مقدمه:
«فَبِما
رَحمةٍ مِنَ اللهِ لِنتَ لَهُم وَ لَو کُنتَ فَظّاً غَلیظَ القلبِ
لَانفَضُّوا مِن حَولِکَ فَاعفُ عَنهُم وَاستَغفِر لَهُم و شاوِرهُم فِی
الامرِ فإِذا عَزَمتَ فَتَوَکّل عَلَی الله إنَّ الله یُحبُّ
المُتوَکّلینَ»
پیشگفتار:
(لقد
کانَ فی قصصهم عبرة لاولی الالباب ما کـان حدیثاً یفتری و لکن تصدیق الذّی
بین یدیه و تفصیل کل شیء و هدیً و رحمة لقومٍ یؤمنون)
«به راستی در
سرگذشت آنان، برای خردمندان عبرتی است (این) سخنی نیست که به دروغ ساخته
شدهباشد، بلکه تصدیق کننده آن (کتاب آسمانی) است که پیش از آن آمده و
روشنگر هر چیز و (مایه) هدایت و رحمت برای گروهی است که ایمان میآورند.»
به
راستی همانطور که در حدیثآمده، قرآن، مثل دریاست و دریا مراتب و اعماقی
دارد که هر چه در آن بیشتر به جستجو و تدبر بپردازیم بیشتر بهرهمند
میشویم. در هر سوره و آیه و کلمه و حرفی درسی نهفته است. آری دریایی که
انسان هر چه بتواند به اعماق آن نزدیک شود درّ و گوهر و مرواریدهای زیادی
را دست مییابد که وسیلهای برای رشد و کمال، هدایت و تعالی او میگردد.
به این جهت است که امام صادق میفرماید:
«القرآن عهدالله الی خلقه فقد ینبغی للمرء المسلم، ان ینظر فی عهده کل یوم و إن یقرأ منه خمسین آیة»
«این
قرآن در حکم یک عهدنامهای است از سوی خداوند به بندگانش. شایسته است که
هر مسلمانی روزانه به این نامه بنگرد و پنجاه آیه از آن را تلاوت کند.»
آری
بر مسلمان تکلیف است که با قرآن ارتباط مستمر داشته باشد، بر او بنگرد،
تلاوت کند، تدبر کند، راه هدایت بیاموزد و قرآن چراغی فراروی او در پیمودن
صراط مستقیم باشد.
قرآن تمام نیازهای انسان را مطرح میکند، هدایت محض است و نکتهسنجی و درس گرفتن از آن، ایمان و عقل میخواهد. قرآن ذکر است، زیرا:
یادآور عظمت هستی است.
یادآور گذشته و آینده انسان است.
یادآور صحنههای قیامت است.
یادآور عوامل سقوط و عزت فرد و جامعه است.
یادآور تاریخ و زندگی شخصیتهای تاریخساز است.
معارف قرآن حقایقی است که باید همواره آن را فرا گرفت و به خاطر داشت و به کار بست.
به
یک نظر قرآن کتاب داستان است. چون حدود 280 داستان در قرآن آمده است و
پیامبر با همین داستانها سلمان و ابیذر تربیت کرده و حکومت اسلامی را بنا
نهاده است. چرا که داستانهای قرآن دارای ویژگیهایی است که عبرت و پند و
درسآموزی، واقعی بودن و تأثیر عمیق از جمله امتیازات آنهاست، البته
خردمندان از داستانهای آن بیشتر درس، پند و عبرت میگیرند.
به گفته
قرآن بهترین داستان، داستان حضرت یوسف است که برای جویندگان آیت و برای
خردمندان عبرت و برای اهل ایمان مایه هدایت و رحمت است.
چندی قبل از
دانشمند فرزانه و مفسر قرآن حضرت حجت الاسلام و المسلمین قرائتی (دامت
برکاته) کتاب تفسیر سوره یوسف را مطالعه کردم. دیدم علاوه بر نکات و
پیامهای جالب و زیبا و درسآموزی که از آیات این سوره استفاده شده،
میتوان از این داستان که محور آن حضرت یوسف است و خداوند او را از چاه به
جاه و مقام و حکومت رسانید و در این راه موفقیتهایی را کسب کرد دربارة
ادارة جامعة اسلامی برای مدیران محترم درسهایی را برداشت نمود. نوشتة حاضر
ارائه درسهایی از سوره یوسف است برای عزیزانی که میخواهند با درسآموزی
و پندآموزی از قرآن مدیرانی موفق با سیمایی قرآنی در حکومت اسلامی باشند.
گرچه به نظر رسید که این درسها در چهار بخش:
1- اصول مدیریت 2- اخلاق مدیر
3- هشدارها و خطرها 4- تذکرات
تنظیم
گردد ولی دیدم شایستهتر است که ترتیب آیات و داستان حضرت یوسف به این شکل
باقی بماند. امید است مورد قبول خداوند و توجه عزیزان قرار گرفته و ما را
با ارائه نظرات مساعدت فرمایند.
«خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار»
«(ای رسول ما!) پس به خاطر رحمتی از جانب خدا (که شامل حال تو شده) با مردم مهربان گشته¬ای و اگر خشن و سنگدل بودی، (مردم) از دور تو پراکنده می¬شدند. پس از (تقصیر) آنان درگذر و برای آن¬ها طلب آمرزش کن و در امور با آنان مشورت نما، پس هنگامی که تصمیم گرفتی (قاطع باش و) بر خداوند توکل کن، براستی که خداوند توکل کنندگان را دوست می¬دارد.»
شناخت انواع
مدیریتهای موجود در جهان معاصر، و ارزیابی و مقایسه آنها با «مدیریت
اسلامی» یکی از حیاتیترین مباحث کلیدی کارگزاران نظام اسلامی و مدیران
متخصص و متعهد کشور الهی است.
چنانکه مدیران و کارگزاران نظام اسلامی،
مدیریتهای موجود را نشناسند و تا از آخرین رهآورد و تجربیات دانش امروزی
بهرهمند نگردند و نتوانند ویژگیهای «مدیریت اسلامی» را در مقایسه با
مدیریتهای دیگر بلوک شرق و غرب، بدرستی شناسایی نمایند. نمیشود انتظار
آگاهی لازم، و مدیریت سالم را داشت. آنچه که مدیریتهای موجود در نظام
اسلامی را از نظر کمیت و کیفیت بازسازی میکند و روش صحیح مدیریت را تحقق
میبخشد و میتواند با هرگونه فساد اداری و مدیریتی برخورد مناسب نماید.
شناخت و آگاهی لازم از انواع مدیریتها، و ضعف¬ها و قوت¬های آنها و
راههای موفقیت یا شکست مدیرتهای موجود دنیاست.
در این رابطه چند گروه را باید مورد توجه قرار داد:
1-
گروهی با تحصیلات عالیه از کشورهای غربی و شرقی و دارای مدارج علمی در
مباحث مدیریتی و مطالعه در آثار متفکران و صاحبنظران مکاتب مدیریت در غرب و
شرق، چون آگاهی لازم از اسلام و قرآن و نهجالبلاغه را نداشتند و فریب
تبلیغات استعماری غرب را خوردند، باور کردند که از مذهب باید فاصله گرفت.
و در کتابها و جزوههای درسی دانشگاهی خود آوردهاند که :
الف) مدیریت علمی بوده و ساخته و پرداخته متفکران غربی است.
ب) مکاتب مدیریت در غرب و شرق پدید آمده و گسترش یافته است.
ج) مدیریت علم است و هیچ ارتباطی با مکتب اسلام ندارد.
د) مدیریت یک پدیده علمی کلاسیک جدید است و اصلاً اسلام، مدیریت ندارد.
2-
گروهی دیگر که در کشور اسلامی رشد کردهاند و در دانشگاههای داخل کشور
مدرک تحصیلی گرفتهاند. هم مذهبی هستند و مراسم مذهبی آنان ترک نمیشود اما
از نظر فکری و علمی، غربزدهاند و در برابر تهاجم فرهنگی غرب بر ضد
اسلام، بیدفاع مانده و باور کردهاند که اسلام «مباحث مدیریتی» ندارد.
و مدیریت علم سازمان یافته عصر ماست از این رو نمیتوانند حقیقت را درک کنند و مباحث مدیریت اسلامی را بدرستی کشف نمایند.
قرآن
کریم این روش متکامل را مطرح فرموده است که: «فبشّر عباد الذین یستمعون
القول فیتبعون احسنه اولئک هدیهم الله و اولئک هم اولوالالباب»
«بشارت
و رحمت ده آن دسته از بندگان را که چون سخنی بشنوند نیکوترین آن را
میپذیرند آنها افرادی هستند که هدایت الهی شامل حالشان شده و آنان به
حقیقت خردمندانند.»
بر اساس این راهنمایی قرآنی مطالبی باید مورد توجه و دقتنظر قرار گیرد؛
اول – ضرورت بررسی تطبیقی
برای
شناخت مدیریت صحیح، و اصول مدیریت متکامل و مترقی و مطابق با نیازمندیهای
یک جامعه ایدهآل اسلامی، باید تئوریهای مدیریتی جهان را شناخت و از
ضعفها یا ویژگیهای آنها اطلاعات کافی بدست آورده، آنگاه از رهآورد
تجربیات ارزشمند مدیریتهای موجود بهرهمند گردید که راهی جز بررسی تطبیقی
وجود ندارد.
الف) بررسی تطبیقی مدیریتهای موجود جهان معاصر
ب) بررسی تطبیقی مدیریتهای موجود جهان با مدیریت اسلامی
در
بررسی تطبیقی مدیریتها و نقد و ارزیابی ویژگیها و کاستیهای آنها، با
جوانب گسترده و ویژگیهای ارزشمند تئوریهای مدیریت آشنا میشویم و ضعفها و
گرایشهای منفی و ضد انسانی برخی از آنها را کشف نموده و رهآورد شوم
آنها را شناسایی می کنیم که خود قدم مثبت و سرنوشت ساز، در آشنایی با
مباحث نظری مدیریتهاست که ما را از نظر کاربردی و عملی رهنمون خواهند شد.
