى استیا خود را به نادانى زنى در آنچه توجه تو به آن ضرورى است و همه از آن آگاهاند.زیرابزودى آن را از تو مىستانند و به دیگرى مىدهند.زودا که حجاب از برابر دیدگانت برداشته خواهد شد و بینى که داد مظلومان را از تو مىستانند.به هنگام خشمخویشتندار باش و از شدت تندى و تیزى خود بکاه و دستبه روى کس بر مدار وسخن زشتبر زبان میاور و از اینهمه،خود را در امان دار باز ایستادن ازدشنامگویى و به تاخیرافکندن قهر خصم،تا خشمت فرو نشیند و زمام اختیارت بهدستت آید.و تو بر خود مسلط نشوى مگر آنگاه که بیشتر همتیاد بازگشتبهسوى پروردگارت شود.
بر تو واجب آمد که همواره به یاد داشته باشى،آنچه که بر والیان پیش از تو رفتهاست،از حکومت عادلانهاى که داشتهاند یا سنت نیکویى که نهادهاند یا چیزى ازپیامبر،(صلى الله علیه و آله)که آوردهاند یا فریضهاى که در کتاب خداست و آن رابرپاى داشتهاند.پس اقتدا کنى به آنچه ما بدان عمل مىکردهایم و بکوشى تا از هر چهدر این عهدنامه بر عهده تو نهادهام و حجتخود در آن بر تو استوار کردهام،پیروىکنى،تا هنگامى که نفستبه هوا و هوس شتاب آرد،بهانهاى نداشته باشى.و جزخداى کس نیست که از بدى نگهدارد و به نیکى توفیق دهد.