ولی در بررسی تطبیقی مدیریتهای موجود جهان، با مدیریتهای اسلامی به
گستردگی جوانب مدیریت اسلامی، و ارزشهای جاویدان آن و هدفداری و سمتگیری
صحیح آن، و ارزش عامل انسانی و مقررات عادلانه و متکامل آن آشنا میشویم.
و
به تصحیح و تنظیم اطلاعات بدست آمده، میپردازیم که؛ کدام نمونه از
مدیریتها مردود و بر اساس حق و واقعیت بازسازی نشدهاند، مانند:
مدیریتهای استبدادی «ماکیاولیستی» و کدام نمونه از مدیریتها که به حقوق انسانی کارگران توجه دارد.
امام علی فرموده¬اند: «و اعلموا انّکم لن تعرفوا الرشد حتی تعرفوا الذی نزکه»
«آگاه باشید که هیچگاه راه حق را نخواهید شناخت مگر آنکه مخالفان و ترککنندگان آنرا بشناسید.»
دوم – انواع مدیریتها
با
مطالعه و بررسی تاریخ گذشتگان و دقت در آثار فرهنگی و فیزیکی انسانهای
آغازین تاکنون به این نتیجه میرسیم که انوع مدیریتها در زندگی انسانها
وجود داشتهاست و اصولاً مدیریت با شکلگیری زندگی اجتماعی تحقق یافته، و
ضرورت پیدا کرده است، مانند:
1- مدیریت اجتماعی
الف) مدیریت خانواده
ب) مدیریت جامعه و کشور
ج) مدیریت یک قبیله یا یک روستا
د) مدیریت شهرها
2-مدیریتاقتصادی(در تولید انواع غذاها و نیازمندیهای زیستی بشر)
3- مدیریت سیاسی، حکومتی (برای اداره یک نظام سیاسی)
4- مدیریت نظامی (کیفیت صحیح بازپروری ارتش و بکارگیری آن در جنگ و صلح)
5- مدیریت قضایی (نظارت بر اجرای حقوق مردم و روشهای صحیح بازدارندگی)
علوم
فراوانی هماکنون این نظریه را تقویت میکنند که؛ مدیریت، یک ضرورت
غیرقابل انکار زندگی اجتماعی انسان بوده و همواره در جوامع هرچند ابتدایی
وجود داشته و دارد و در میان جوامع گوناگون بشری، هیچ جا نمیشود ضرورت
مدیریت را نادیده گرفت.
امروزه در قبائل نیمه وحشی و وحشی آمازون نیز
این حقیقت به اثبات رسیده که انسان بدون مدیریت نتوانسته و نمیتواند زندگی
کند، حتی قبائل «توتمیسم» (اقوام و قبائل ابتدایی) نیز نوعی مدیریت
اجتماعی داشتهاند به همین مناسبت علوم زیر را میتوان نام برد:
* آنتروپولوژی (مردمشناسی)
* اتنوگرافی (باستانشناسی، قوم نگاری)
* اتنولوژی (قومشناسی)
با
بررسی دقیق دیدگاه مدیریت اسلامی در قرآن و نهجالبلاغه به خوبی مینگریم
که در «مدیریت اسلامی» از هرگونه تنگنظری پرهیز شده و تنها به یکی از
جوانب نیازمندی انسان توجه نمیشود، بلکه همه نیازمندیهای فرد و جامعه
مورد توجه دقیق «مدیریت اسلامی» است.
گرچه مزایا و ویژگیهای مدیریتهای محدود و یک بعدی را نیز دارد.
(مدیریت نظامی، مدیریت اقتصادی، علمی، اجتماعی همه در اداره انسان و نظام اسلامی مطرح میباشد.)
و
چون یکی از اهداف مهم مدیریت اسلامی تکامل و سعادت انسان در تمام کره زمین
است و انسان و انسانیت را مورد توجه قرار میدهد و روح وحدت و برادری را
تحکیم میبخشد نمیتواند در جهت منافع شخصی حرکت کند، باند و گروهی خاص یا
حزب و صنف خاصی را در نظر داشته باشد که در تفکر جهانوطنی اسلام و روح
انترناسیونالیستی آن هرگونه طبقه، فرقه، قبیله و قومگرایی مردود است.
حضرت
امیرالمؤمنین به بزرگترین مدیر فعال سرزمین مصر، در هدفداری و موضعگیری
مدیریت اسلامی مینویسد: «و لا تکن علیهم سبعاً ضاریاً تغتنم اکلهم فانهم
صنفان اما اخ لک فیالدین او نظیر لک فیالخلق»
«مالک، با مردم مصر
مانند حیوان درنده برخورد نکن، زیرا مردم دو گروهند ‹اِما اخ لک فیالدین›
یا برادران دینی تو هستند ‹و اما نظیر لک فیالخلق› و یا اگر مسلمان نیستند
همانند تو انسانند.»
- مدیریتهایی که تنها به تولید و مادیات توجه دارند و ارزشهای انسانی را فراموش کردهاند:
1- مدیریت تیلوریسم (روشهای تیلور در اضافه تولید)
2- مدیریت استاخانویسم (روشهای استاخانوف روسی در بالا بردن تولید کارخانجات صنعتی شوروی)
3- مدیریت مرکانتیلیسم (علاقه شدید به افزایش بهرهوری و سودآوری مادی که به جز سیمای سودگرایانه به چیز دیگری نمیاندیشند)
4- مدیریت علمی نئوکلاسیکها (طرفداران التن میبو)
5- مدیریتهای استبدادی ماکیاولیستی، سوسیالیستی و کاپیتالیستی
با
توجه به هدفداری مدیریت اسلامی جهت رشد انسان در تمام ابعاد وجودی، مادی و
معنوی، گرچه تولید مناسب یا افزایش تولید در اقتصاد سالم جامعه اسلامی یکی
از اهداف ارزنده و سرنوشتساز است، اما همه چیز فدای اضافه تولید نمیشود،
تولید باید در خدمت انسان و سعادت و تکامل او باشد نه آنکه انسان در خدمت
اضافه تولید یا جهش تولید به عنوان یک ابزار و پیچ و مهره ماشین قرار گیرد و
همه استعدادهای ارزشمند او فدا شوند.
چنین طرز تفکری طبیعی است که
صاحبان صنایع و کارخانهداران بزرگ را به خود جذب کرده و حافظ منافع آنان
میگردد، از اینرو بلافاصله پس از عرضه مدیریت علمی در غرب، طرفداران
فراوانی آنرا ترویج نموده و در مراکز صنعتی ـ تجاری خود بکار گرفتند که
«تیلوریسم» روز به روز رونق و شهرت فراوانی گرفته و به صورت یکی از مکاتب
نوین مدیریت معرفی گردید.
و حاصل و رهآورد «تیلوریستها» با همکاری صاحبان صنایع و مراکز کارگری این شد که:
الف) حداکثر بهرهکشی و استفاده را از انسانها به عنوان ابزار تولید داشته باشند.
ب) از نیروی کار ارزان کارگران به صورت اغراقآمیزی استفاده نمایند.
ج) انسان را همانند ماشین بنگرند.
د) نیروی کارگران را در معرض خرید و فروش قرار دهند.
ه) زندگی ماشینی و ماشین را بر انسان و جامعه تحمیل نمایند.
در
تمام محافل صنعتی و تجاری بحث بر سر کار ارزان و سود فراوان، در حداقل
زمان ممکن بود که برای رسیدن به این هدف، انواع ماشینهای صنعتی را اختراع
نمودند و با شیوهها و روش های استحماری، استثماری فروانی در بهرهکشی
انسان ها بکوشند.
در واقع مدیریت علمی راه فئودالیسم، و ألیگارشی، و
اریستوکراسی و حکومتهای استبدادی را ادامه میداد با این فرق که، استفاده
از ماشین و انسان را به گونهای علمی تفسیر مینمود.
فئودالها و
ألیگارشها و اریستوکراتها که شب و روز در فکر کار ارزان و تولید و سود
فروان بودند، مدیریت کلاسیک را بهترین پل پیروزی شناخته و در تحقق آن
کوشیدند. در اینجا باید اضافه کنیم که:
موافقت مشروط در رابطه با برخی از «اصول مدیریت علمی» تیلوریسم ممکن است وجود داشته باشد، مانند:
«نظم و انضباط، نظارت و کنترل، محاسبه و برنامهریزی، پاداش»
که
در آیات سیاسی و اجتماعی قرآن کریم، به خصوص سوره حدید و انبیاء و
نهجالبلاغه در نامه 53 و 45 امام علی به عالیترین و انسانیترین اصول
مدیریت میپردازند و اصول مدیریت را همراه با زیربناهای اعتقادی و اخلاقی
معرفی میفرمایند.
اما در هدفداری و سمتگیری و کیفیت اجرای اصول مدیریت، اسلام با تفکرات تیلوریسم موافق نیست، زیرا:
1- در تیلوریسم، اساس، اضافه تولید است در صورتی که در مدیریت اسلامی اساس رشد و کمال انسانهاست.
(«و ما خلقت الجنّ و الانس الا لیعبدون» )
2- در تیلوریسم بالا بردن سطح تولید هدف است و در مدیریت اسلامی بالابردن سطح فکر و علم و معنویت.
(بالا بردن تولید خوب است: «یا ایها الناس کلوا مما فی الارض حلالاً طیباً» اما هدف نیست)
3- در تیلوریسم انسان برای تولید و در مدیریت اسلامی تولید برای انسانهاست.
4- در تیلوریسم تولید در جهت منافع کارفرما و در مدیریت اسلامی تولید در جهت منافع انسانهاست.
(«خلق لکم ما فیالارض جمیعاً» )
5- در تیلوریسم انسان ابزار تولید است و در مدیریت اسلامی ابزار در خدمت انسانهاست.
6- در تیلوریسم حداکثر استفاده از انسان و ماشین، در مدیریت اسلامی حداکثر استفاده از ماشین برای انسان.
7- در تیلوریسم افزایش تولید با حداقل هزینه و مزد اما در مدیریت اسلامی مزد عادلانه برای کارگر مطرح است.
(«و ان لیس للانسان الاّ ما سعی» « وللرجال نصیب مما اکتسبوا» )
8- در تیلوریسم ماشین حاکم است و در مدیریت اسلامی انسان باید بر ماشین حاکم باشد.
(«و لقد کرّمنا بنی آدم ... و فضّلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلاً» )
9- در تیلوریسم منافع کارفرماها تأمین است و در مدیریت اسلامی منافع کارگران و کنترل کارفرماها.
(«و لا تأکلوا اموالکم بینکم بالباطل» )
10- در تیلوریسم تفکر مادی و اقتصاد اصالت دارد و در مدیریت اسلامی ارزشها و معنویت
(«انّ اکرمکم عندالله اتقیاکم» )
چون
ارزشها و معنویت اساس مدیریت اسلامی است و حضرت امیرالمؤمنین یکی از
مدیران و فرمانداران خود را مورد توبیخ قرار داده و میفرماید:
«امّا
بَعدُ، فَإنَّ دَهاقینَ أهلِ بَلَدِکَ شَکَوا مِنکَ غِلْظَةً و قَسوَةً، وَ
احْتِقاراً وَ جَفْوَةً. وَ نظَرتُ فَلَم أرَهُم اَهلاً لأَنْ یُدْنَوا
لِشِرکِهِم، وَ لاَ أَنْ یُقْصَوا وَ یُجْفَوا لِعَهدِهِم فَالبس لَهُم
جِلْباباً مِنَ اللَّینِ تَشَوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ الشِّدَّةِ، وَ داوِلْ
لَهُم بینَ القَسوَةِ والرَّأْفَةِ، وَامْزُجْ لَهُم بینَ التَّقرِیبِ وَ
الاْدْناءِ، وَالأبعادِ والإِقْصاءِ. انْ شَاءَ اللهُ.»
«پس از نام
خدا و درود. همانا دهقانان مرکز مرکز فرمانداریت، از خشونت و قساوت و تحقیر
کردن مردم و سنگدلی تو شکایت کردند، من درباره آنها اندیشیدم، نه آنان را
شایسته نزدیک شدن یافتم، زیرا که مشرکاند، و نه سزاوار قساوت و سنگدلی و
بدرفتاری هستند زیرا که با ما هم پیمانند، پس در رفتار با آنان نرمی و
درشتی را به هم آمیز، رفتاری توأم با شدت و نرمش داشته باش، اعتدال و
میانهروی را در نزدیک کردن یا دور نمودن، رعایتکن.»
در مدیریت اسلامی،
مدیری که با مردم برخورد خوب ندارد سرزنش میشود یا عزل میگردد که متن
فوق در رابطه با فرمانداری است که در میان مردم غیرمسلمان مدیریت دارد و
مردم آن سامان مشرکاند باز هم ارزشهای اسلامی تواضع و فروتنی ملاک
بررسیهاست.
اما در تیلوریسم و مدیریت کلاسیک، سنگدلی و قساوت و
تحقیرکردن کارگران برای کار بیشتر و افزایش تولید، یکی از ویژگیهای
مدیران به حساب میآید.
همین نامه توبیخآمیز را امام علی به ابن عباس
فرماندار بصره مینویسد و سفارش میکند که اصول گرایی و ارزشهای اسلامی
را به دقت رعایت کند.
مردم بصرهای که پس از جنگ جمل شورش کردند و با
حضرت امیرالمؤمنین جنگیدند، امام هرگز به قصد انتقامجویی و تسویه نمیرود
و به فرماندار بصره نوشت:
«فحادث أهلها بالاحسان الیهم و احلل عقدة
الخوف عن قلوبهم» ؛ «با مردم بصره با نیکی رفتار کن و گره وحشت و ترس از
حکومت را از قلوبشان بگشای»
در مدیریت کلاسیک، کارفرما و مدیران مجازند تا با تمام روشهای استحماری، ایجاد رعب و وحشت نموده، کارگران را به کار گیرند.
- مدیریتهایی که در مرز منافع شخصی، طبقات حاکم، احزاب سیاسی، اصناف مشخصی پدید آمدند مانند:
1- مدیریت مالتوزیانیسم؛ که بر اساس سودجویی و منافع شخصی کار میکند.
2- مدیریت اکسپانسیونیسم؛ طرفداران توسعه اراضی حتی بوسیله دخالت نظامی و سیاسی مانند صهیونیسم بینالمللی.
3- مدیریت سندیکالیسم؛ که برای منافع سازمان اصناف در یک کشوری فعال است.
4- مدیریت فیزیوکراسی؛ که بر اساس سودجویی و منافع شخصی تبیین میشود که با کاپیتالیسم و یوتیلیتاریانیسم هماهنگ است.
5- مدیریت فئودالیسمها؛که منافع خان و ارباب و مالکین بزرگ را مورد توجه قرار میدهد.
6- مدیریت پلوتوکراسی؛ که مدیریت سیاسی، اقتصادی جامعه در دست سرمایهداران بزرگ است.
7- مدیریت اریستوکراسی؛ که اشراف و طبقه مرفه مدیریت را در دست گیرند و برای منافع همین طبقه فعال باشند.
چنین
طرز تفکری در بسیاری از حکومتهای استبدادی مطرح است که منافع ملتها و
امتها را فدای یک طبقه خاص، اشراف، سرمایهداران، نخبگان، زورمداران
میکنند.
و از انواع آزادی، انتخاب، اصالتها و ارزشهای انسانی خبری نیست.
ملاکهای
بررسیها در حکومت و مدیریت رأی شخص و یا اشخاص زورمدار و متموّل است. حق و
حقیقت مطرح نیست و همه انسانها و تمام امکانات سیاسی، اقتصادی تنها در
خدمت یک گروه ممتاز سلطهگر است.
مدیریت از نوع الیگارشی یا تیموکراسی یا اریستوکراسی از نظر:
الف) هدفداری و سمتگیری
ب) شکلگیری و گسترش
ج) اخلاق مدیریتی و مدیران
د)
مناسبات انسانی و روابط اخلاقی، اجتماعی با مردم نیز وابسته به بینش و
آراء و منافع تنها یک طبقه، یک گروه اشراف خواهد بود و در پیدایش و تداوم،
وابسته و محدود است.
این دسته از حکومتها و مدیریتها از نظر قرآن و
نهجالبلاغه، مردود میباشند زیرا در قرآن و نهجالبلاغه حکومت و مدیریت
تکیهگاههای ارزشمندی دارند که نمیتوان در مدیریت اسلامی تئوری مدیریت
الیگارشی یا اریستوکراسی را پذیرفت مانند:
1- حکومت و مدیریت اسلامی وابسته به طبقه و گروه خاصی نیست. («قل انما اعظکم بواحدة ان تقوما لله مثنی و فرادی» )
2-
شرایط حکومت و مدیریت به تقوا و پاکیزگی و ارزشهای اخلاقی تکیه دارد.
(«انّ اکرمکم عندالله اتقاکم» ) پس بیتقواها و انسانهای بدون ایمان از هر
طبقه و گروهی باشند نمیتوانند در حکومت و مدیریت اسلامی راه یابند.
3-
اصول و مقررات حکومت و مدیریت اسلامی را خدای انسانآفرین مشخصمیکند که
اسیر فکر و وابستگیهای قانون گذاران بشری نمیباشد. («الا یعلم من خلق
فهو اللطیف الخبیر» )
4- هدفداری مدیریت اسلامی جهان شمول است، همه
انسانها را شامل میشودو برای منافع بشریت تلاش خواهد کرد. («و ان تقوموا
للیتامی بالقسط» )
«و نرید ان نمنّ علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم وارثین» )
5-
مدیریت اسلامی با اینکه بر اساس مقررات الهی است اما از نظر اجرایی و
کاربردی، شورایی است که با انواع حکومتهای مطلقه و استبدادی مخالفت دارد.
(«و شاورهم فی الامر» «و امرهم شوری بینهم» )
امام
علی به مالکاشتر رهنمود میدهد که با یک طبقه ممتاز اجتماعی روابط
نداشته باشد، بلکه از آنها در برابر محرومان و دیگر طبقات ضعیف جامعه، چشم
پوشد، یعنی: سمتگیری مدیریت اسلامی، محرومپروری و ظالم ستیزی است.
و
آنگاه هشدار میدهد که از ثروتمندان و نخبگان ناراضی هرگز نهراسد و در
مقابل به جلب رضایت عمومی بپردازد که امروزه اینگونه نگرشها را (تئوریهای
انسانی، و مردم دوستی، و دیگر دوستی و دموکراسی) مینامند.
«فَإِنَّ سُخْطَ العَامَّةِ یُجْحِفُ بِرِضی الخَاصَّةِ، وَ اِنَّ سُخْطَ الخَاصَّةِ یُغْتَفَرُ مَعَ رِضی العامَّةِ»
«که همانا خشم عمومی مردم خشنودی خواص را از بین میبرد، اما خشم خواص را خشنودی همگان بیاثر میکند.»
میبینیم
که در این دیگاه مدیریتی هرگونه گرایش به سرمایهداران، طبقات ممتاز
اجتماعی نفی میگردد آنگاه به نقد و ارزیابی روانشناسی طبقات ممتاز و
زورمداران و رفاهزدگان میپردازد و میفرماید:
«و لیسَ اَحدٌ مِنَ
الرَّعِیَّةِ أَثقَلَ عَلَی الوَالی مَؤُونَةً فِیالرَّخاءِ، وَ اَقَلَّ
مَعونَةَ لَهُ فِی البلاءِ، وَ اَکرَهَ للاِنصافِ، وَ أسْأَلَ بِالإلحافِ،
وَ أَقَلَّ شُکراً عِندَ الإعطاءِ، وَ أبْطَأَ عُذراً عِندَ المَنعِ، وَ
أَضعَفَ صبراً عِندَ مُلِمّاتِ الدَّهرِ مِنْ اهلِ الخاصَّةِ»
«خواص
جامعه همواره بار سنگینی را بر حکومت تحمیل میکنند زیرا در روزگار سختی
یاریشان کمتر، و در اجرای عدالت از همه ناراضیتر، و در خواستههایشان
پافشارتر، و در عطاء و بخششها کم سپاستر، و به هنگام منع خواستهها دیر
عذرپذیرتر، و در برابر مشکلات کم استقامتتر میباشند.»
بنابراین در حکومت و مدیریت اسلامی، اشراف، نخبگان، طبقات ممتاز اجتماعی و خواص نمیتوانند نقش تعیین کنندهای داشته باشند.
مدیریت
اسلامی، ضد مدیریت الیگارشی و تیموکراسی و اریستوکراسی و هر نوع حکومت و
مدیریتی است که خواص در آن نقش دارند و تنها برای یکی از طبقات اجتماعی
تلاش مینمایند.
«و لا تأکلوا اموالکم بینکم بالباطل و لا تدلوا بها الی الحکام»
در
اینجا لازم است به انواع مدیریتهایی که از نوع نگرش حکومت و دولت منشأ
میگیرند اشاره شود، چون دولتها و حکومتها هستند که مدیریتها را پدید
میآورند و اگر مخالف منافعشان باشد تغییر میدهند و مدیریتی بوجود
میآورند که در خدمت منافع استعماری آنان باشند. حکومتهای استبدادی
ناگزیرند یکی از مواضع متفاوت یادشده را داشته باشند.
- مدیریتهای غیر استبدادی
صاحبنظران مدیریت نئوکلاسیک و طرفداران بروکراسی مانند: ماکس وبرو.
و هم فکران آنان ادعا میکنند که طرفدار ارزشهای انسانی و مدیریت و حکومت غیراستبدادی میباشند.
همانگونه
که حکومتهای استبدادی منشأ پیدایش مدیریتهای محدود و وابسته و مستبدانه
بودهاند، حکومتهای غیر استبدادی، بلکه مردمی و عادلانه، بر اساس آزادی و
حقوق اجتماعی میتواند مدیریتهای انسانی و سالمی را پدید آورد.
از
دیدگاه قرآن کریم و نهجالبلاغه، حکومت پیامبران الهی (تئوکراتیک الهی) بر
اساس عدل و قسط و جانوطنی و رشد و سعادت انسانها است که می فرماید:
«لیقوم النّاس بالقسط» «پیامبران آمدهاند تا عدالت اجتماعی را در مردم استقرار بخشند.»
در
حکومتهای مذهبی اصول و و مقررات حکومت و مدیریت را خدای عالم و آفریدگار
انسان تعیین میفرماید که: (این کار با عدم شناخت انسان از انسان، از عهده
او خارج است.)
مردم و رهبران مذهبی در چهارچوب قوانین و مقررات الهی به
نیازمندیهای نوین پاسخ متناسب میدهند که عامل اساسی تحقق آزادی انسان و
حکومت عادلانه و مدیریتهای سالم و صالح است. زیرا وقتی آفریدگار انسان
دخالت نکند، انسان تنها با شعار «دموکراسی و حکومت مردم بر مردم» یا
سوسیالیستی و حاکمیت جمع بر فرد، فوراً به بنبست میرسد و باتکیه به افکار
و آراء خویش به انواع استبدادهای خانمانسوز کشانده میشود.
سوم – ویژگیهای مدیریت اسلامی
1- اهمیت دادن به مباحث بینشی
تحقق
اصول صحیح «مدیریت» بدون مباحث بینشی، ممکن نیست و بدون عقیده و ایمان و
باورهای متکامل فکری اسلام نمیتوان انتظار سلامت و سعادت را داشت.
مدیریتها بروش و متد کار مدیران بستگی کامل دارد و مدیران برای حرکت صحیح،
و چگونه بودن! و چگونه ساختن، به مباحث بینشی محتاجند.
تا چرائی کار و مدیریت را درک نموده و با مشکلات آن بدرستی مقابله کنند.
انسان
الهی با باورهای دینی، معتقد است که همه بایدها و نباید را خدای انسان
آفرین مشخص نموده و به صورت وحی الهی و قرآن متکامل فرو فرستاده است. پس
انسان هدایت لازم شدهاست، و راه و رسم زندگی او تعیین گردیده و روابط
اجتماعی و اصول مدیریتی او تدوین یافته است.
بنابراین انسان تنها نیست و
رهنمودهای پروردگار نظام هستی رهنمون اوست و پاداش دهنده اعمال او، و
جبران کننده ضعفها و دردها و کاستیهای اوست.
اما اگر مباحث بینشی را طرد کردیم یا نسبت به آن بیتفاوت باشیم، تفکر مادی بر انسان حاکم است و انسان مادی تنهاست و معتقد است که:
* قبل از او طرح و برنامهای نبوده و هماکنون نیز وجود ندارد.
* بایدها و نبایدها در اختیار اوست.
* کسی نمیتواند برای انسانها وظیفهای تعیین نماید.
این انسان با چنین گرایشی به مرز «خودپرستی» و «خودمداری» و استبداد فکری کشانده شده که هیچگونه تظمینی در مدیریت او وجود ندارد.
در
مدیریت اسلامی، «مباحث بینشی» نقش کلیدی را دارند زیرا راه و رسم مدیریت
صحیح، و روشهای برخورد با دیگران، همه به نوع بینش و گرایش مدیر مربوط
میشوند که حضرت امیرالمؤمنین در نامههای گوناگون نهجالبلاغه، روش گزینش
مدیران را توضیح داده و معیارها را بر اساس تقوا، ایمان، عدالت،
امانتداری، ترس از معاد، قدرت و توانایی لازم، قاطعیت، مسئولیتپذیری
معرفی میفرماید.
حضرت یوسف که پیشنهاد مدیریت اقتصادی خود را به
پادشاه مصر معرفی می کند به دو اصل اساسی اشاره میفرماید: «قال اجعلنی علی
خزائن الارض انی حفیظ علیم» «مرا برای خزینه داری مملکت و اداره اقتصادی
کشور منصوب کن زیرا من راههای حفظ و نگهداری را میدانم»
الف) تخصص در مدیریت اقتصادی «علیم»
ب) تعهد و احساس مسئولیت نسبت به مسائل اقتصادی کشور «حفیظ»
یعنی تنها علم مدیریت اقتصادی و تخصص کافی نیست و تعهد بدون تخصص کارساز نمیباشد. که این دو اصل ارزشمند به مباحث بینشی وابسته است.
2- واقعنگری در مدیریت اسلامی:
با
اینکه مباحث بینشی، عقیدتی در مدیریت اسلامی از اساسیترین اصول متکامل
است، اما انحرافات و روشهای استبدادی طرفداران افراطی را نیز محکوم
میکند، زیرا:
الف) در مدیریت اسلامی همه انسانها مطرحند گرچه مسلمان
هم نباشند، که امام علی خطاب به مالک اشتر نوشت: ( «اما اخ لک فی الدین او
نظیر لک فیالخلق»
«با مردم خوشرفتاری کن زیرا مردم یا برادران دینی تو و یا نظیر تو انسانند» )
ب) جهان شمول است، که انسان خلق خدا و همه از فرزندان آدم میباشند. رسول خدا فرمودند:
«کُلُّکُم مِنْ آدَمَ و الآدمَ مِنَ التُراب»
«همه شما از فرزندان آدم و آدم نیز از خاک است»
ج)انواع
تبعیضات نژادی و گرایشهای ناسیونالیستی نفی میگردد، که: « انَّ
اَکرَمَکُمْ عِنداللهَ اتقیکُم» «همانا گرامیترین شما نزد خدا باتقواترین
شمایند»
د) هر علمی و تخصصی که برای بشریت مفید باشد ارزشمند است و سفارش کردهاند که آنها را فرا گیرید.
که رسول خدا فرمودند: «اُطلُبوا العلمَ وَ لَو بِالسِّینِ»
«دانش را فراگیرید هرچند از دورترین نقاط جهان (کشور چین باشد)»
تا
اختراعی مطرح میشد، رسول خدا گروهی را برای آموختن آن میفرستاد و از
ابزار و وسائل مدرن روز استفاده میکرد و دیدند که به طبیب یهودی اجازه داد
تا در مدیریت اسلامی آن روز مدینه، رسماً فعالیت آغاز کند و مسلمانان را
معالجه نماید و دستورالعمل را صادر فرمود که؛ هر کدام از مشرکین اسیرشده در
جنگ، 10 مسلمان را سواد خواندن و نوشتن بیاموزد آزاد است.
و در آخرین
لحظات شهادت، حضرت امیرالمؤمنین اجازه دادند طبیب مسیحی بیاید و تخصص خود
را به کار گیرد که با توجه به موارد یاد شده مدیریت اسلامی با مباحث بینشی
یاد شده، از یک مدیریت آزاد سالم و صالح بیمانندی برخوردار است.